و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۵

مغولهای هندوستان 4

آخرين امپراطوران بزرگ

اکبر يک سيستم اداري کارا و مجموعه اي ارتباطات سياسي بين دربار مغول و پادشاهيهاي منطقه اي هندو برقرار ساخت به نحوي که تضمين کننده آرامش امپراطوري در باقي مانده عمر سلطنتش بود. سه امپراطور بزرگ پس از او بر تخت نشستند که هر کدام به نوبه خود خطاهايي داشتند اما امپراطوري اکبر را با فتوحات خود گسترش بيشتري دادند و فرهنگ امپراطوري مغول را به بالاترين حدود خود رساندند. اما عجيب است که موفقيت هر دو اين مأموريتها، گسترش امپراطوري و توسعه بيشتر و بيشتر محصولات فرهنگ درخشنده مغول به طور ناگزيري در انحطاط بعدي امپراطوري دخيل بودند. گسترش امپراطوري که عمدتاً بوسيله آخرين فاتح بزرگ مغول، اورنگ زب به انجام رسيد منجر به شکنندگي تشکيلات دولتي و نظامي مغول شد. هزينه باورنکردني دربار مغول و طرحهاي ساختمان سازي آنان به خصوص چنان که در زمان شاه جهان صورت گرفت کشور را فقير کرد و خصومتي طولاني مدت و نامحسوس نسبت به اسراف امپراطوران برانگيخت

جهانگير

فرزند مورد علاقه اکبر، جهانگير جانشين او شد که از سال 1605 تا 1628 بر امپراطوري حکومت کرد. جهانگير با چنان سرسختي که پدرش برنامه فتوحات نظامي را دنبال مي کرد کار نکرد ولي توانست حکومت مغول را بر بنگال در هند شرقي مستولي سازد. اکبر گفته بود که هر پادشاهي که در حال گسترش نباشد در حال پسرفت خواهد بود اما دهه هاي بعدي حکومت او در آرامشي عمومي و بدون رخدادي خاص سپري شده بود. اکبر بسياري از زمان خود را در ارتباط با اداره حکومت، فرهنگ، هنرها و مذهب جديد خود، دين الهي گذرانده بود و کمتر پيگير جنگ و فتح بود. جهانگير به نظر مي رسد نگرش اکبر را در سالهاي بعدي حکومتش به ارث برده بود زيرا با صرف هزينه هاي فراواني پيگير آثار هنري گوناگون مثل نقاشي، معماري، فلسفه و ادبيات بود و فتوحات نظامي را به فراموشي سپرده بود. دوره امپراطوري جهانگير به عنوان غني ترين دوره فرهنگ مغول در نظر گرفته مي شود؛ دانشمندان هندي، مسلمان و غربي اين دوره را با نام عصر درخشش مغول نامگذاري کرده اند

شاه جهان

جانشين جهانگير، شاه جهان (حکومت 1628-1658) وسواس اکبر را در امور نظامي و جنگهاي کشور گشايانه به ارث برد. اگرچه جهانگير حکومت نسبتاً صلح آميزي داشت اما در هنگام جلوس شاه جهان امپراطوري شروع به تجزيه کرده بود. امپراطور جديد خود را وارد تعقيب و گريزهاي نظامي کرد: يک شورشي مسلمان را در احمدنگر سرکوب کرد، پرتغاليها را در بنگال پس راند و بخشهايي از دکن را گشود. تا اواخر حکومت او امپراطوري همچنان در حال گسترش بود و تسلط مغولها همچنان مستحکم به نظر مي رسيد

يکي از بدعتهاي عمده شاه جهان انتقال پايتخت از آگرا به دهلي، پايتخت سنتي سلطنت مسلمين بود. دهلي يکي از بزرگترين شهرهاي هند بود و موقعيت آن به عنوان پايتخت بر ثروت و قدرت آن افزود. در طي عمده دوران تاريخي جديد هند دهلي مهمترين شهر هند از نظر اقتصادي و سياسي بوده است

شاه جهان مجموعه اي از طرحهاي معماري يادبود و باورنکردني و شکوهمند را در دهلي آغاز کرد. شهر خود با ديوارهاي شصت پايي دربرگرفته شده بود. او در ميان شهر يک قصر باشکوه براي خود ساخت که خود در قلعه قرمز (به اين علت به اين نام خوانده مي شد که از ماسه سنگهاي قرمزرنگ ساخته شده بود) استقرار يافته بود. اين قلعه قصر و تمامي ساختمانهاي مرتبط با اداره سلطنتي را در بر مي گرفت. او براي خود تخت سلطنتي گزافي با نام تخت طاووس ساخت که تماماً از طلا بود و با جواهرات نادر پوشيده شده بود. تاريخ نگاران غربي تخمين زده اند که تخت با هزينه اي بيش از پنج ميليون دلار ساخته شد. در سال 1739 يک فاتح افغان از ايران به هندوستان تهاجم کرد، قصر شاه جهان را سوزاند و تخت طاووس را براي خود متصرف شد و از آن به بعد اين تخت در ايران باقي ماند

با اين حال مشهور ترين طرح ساختمان سازي شاه جهان، تاج محل در آگرا بود. هنگامي که همسر مورد علاقه اش ممتاز محل (جواهر قصر) در سن 39 سالگي در حين زايمان چهاردهمين فرزندش در سال 1631 جان سپرد، امپراطور سوگوار مهياي ساختن پرخرجترين مقبره اي که مي توانست بسازد شد. ساخت تاج محل بيش از بيست سال طول کشيد و نيازمند کار بيش از بيست هزار مرد بود. مانند همه ساير مقبره هاي مسلمانان طرح اوليه معماري مبني بر ساختماني معادل بهشت مسلمانان بود تا تضميني باشد براي اين که فرد متوفي نيز در بهشت برين جاي گيرد. با ترکيبي از سبکهاي معماري ايراني و هندي مقبره و زمينهاي اطراف آن چنان ترتيب يافتند تا ذهنيت بهشت مسلمانان را به عرصه واقعيت بکشند

با اين حال تمامي اين طرحهاي پرهزينه خزانه را تهي ساخت. با خالي شدن خزانه در نتيجه هزينه هاي مسرفانه و لشکر کشيهاي نظامي بر عليه ايران و آسياي مرکزي، شاه جهان مجبور شد ماليات زمين را از سي درصد به پنجاه درصد ارزش محصولات توليدي زمين افزايش داد. اگر چه اين اقدام موجب قحطي نشد اما فقيرترين اعضاي جامعه هندو را زير فشار گذاشت و دشمنيها را برعليه مغولها برانگيخت

اورنگ زِب

مغولها همچون عثمانيان هيچ مجموعه دستوري روشني براي جانشيني و تداوم تخت نداشتند. آنان همچون عثمانيان معتقد بودند خداوند ارزشمندترين جانشين را برخواهد گزيد. در واقع اين موضوع سبب شده بود با آغاز سالهاي سالمندي امپراطور تعارضاتي جدي بوجود آيد. اولين بحران حقيقي جانشيني در اواخر حکومت شاه جهان بوجود آمد. تعارضات بين پسران شاه جهان با پيروزي اورنگ زب به پايان رسيد. او پدرش را در سال 1658 به زندان انداخت (وي در سال 1666 درگذشت) و برادر بزرگترش را اعدام کرد

اورنگ زب دوره حکومت طولاني از سال 1658 تا 1707 داشت. در زمان تصدي او امپراطوري مغول به وسيعترين مرزهاي خود گسترش يافت که عمدتاً بوسيله نبردهاي کشورگشايانه تحت فرماندهي اورنگ زب حاصل شده بود. او به خصوص نيروهاي مغول را براي فتح دکن هدايت کرد. ابتدا سلطنتهاي گل کوندا و بيجاپور را متصرف شد و سپس فرماندهان نظامي ماراتا را تحت تهاجم گرفت. او تمامي سرزمينهاي ماراتا را ضميمه کرد اما هيچ وقت موفق نشد ماراتاها را تحت تسلط بگيرد. آنان همچنان با استفاده از روشهاي پارتيزاني به جنگ خود ادامه دادند. در حالي که اورنگ زب آخرين فاتح بزرگ تاريخ مغول بود هم تاريخ نگاران مسلمان و هم تاريخ نگاران غربي در اين نکته توافق دارند که امپراطوري بسيار بزرگتر از آن شد که مغول قادر به اداره آن باشد

اورنگ زب تحت تأثير قوي انگيزه هاي ديني اسلامي بود. او اصرار داشت شريعت بايد قانون مملکت باشد و تماماً ميگساري و قماربازي را تحريم کرد. اکثريت هندو که بر اين عادت بودند که متناسب با قانون هندو، زرماشسترا زندگي کنند حال خود را با دادگاههاي قانون اسلامي مواجه مي ديدند. اورنگ زب رفتار هندو "سوتي" مبني بر اين که بيوه ها با اختيار خود با انداختن خود در آتش سوزاندن جسد همسرانشان، خود را مي کشتند غيرقانوني اعلام کرد. جديتر اين که اورنگ زب تمامي مالياتهايي را که اختصاصاً در قانون و سنت اسلامي طرح نشده بود لغو کرد. اين حرکت امپراطوري را از درآمدي که به آن نياز بسياري داشت محروم ساخت بنابراين اورنگ زب دوباره جزيه را که مالياتي مخصوص ناباوران بود و در هر حکومت ديگر اسلامي مرسوم بود به جريان انداخت. از جايي که اکثريت رعايا هندو بودند، جزيه ناآراميهايي در سرتاسر امپراطوري بوجود آورد

در طي حکومت اورنگ زب تشکيلات حکومتي شروع به اضمحلال کرد. ايالات به صورت مجزا بر عليه سياستهاي جديد شورش کردند. اما مهمترين تعارضات از سوي دو گروه برانگيخته شد: ماراتاها و سيکها. اين دو بايکديگر در تقابلي که با مغولها داشتند و با استقرار پادشاهي مستقل خود در داخل امپراطوري مغول، پايه هاي دولت مغول در قرن هيجدهم و طبيعت استعمار بريتانيايي را شکل دادند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: