و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴

اسطوره زن و مدرنیته

عليرغم تمام تلاشي که مدرنيته بنا به مقتضايش در رمزگشايي و کدزدايي از وجود زن کرده همچنان در حوزه هاي بزرگي اعوجاج منطقي و نشئه حسي-شناختي ناشي از انرژي و جلوه زنانه در شناخت و روابط اجتماعي زندگي امروز باقي مانده. هر چند کاملاً پذيرفتني است که جايگاه زن امروزي به مذاق مدرن ما بسيار مقبولتر از چيزي باشد که در مورد زن محدود و فرو رفته در هاله ابهام سنتي بود و زن خودآگاه و انتخابگر امروز بسي توانمندتر از زن نمونه سنتي است. اما عليرغم اين مدرنيته به هيچ وجه نتوانسته جايگاه پايدار و در خوري براي زني که به سطح اجتماع کشيده مهيا کند و تنها در بهترين حالت زن امروز در فازي گذار و ناپايدار که اميد است روزي به جايگاهي کامل و همه جانبه برسد قرار دارد. در واقع سوالات و ابهامات دنياي زن در مرزهاي فلسفه و شناخت امروز بشري قرار دارد و از عمده مسؤوليتها و چالشهاي پيش روي دستگاه فکري پيشتاز مدرن سامان دادن مناسب به اين سوالات خواهد بود

شايد بهتر باشد در برخورد با مفهوم فلسفي و اجتماعي زن به جاي رويکرد يک جانبه گرا و ايده آليستيِ منطقي، به رويکردي واقع گرايانه و دو بعدي تغيير مسير دهيم.شايد مناسبتر باشد جنبش فمينيسم در راستاي ارتقاي جايگاه منطقي زن و در نتيجه بهبود کارکرد و رتبه اجتماعي زن به جاي ريشه کني و لجاجت ايده آليستي با کارکردهاي سنتي زن در نظام اجتماعي، بخشي از وظايف سنتي زن را به مرد منتقل کند و بدينوسيله فضا را براي تنفس عقلگرايانه زن بازتر کند چنان که اين روند ديرزماني است شروع شده و بروزهاي گوناگونش در سطح جامعه ديده مي شود. اما اين که اين تعادل کارکرد جنسي مدرن چگونه و در چه حالتي به پايداري و کارايي حداکثر مي رسد احتمالاً نياز به گذشت زمان و کار فکري بزرگتر و دامنه داري دارد. در چنين وضعيتي زن با پذيرفتن خودآگاهانه کليت کارکردهاي رمزآلود اجتماعي خود به جاي تنش و تناقض دروني و اجتماعي با ديدگاهي گشاده و پذيرا و با همکاري متقابل مرد به تعديل متناسب نقشهاي ريشه دار اجتماعي خود مي پردازد. و البته چنين چرخش و بازگشتي به مذاق مدرنيته متحجر تک بعدي و مطلق انگار خوشايند نبود ولي در فضاي منعطف و گشوده پست مدرن بهتر قابل پي گيري خواهد بود

مسأله فلسفي زن از جمله جايگاههاي بروز تضاد و ضعف شيوه نگرش مدرن است. چنانکه مي بينيم عليرغم اصرار و جهت گيري تند و مستمر متفکران و استراتژيستهاي اجتماعي مدرن در رمزگشايي، نوترال کردن و مسطح سازي معنايي وجود زن همچنان زن در اشکال ظهور مدرن خود نيز حجم بزرگي از ملاحظات منحصر به فرد فراعقلاني و غيرقابل تعريف را در جامعه و در روابط خود جابجا مي کند. بنيانهاي فلسفي مدرن به طرز باورنکردني سست و متزلزل است و در موارد نقض متعددي زير سوال مي رود. به نظر مي رسد مدرنيته تنها حوزه شناختي بسيار محدودي را وارد خودآگاه جمعي بشر امروزي کرده و به خاطر رويکرد متصلب و محدودش همچنان در حوزه هاي بزرگي از زندگي انسانها هيچ پوشش شناختي برقرار نکرده است و به همين دليل هيچ روش برخورد مدون اجتماعي در اجتماع براي آنها در هيچ کجاي دنيا موجود نيست. مثلاً حوزه موسيقي و سينما دريچه هاي شناختي ابتدايي هستند که امکان رهايي ذهن از اتاقک بسته مدرنيته را فراهم مي آورند و با بي اعتنايي به نگرانيها و گرايشهاي مدرن سال به سال قدرت و تنوع بيشتري مي گيرند و مي روند تا بنيان فلسفي محدود دستگاه مدون اجتماع امروزي را به سمت انقلابي عظيم و فراگير ببرند. عليرغم شيوع فراگير باورهاي فرامدرن در لايه هاي غيررسمي جامعه مدرن گويا طيفهاي هاي رسمي دستگاه مديريت اجتماعي امروزي در نوعي بن بست شناختي مدرن قفل شده اند، چنان که گويا قادر نيستند با مباني فلسفي و اصول کاري خود خواسته ها و گرايشات جديد را فرموليزه و در دستگاه پسيني مدرن خود اهلي و کارکردي کنند. تأييد اين فرضيه نيازمند کنکاش در جهت کشف هر گونه فاصله فلسفي و فکري بين دستگاه رايج مديريت اجتماعي و باورهاي عمومي جامعه است

اميد است زن فرامدرن برخلاف زن مدرن آزاد از بسياري از تناقضات و تنشهاي شناختي و فکري بوده و در آرامش و رضايت بهتري به سر برد. او به تعادل جديدي از کارکردهاي سنتي و گرايشات مدرن خواهد رسيد. چه بسا ترکيب جديدي از اقتدار و لطافت اسطوره زن در چنان جامعه اي ظهور کند و تأييد و تثبيت شود

دوشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۴

رستاخیز خواب آلود

نمي دونم تا حالا چنين تجربه اي داشتيد؟ براي خودم زياد اتفاق افتاده و از بعضي دوستان اطرافم هم شنيده ام که چنين تجربه اي داشته اند. يه فاز جالب هست بين خواب و بيداري. موقعي که مي خواهيم از مرحله خواب وارد مرحله بيداري بشيم. انگار پس مانده اي از خوابمون يا بخشي از خاطرات ذهني مون يا افکارمون در اين فاز بين خواب و بيداري متجلي مي شن. تو اين فاز نه کاملاً خواب و ناخودآگاه و بي ادراک هستيم و نه کاملاً بيدار و تو محيط رواني و فيزيکي _محدودي_ که درش به سر مي بريم. چيزي که بيشتر در اين زمان برامون تداعي مي شه يک ريتم موسيقيه که قبلاً شنيديم که به صورت خودبخود در ذهنمون نواخته مي شه. مثلاً يه بار ترانه اي که چند سال قبل زياد شنيده بودم و کم و بيش حفظش بودم در حالي که تو اين چند سال اصلاً يادم رفته بود و بهش فکر نمي کرده ام يه هو يه روز که از خواب بيدار شدم تو ذهنم تداعي شد و اون روز مدام سعي مي کردم قسمتهاي بيشتري ازش رو به خاطر بيارم. موضوع فقط به خاطر آوردن يک ترانه و موسيقي قديمي نيست. حسش عجيبه. اين تجربه بين خواب و بيداري يه جوري سر به اطلاق
مي زنه. اثر چيزي که تجربه مي کني کامل و قدرتمنده. احساس مي کني کاملاً درش حل شده اي

يه تجربه جالب بين خواب و بيداري که داشتم مربوط به چندين سال قبل بود. ارديبهشت سال هفتاد وشش تو منطقه جنوب خراسان زلزله بزرگي اومد که ما رو هم تو مشهد سر کلاس درس لرزوند. اين شانس بزرگ رو داشتم که موقع يکي از پس لرزه هاي قدرتمند اون زلزله تو تابستون اون سال براي تعطيلات تو اون منطقه باشم. اون شب مهمون چند تا از عموهاي مجردم بودم. نيمه شب با مخلوطي از صداي عموي بزرگترم _و بقيه عموهام_ که با هراس و التماس بلند بلند ذکر مي گفت و تکونهاي مشخص زمين به آرامي از فاز خواب وارد فاز بيداري شدم. اصلاً نمي شه به کابوس تشبيهش کرد. اين تجربه خيلي روم اثر گذاشت. حالا که فکر مي کنم مي بينم اون تجربه ام خيلي شبيه تصويريه که معمولاً از قيامت رسم ميشه

چند روز قبل که از خواب بيدار شدم بدون هيچ پيش زمينه ذهني _بخشي از_ يک آيه قرآن مدام تو ذهنم تکرار مي شد. و اين تکرار واجد همون اثرات عجيب غريبي که قبلاً گفتم بود. انگار که بر خودم وحي شده باشه! (مطمئن نيستم اينجا بکار بردن کلمه وحي درسته يا نه ولي در هر حال اصلاً منظورم اين نيست که وحي نبوي يه چنين چيزي بوده يا کوچکترين شباهتي به چنين تجربه اي داشته) جالبه که قبلاً در دوران نوجواني _تا همين اواخر_ با کم اعتنايي و نوعي بي اهميت تلقي کردن از کنار اين آيه گذشته بودم. ولي اون روز اين فرصت رو پيدا کردم که خودموني تر نسبت خودم رو با اون آيه بسنجم و خيلي زود فهميدم چقدر سطحي باهاش برخورد کرده بودم. و اين که چطور در برابر عظمتش حقيرم
اون تکه آيه اين بود: لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون

حالا که فکر مي کنم مي بينم شايد يک دليل اون برخورد اوليه ام با آيه تکرار مداومش در محيط اطرافم بود بدون اين که مصداق عمليش رو بفهمم يا ببينم يا حتي فقط فرصت داشته باشم شمه اي نظري از عمق معناش رو بفهمم يا بهم معرفي بشه. اون آيه و خيلي آيه ها و مفاهيم مشابه ديگه، نقل صحبتهاي مجالس _ظاهراً_ ديني و مذهبي اطرافم و اطرافمون بوده و هست بدون اين که در محيط خارج ديده و تجربه بشن. چطور آدمهايي کوچيک و محدود و بسته مي تونن رابطه اي متعادل و متناسب با مفاهيم بلند و توداري که تنها تصوير معوج و ساده شده اي از اون رو ارائه مي کنند برقرار کنند. نادانيها و حقارتها و محدوديتها و بي تجربگيهاي ما اين مفاهيم بزرگ رو محاصره کرده و مستحيل کرده اند. اين وسط حتماً موقعيت آدمهايي که ادعاي عرضه و تعليم دين و مذهب رو يدک مي کشند يا حتي تنها مي خواهند ازش دفاع کنند خطرناکتر و لرزانتر و در معرض اتهام بيشتريه. ياد شريعتي افتادم که زماني مي گفت صحبت کردن در جمع جوانان ايراني خيلي مشکلتره از صحبت کردن در جمع جوانان اروپايي، آفريقايي يا کساني که چيز چنداني از اسلام نشنيده اند. چون دانسته ها و تجربه هاي اجتماعي قبلي مذهبي جوانان مسلمان آکنده از جهت گيريهاي مختلفيه که شاید باعث موضعگيري منفي يا سطحي نگرانه اونها در برابر عبارات و مفاهيم مذهبي بشه

پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۴

عکس یادگاری


السلام عليکم يا اهل بيت النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة

والحق معکم و فيکم و منکم و اليکم

و انتم اهله و معدنه

اين چند تا عکس رو همين امشب گرفتم

يادگاري آخرين شب ماه رمضان امسال