و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۶

اكتشاف و اصلاحات؛ جنگهاي مذهبي

نيمه دوم قرن شانزدهم و آغاز قرن هفدهم همراه با يکي از شديدترين و فاجعه بارترين مجموعه جنگهايي بود که اروپا تا آن زمان تجربه کرده بود. دوره اوليه اصلاحات مذهبي به طور عمومي به طور قابل توجهي عاري از خونريزي بود با اين حال دوران صلح و خوشي تنها مدت کوتاهي دوام آورد. اين موضوعي گريزناپذير بود که تجزيه رو به رشد در کليساهاي مسيحي در اروپا منجر به مجموعه اي از تقابلهاي مسلحانه براي بيش از يک قرن شود. پروتستانها و کاتوليکها خون يکديگر را در مقاديري عظيم و شگفت آور در جنگهاي ملي و جنگهاي داخلي مي ريختند. اين منازعات منجر به از هم پاشيدن سنتهاي شاهنشاهي اروپايي شد. مقام پادشاهي که هميشه به عنوان يک سمت سياسي محترم و قابل اتباع در نظر گرفته مي شد بوسيله پروتستانهايي که از حکومت شاهان کاتوليک ناراضي بودند به چالش کشيده شد. نتيجه نهايي اين منازعات براندازي و اعدام چارلز اول در انگليس در اواسط قرن هفدهم بود؛ اين حادثه زلزله اي تاريخي بود که چهره اروپا را براي هميشه تغيير داد

جنگهاي مذهبي فرانسه: 1562-1598

اولين مجموعه بزرگ جنگهايي که در ارتباط با کليساهاي جديد درگرفت مجموعه اي از جنگهاي داخلي در فرانسه بود. در سال 1559 فرانسيس دوم در سن اندک پانزده سالگي شاه فرانسه شد. سه خاندان بزرگ اشرافي که موقعيت ضعيف شاه را درک کرده بودند براي کنترل فرانسه با يکديگر درگير شدند: خانواده گيز در شرق فرانسه، خانواده بوربون در جنوب فرانسه و خانواده مونت مورنسي شاتيو در مرکز فرانسه. از اين سه، خاندان گيز قدرتمندترين و متعصبترين خانواده درباره کاتوليسيسم بودند. ايشان در نهايت توانستند کنترل شاه جوان را و در عمل حاکميت دولت فرانسه را در اختيار بگيرند. خانواده هاي بوربون و مونت مورنسي شاتيو به طور عمده کاتوليک بودند اما براي مقاصد سياسي از جبهه پروتستان حمايت مي کردند

پروتستانهاي فرانسوي هوگونو خوانده مي شدند و اعضاي هر دو خانواده بوربون و مونت مورنسي شاتيو رهبران اصلي جنبشهاي هوگونو بودند. هوگونوها تنها بخش کوچکي از جمعيت فرانسه را تشکيل مي دادند؛ در سال 1560 تنها هفت تا هشت درصد مردم فرانسه هوگونو بودند. ايشان با اين حال در مناطق مهم سياسي تمرکز جغرافيايي داشتند و به اين ترتيب ايشان به نحو نامتناسبي در امور فرانسه قدرتمند بودند. مهم است درک شود که رقابت بين خانواده گيز و دو خانواده ديگر به طور اوليه يک رقابت سياسي بود. با اين حال اين رقابت سياسي در قالب تقابلهاي معنوي بين کليساي کاتوليک و کليساهاي جديد اصلاحي شکل گرفته بود

فرانسيس دوم در سال 1560 در حالي که تنها يک سال شاه بود درگذشت و برادر جوانترش چارلز نهم (حکومت 1560-1574) پس از مرگ او تخت سلطنتي را تصاحب کرد. از جايي که او بسيار جوان بود مادرش کاترين دمديسي نايب السلطنه شد. کاترين يک متفکر سياسي برجسته و قدرتمند بود. او به درستي دريافته بود که خانواده گيز براي او و پسرش تهديدکننده هستند. او در راستاي تغيير تعادل سياسي نسبت به خانواده قدرتمند گيز، بوربونها و مونت مورنسي شاتيوها را مورد تفقد و حمايت قرار داد. با اين حال او در اين روند بايستي حمايت خود را نسبت به هوگونوها که متحدان نزديک آن دو خانواده بودند ابراز مي داشت. تا اين زمان عبادت عمومي هوگونوها غيرقانوني بود هرچند بيش از دو هزار کليساي هوگونو در سال 1561 وجود داشت. در سال 1562 کاترين يک گام بلند در تحمل مذهبي برداشت و به هوگونوها اجازه داد تا به طور عمومي خارج از محدوده شهرها به عبادت بپردازند. آنان همچنين براي تشکيل گردهمايي کليسايي اجازه يافته بودند. کاترين کاتوليک بود و تمايل داشت فرانسه کاتوليک باقي بماند با اين حال او نمي خواست خانواده گيز اختيار تمام تصميم گيريهاي کشور را داشته باشند. تنها راه براي کاستن از قدرت سياسي خانواده گيز، افزايش قدرت سياسي ساير خانواده هاي بزرگ و متحدان پروتستان آنها بود

خانواده گيز به نوبه خود دريافته بود که اين تحمل مذهبي مسأله اي تهديدکننده است و به سرعت نسبت به آن واکنش نشان دادند. در مارس سال 1562 ارتشي به فرماندهي دوک از گيز به يک مراسم کليساي پروتستان در واسي در استان شامپان حمله کرد و هر کسي را که در برابرش قرار گرفت قتل عام کرد؛ مردان، زنان و کودکاني که همگي غيرنظامي بودند کشته شدند. به اين ترتيب جنگهاي مذهبي فرانسه که براي حدود چهل سال طول کشيد و هزاران بيگناه را به کام مرگ کشيد آغاز شد

کاترين با تمام توانايي که داشت در موقعيتي مشکل گرفتار شده بود. او نمي خواست هيچ کدام از خانواده هاي اشراف کنترل فرانسه را در اختيار داشته باشند بلکه تنها علاقه مند بود قدرت متعادلتر باشد. او همچنين يک فرانسه پروتستان را نمي خواست. به اين ترتيب تنها استراتژي که در برابر او قرار داشت بازي در هر دو سوي ميدان بود و اين کاري بود که او با زيرکي فراوان انجام مي داد

با اين حال اين بازي متعادل کننده، زماني که کاترين به خانواده گيز در توطئه چيني براي قتل گاسپارد از کوليني که عضوي از خانواده مونت مورنسي شاتيو و يکي از رهبران اصلي هوگونوهاي فرانسوي بود کمک کرد به پايان رسيد. عمليات قتل شکست خورد و کوليني مضروب شد اما کشته نشد. بازي متعادل کننده به پايان رسيده بود؛ هوگونوها و کوليني هم نسبت به کاترين و هم نسبت به خانواده گيز خشمگين شده بودند. کاترين که از شورش هوگونوها ترسيده بود چارلز نهم را متقاعد کرد که هوگونوها در صدد توطئه چيني تحت فرماندهي کوليني براي براندازي او هستند. در بيست و چهارم اوت 1572 يک روز پيش از روز سنت بارتولوميو نيروهاي سلطنتي متشکل شدند و در پاريس بيش از سه هزار هوگونو شامل کوليني را به قتل رساندند. تنها طي سه روز ارتشهاي سلطنتي و خانواده گيز بيش از بيست هزار هوگونو را در خونين ترين کشتار سازمان يافته افراد غيرنظامي در تاريخ اروپا به قتل رساندند. اين رکورد تنها در جنگ جهاني دوم شکسته شد

کشتار سنت بارتولوميو نقطه عطفي در تاريخ فرانسه و تاريخ کليساي مسيحي اروپا بود. پروتستانها ديگر کاتوليسيسم را يک کليساي منحرف تلقي نمي کردند بلکه آن را نيروي خود شيطان مي دانستند. ديگر پروتستانها براي ايجاد يک کليساي اصلاحي نمي جنگيدند بلکه ايشان خود را ناگهان در حال جنگ براي بقا برعليه کليساي کاتوليکي مي ديدند که به نظر مي رسيد وحشيگري و خشونتش هيچ مرزي ندارد. در تمامي اروپا جنبشهاي پروتستان بتدريج به جنبشهايي مسلحانه تغيير يافتند

در سال 1576 هنري سوم بر تخت سلطنت بالا رفت. او جوانترين برادر فرانسيس دوم و چارلز نهم بود. تا اين زمان فرانسه به يک صحنه جنگ تبديل شده بود؛ در يک سو خانواده گيز يک جبهه کاتوليک تشکيل داده بودند که خشن و متعصب بود و در سوي ديگر هوگونوها با احساسات شديد انتقامجويي اکنده شده بودند. هنري مانند مادرش کوشيد در ميان اين تعارضات قرار بگيرد. او برخلاف مادرش به خاطر اين مشي ميانه محبوبيت قابل توجهي داشت؛ کشتار سنت بارتولوميو به نحو عميقي کاتوليکهاي معتدل را ناراحت کرده بود و درگيريهاي رو به فزوني هوگونوهاي معتدل را ناراضي کرده بود. اين ميانه روها اهل سياست خوانده مي شدند زيرا تمايل اصلي آنان به جاي باورهاي مذهبي، تعادل و پايداري سياسي و اجتماعي فرانسه بود

جبهه کاتوليک از سوي فيليپ دوم از اسپانيا که پادشاهي خود را صرف براندازي کليساهاي پروتستان در ديگر کشورها کرده بود، کمک دريافت مي کرد. تا اواسط دهه 1580 جبهه کاتوليک کنترل فرانسه را در اختيار گرفته بود و پس از اين که هنري سوم در سال 1588 تلاش کرد تا به اين جبهه حمله کند، کاتوليکها او را از پاريس بيرون راندند و مبادرت به يک قتل عام سازمان يافته از افراد غيرنظامي کردند که با کشتار سنت بارتولوميو قابل رقابت بود

هنري سوم در تبعيد با عموزاده هوگونوي خود هنري از ناواره متحد شد. هنري از ناواره يک اهل سياست بود و معتقد بود صلح و امنيت فرانسه بسيار مهمتر از تحميل عقايد مذهبيش است. پيش از آن که دو هنري بتوانند به پاريس حمله کنند، هنري سوم بوسيله يک راهب دومنيکن متعصب و خشمگين در سال 1589 مضروب شد و به قتل رسيد. از جايي که هنري سوم فرزندي نداشت، هنري از ناواره شخص بعدي بود که در نوبت رسيدن به تخت پادشاهي فرانسه قرار داشت. او به عنوان هنري چهارم (حکومت 1589-1610) شاه فرانسه شد

هنري دريافت تنها راه براي رسيدن به صلح در فرانسه، حکومت يک شاه کاتوليک و اهل مدارا مي باشد. از اين رو او در بيست و پنجم ژوئيه 1593 مذهب پروتستان خود را رد کرد و به طور رسمي کاتوليک شد. هنري چهارم در سيزدهم آوريل 1598 جنگهاي مذهبي طولاني و ويرانگر فرانسه را با اعلام بيانيه نانت به پايان رساند. اين بيانيه به هوگونوها حق عبادت عمومي، رسيدن به مناصب عمومي، ايجاد گردهمايي، قبولي در مدارس و دانشگاهها و مديريت شهرهاي خود را اعطا مي کرد

اسپانيا

سال 1556 شاهد به قدرت رسيدن شايد مهمترين شاه قرن شانزدهم بود؛ فيليپ دوم از اسپانيا (حکومت 1556-1598). در بين تمامي شاهان اروپا فيليپ شورمندترين مدافع باور مذهبي خود بود و انگيزه او در پيگيري اين دفاع به نحوي عمده چهره اروپا را تغيير داد

او در نيمه ابتدايي حکومت خود مهره اي کارآمد در متوقف کردن تهاجمهاي ترک به اروپا بود. قدرت تسليحاتي فيليپ متکي بر ناوگان درياييش بود که قدرتمندترين و مسلط ترين ناوگان دريايي قرن شانزدهم بود. ناوگان او در اتحاد با ونيز، ناوگان ترک را در خليج کورينت نزديک يونان شکست داد و به نحو مؤثري تهاجمات ترک به اروپا را متوقف نمود. فيليپ پس از اين پيروزي مثال زدني تلاشهاي خود را از مقابله با مسلمانان متوجه مقابله با پروتستانها در اروپا کرد

نظر او ابتدا به هلند جلب شد که کشوري ثروتمند و رو به رشد در عرصه تجارت بود و تحت حاکميت اسپانيا بود. با اين حال هلند چند مجموعه قدرتمند از مقاومتهاي کالوينگرا داشت و اين کشور بتدريج در تقابل با حاکمان اسپانيايي خود قرار گرفت. فيليپ با فرستادن دوک از آلبا با ارتشي جهت سرکوب قيام سال 1567 به اين وضع پاسخ داد. آلبا يک دادگاه ويژه با نام انجمن تروبلز تشکيل داد تا کفرگويان (پروتستانها) را مورد محاکمه قرار دهد. هلنديها نام اين انجمن را انجمن خونين گذاشتند زيرا اين دادگاه توانست پيش از آن که آلبا از هلند بيرون رانده شود به طور آشکار هزاران نفر از مردم را اعدام کند

آلبا و حکومت وحشت او قيام پروتستان را در هلند خاموش نکرد بلکه آن را تقويت نمود. رهبر اصلي مخالفين ويليام از اورانژ (حکومت 1533-1584) تبديل به قهرماني براي تمامي هلند شد و در سال 1576 ايالات کاتوليک در جنوب با ايالات پروتستان در شمال براي شورش برعليه اسپانيا متحد شدند. هدف از اين اتحاد که با نام صلح گنت خوانده مي شد تقويت خودمختاري هلند بود. با اين حال ايالات جنوبي مدت زيادي به اين اتحاد ادامه ندادند. آنان در سال 1579 با اسپانيا صلح کردند. اين ايالات جنوبي در نهايت منطقه بلژيک را تشکيل دادند. ايالات شمالي يک اتحاد جديد به نام اتحاديه اوترخت تشکيل دادند. از جايي که نيروهاي اسپانيا در تمامي اروپا پراکنده شده بود، ايالات شمالي بتدريج اسپانياييها را بيرون راندند تا اين که در سال 1593 آخرين سرباز اسپانيايي خاک هلند را ترک کرد. هنوز ايالات شمالي از سوي اسپانيا به عنوان يک کشور خودمختار به رسميت شناخته نمي شدند و اين موضوع تنها در مواد صلح وستفاليا در سال 1648 اعلام شد

فيليپ علاقه اي به درگيري با انگليسيها نداشت زيرا هميشه به نظر مي رسيد انگليس آماده بازگشت به کاتوليسيسم مي باشد. اليزابت اول از انگليس نيز علاقه مند بود از هرگونه تقابل با اسپانيا پرهيز نمايد به اين ترتيب جنگ بين اسپانياييها و انگليسيها يکي از ناخواستني ترين اتفاقات تاريخ بود و براي اسپانيا توأم با بدشانسي بود

در برابر اکراه فيليپ از درگيري مسلحانه با انگليس، اليزابت بتدريج در برابر شکيبايي فيليپ تاب تحمل از دست دادف او پس از شکست ترکها بوسيله اسپانيا يک معاهده صلح دو جانبه با فرانسه امضا کرد. او که از ناوگان دريايي اسپانيا در هراس بود دريافته بود که تنها راه براي محافظت از انگليس در برابر ناوگان اسپانيا اتحاد با يک کشور ديگر مي باشد. در اواخر دهه 1570 اليزابت به کشتيهاي انگليسي اجازه داد تا به کشتيهاي اسپانيايي که در مسير دنياي جديد در رفت و آمد بودند حمله کرده و آنها را مورد غارت قرار دهند. در سال 1585 درست زماني که ايالتهاي پروتستان هلند در آغاز کار بيرون راندن اسپانياييها از کشور خود بودند، اليزابت سربازان انگليسي را به هلند فرستاد تا به شورش کمک کنند

فيليپ در نهايت پس از اعدام ماري کاتوليک، ملکه اسکاتلند براي تهاجم به انگليس مصمم شد. او در اين حرکت تا حدودي به خاطر اعلام طرد اليزابت از سوي پاپ که چند سال پيش از اين اتفاق افتاده بود تهييج شده بود. اعلام طرد يک شاه بر تمامي باورمندان کاتوليک واجب مي کرد از هر فرصتي براي قتل و براندازي آن شاه استفاده کنند. فيليپ ناوگان خود را متشکل کرد و در سيم ماه مه 1588 يک ناوگان عظيم را که متشکل از بيش از 130 کشتي بود براي تهاجم به انگليس فرستاد. اين ناوگان حامل بيش از بيست و پنج هزار سرباز بود و کشتيها براي تهاجم در کانال انگليس در جنوب اين کشور جمع شدند. با اين حال انگليسيها آماده بودند. به خاطر معاهده اي که انگليس با فرانسه امضا کرده بود در روند تهاجمي اسپانيا اختلال ايجاد شد و اين به آن معنا بود که کشتيهاي گاليون اسپانيا که براي انتقال سربازان اسپانيايي به خطوط ساحلي انگليس مورد استفاده قرار مي گرفتند مجاز به حرکت از خطوط ساحلي فرانسه نبودند. زماني که بادهاي شديد کانال ناوگان اسپانيايي را به سمت شرق پراکنده کرد، کشتيهاي جنگي انگليس و هلند توانستند ناوگان را کشتي به کشتي نابود کنند. کشتيهاي معدود باقيمانده در حوالي شمال انگليس و در امتداد خط ساحلي غربي آن درگير جنگ شدند و چندين کشتي زمينگير شدند

در عمل شکست اين ناوگان عظيم تنها وقفه اي موقتي براي اسپانيا بود. دهه 1590 شاهد پيروزيهاي قابل ملاحظه اسپانياييها بود. با اين حال شکست آن ناوگان عظيم يک پيروزي عظيم رواني براي پروتستانهاي اروپايي بود. اسپانيا نمايانگر تنها قدرت بزرگ نظامي بود که گسترش پروتستانتيسم را مورد تهديد قرار مي داد؛ زماني که ناوگان بزرگ اسپانيايي مي تواند بوسيله يک ناوگان کم شمار انگليسي و هلندي شکست بخورد، پروتستانها نيز مي توانند در هر جا در مبارزات خود برعليه اسپانيا و کليساي رم پرانگيزه باشند. تا پايان قرن هفدهم اسپانيا ديگر يک بازيگر عمده در ميان قدرتهاي سياسي اروپا نبود

جنگ سي ساله

به استثناي جنگ داخلي انگليس آخرين جنگ مذهبي بزرگ جنگ سي ساله (1618-1648) بود. با اين حال منصفانه است اگر بگوييم اين جنگ همانقدر که در ارتباط با مذهب بود در ارتباط با سياست هم بود. آلمان که امپراطوري روم مقدس خوانده مي شد و از درياي شمالي تا مديترانه امتداد مي يافت يک دولت متحد نبود بلکه مجموعه اي سست از تعداد انبوهي از دولتشهرها يا دولتهاي ايالتي بود. تعداد دقيق آنها سيصد و شصت دولت شمرده شده است. هر کدام از اين دولتها کم و بيش يک شاه داشت که از مردم ماليات اخذ مي کرد، ارتش مخصوص به خود داشت، هزينه مورد نياز خود را تأمين مي کرد و حتي مرزهاي خود را تحکيم مي نمود. تفاوتهاي مذهبي باعث برانگيختن رقابتهاي سياسي و اقتصادي بين اين دولتهاي مجزا شد. حدود نيمي از اين دولتها به طور غالب پروتستان بودند و نيمه ديگر به طور غالب کاتوليک بودند

معاهده اوگسبرگ لوترانيسم را به رسميت مي شناخت اما کالوينيسم را قابل قبول نمي دانست. با اين حال در نيمه دوم قرن شانزدهم کالوينيسم گامهاي بلندي در تمامي اين مناطق برداشته بود. در سال 1559 فردريک سوم در پالاتينيت (شمال باواريا) انتخاب شد و به کالوينيسم گراييد. اين ايالت جديد کالوينيست زماني که با انگليس، هلند و فرانسه برعليه اسپانيا در سال 1609 متحد شد تبديل به قدرتي قابل ملاحظه شد

در جنوب پالاتينيت، باواريا به نحو مصممي کاتوليک بود و حضور جامعه مسيح در آن قدرتمند بود. درست همانطور که پالاتينيت براي گسترش کالوينيسم و پروتستانتيسم متعصب بودف باواريا نيز درباره گسترش کاتوليسيسم و ضداصلاحات تعصب به خرج مي داد. زماني که فردريک چهارم، رهبر پالاتينيت يک اتحاد دفاعي با انگليس، فرانسه و هلند در سال 1609 تشکيل داد، ماکسيميليان دوک باواريا يک اتحاد کاتوليک بوجود آورد

در سال 1618 روابط بين اين دو منطقه به حالت جنگي در آمد. اين جنگ از بابت گستردگي و تخريبي که به بار آورد تمامي جنگهاي مذهبي پيش از خود را کم اهميت جلوه داد. جنگ سي ساله شايد اولين جنگ جهاني بود که در اروپا درگرفت زيرا تقريباً هر دولتي در اروپا تا حدودي در اين جنگ درگير شدند. تعداد انبوه تلفات و خسارات انساني که اين جنگ به بار آورد آن را تبديل به فاجعه بارترين و وحشتناکترين جنگ تاريخ اروپا پيش از قرن نوزدهم نمود

پس از سي سال خونريزي خستگي ناپذير، جنگ با معاهده وستفاليا در سال 1648 به پايان رسيد. اين معاهده در واقع سخن جديدي نداشت و تنها معاهده اوگسبرگ را تأييد کرد و به هر دولت در امپراطوري روم مقدس اجازه داد تا درباره مذهب خود تصميم گيري نمايد. تنها موضوع جديد در اين معاهده به رسميت شناختن کالوينيسم بود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: