و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۶

رنسانس در ایتالیا؛ هنرهای ادبی

آرمان اومانیستی تعلیم رنسانس خلق کردن اومو یونیورساله یا مرد کامل بود. مرد کامل در درون خود تمامی دانش و مهارتهای هنرهای گوناگون را از گرامر، فن بلاغت بیان و فلسفه تا هنر، موسیقی، شعرگویی و معماری داشت. ما بیان خود را درباره "مرد رنسانس" از اومو یونیورساله اخذ می کنیم

هیچ تاریخی درباره ادبیات رنسانس نمی تواند بدون توجه به فراگیری و جامعیت اشعار دوره رنسانس عادلانه تلقی شود. در حقیقت چیزی از قبیل آن چه که ما نویسنده یا شاعر حرفه ای می نامیم وجود نداشت. ادبیات رنسانس به نحو آرمانی هر محصولی از رنسانس تعلیمی بود که در حوزه هنرهای زبانی به خصوص شعرسرایی بوسیله هر مرد آموزش دیده ای که تا اواخر دوره رنسانس در این ساختار مشارکت داشته است به می رسید. به این ترتیب فرهنگ عالی رنسانس یک فرهنگ ادبی و خلق ادبی است. بیشتر چهره های شاخص رنسانس شامل خاندان مدیسی و پاپها در حوزه خلق ادبی فعال بودند. به عنوان نمونه لورنزو دمدیسی به نحو برجسته ای یک شاعر خلاق و مستعد بود

رنسانس ایتالیایی جهانی از اشعار است و شایسته است بگوییم رنسانس ایتالیا بیش از آن که جهان هنرهای دیداری باشد دنیای شعر و ادبیات است. با این حال این شعرسرایی ممکن است کاملاً قانونمند و ساختارمند باشد. در دنیای جدید ما خلوص و اصالت را (به هر معنی که باشد) در ادبیات و به خصوص شعرسرایی مورد تمجید و ستایش قرار می دهیم. با این حال خوانندگان و مخاطبان دوره رنسانس به نظر می رسد بیشتر متمایل بودند شعرسرایی را در قالبهای اقسام شعری، قوانین معمول شعری و مهارت شعرسرایی درک کنند. یک نویسنده می توانست به سادگی انبوهی از غزلهای عاشقانه را حتی اگر واقعاً عاشق نمی بود بسراید و این امر مشکلی محسوب نمی شد زیرا فضیلت شعرسرایی در خاصیت ابداعگرانه آن نهفته بود و این به معنای کشف روشهای بیان در اقسام شعری مختلف و با عبارات مناسب برای ابراز احساسات، حالات روحانی و اندیشه های فکری مشخص بود. همچنین ممکن بود اشعار براساس مهارت نویسنده در واژگونسازی و تغییر روشهای متداول مورد قضاوت قرار گیرد. چنان که در مورد هنر و معماری صاحب سبک صادق بود، شعرسرایی رنسانس ایتالیا از همان ابتدا در جهت جلب توجه به قوانین و روشهای متداول و این که چگونه می توان آنها را به بازی گرفت یا به طور کامل واژگون ساخت حرکت می کرد

غزل و شعرسرایی

هیچ شکل ادبی بیش از غزلها و توالیهای چهارده گانه آن برای رنسانس مشخص کننده محسوب نمی شود. غزل ایتالیایی که شعری ترانه ای با چهاره سطر بود یک ساختار وزنی دقیق داشت که غزل را کم و بیش به دو بخش مجزا تقسیم می کرد. نیمه اول که هشت سطر با ساختار وزنی مشخص دارد اوکتت خوانده می شود. نیمه دوم شش سطر و ساختار وزنی متفاوت و گاه متنوعی دارد و سستت خوانده می شود. به این شعر غزل پترارچی گفته می شود که به افتخار پترارچ نامگذاری شده است. توالی غزلی او برای معشوقش لورا در نوشتن غزل تبدیل به الگویی شد که تا سه قرن پس از او مورد تقلید قرار می گرفت

برخلاف سایر اشکال شعرسرایی مردمی در آن زمان، غزل یک شعر ترانه ای کوتاه بود که بر احساسات و اندیشه ها در یک دامنه زمانی کوتاه متمرکز بود. در غزل یک حس روایتگرانه یا زمانمند وجود ندارد بلکه متشکل از یک مفهوم یا تجربه پیچیده واحد می باشد. از سوی دیگر توالی غزلی در ایتالیا در قرون وسطی با شاعرانی چون دانته شروع شد. بین هر غزل دانته شرایطی را که منجر به هر غزل شده است روایت می کند و این تا حدودی شبیه نوشته های زنان درباری ژاپن دوره هیان می باشد. پترارچ با خارج کردن روایتگری، توالی غزلی را دچار انقلاب کرد و تمام آنچه که باقی گذاشت یک توالی از غزلها بود که درباره یک موضوع واحد بودند. در مورد پترارچ غزل متمرکز بر عشقش نسبت به لورا و پیامدهای عاطفی، فکری و روحانی پس از آن بود. نقل داستانی وجود ندارد بلکه تنها جریانی از احساسات و افکار مختلف و متضاد طرح می شوند. پترارچ عشق خود را مورد تأیید قرار نمی دهد و با تبعیت از آگوستین این عشق را نوعی انحراف توجه و رنجش روحانی برمی شمرد

هرچند غزلسرایان ایتالیایی که پس از پترارچ شعر می سرودند الزاماً درباره نظرات او را درباره محکوم کردن عشق هم عقیده نبودند ولی پترارچ یک الگوی مورد قبول برای توالیهای شعری بنیان گذاشته بود: جستجو و تعلیق در بین احساسات و روحانیات رنگارنگ و متضاد بشری. توالیهای غزلی، شعر عاشقانه (معمولی) نیستند بلکه اشعاری هستند درباره عشق و محدوده احساسات و تجربیاتی که بر می انگیزاند. در نهایت توالی غزلی بیشتر برای تقلید از سنتهای متداول شعری مختلف که ردباره عشق صحبت می کردند به کار می رفت. این اشعار از افسوس خوردن به حال خویش تا اظهار شادی و تا استقبال شعری فی البداهه متفاوت بودند. با این حال با گرامیداشت نوافلاطونگرایانه درباره عشق و تلقی آن به عنوان ابزاری برای رسانیدن فرد به خداوند، توالی تغزلی ایتالیایی نوعی فلسفه بسیار جدی و نیمه مذهبی درباره عشق اتخاذ کرد

شعرسرایی حماسی

هرچند ما امروز به ندرت آن را می خوانیم اما ستایش شده ترین و مورد احترام ترین سنت شعری رنسانس شعرسرایی حماسی بود که معمولاً به لاتین نوشته می شد. بازیابی ادبیات کلاسیک همچنین شامل بازیابی کامل اشعار هومر بود که در همراهی با آنئید از ورژیل به عنوان محصولات ادبی بزرگ دوران کلاسیک تلقی می شدند. تنها بعضی شاعران بسیار خاص جسارت تقلید از آنها را داشتند. پترارچ خودش کوشید با نوشتن یک شعر حماسی لاتین درباره سیپیو افریکانوس قهرمان جنگ پونیک دوم در رم این روش شعری را بیازماید. اما او هیچ وقت آن را تمام نکرد و تاریخ ادبیات حماسه در ایتالیا شامل مجموعه بلندی از طرحهای نه چندان اتمام یافته و اشعار بلند فراموش شده می باشد

یک شکل شعری بلند و روایتگرانه دیگر که در رنسانس توسعه یافت هرچند به نحو دقیقی حماسی تلقی نمی شود، افسانه گویی بود که تاریخی بلند و پرثمر در قرون میانه داشت. شایعترین شیوه افسانه، نقل روایاتی از ماجراهای یک شوالیه در حال سفر بود. داستان بسیاری از این افسانه ها درباره رزم آوری نبود بلکه در ارتباط با بی اعتنایی روحانی و دنیایی نسبت به جهان شوالیه گری بود. شاید بزرگترین اثر ادبی رنسانس ایتالیا "ارلاندوی دیوانه" از آریوستو است که یک افسانه هرزه و بذله گویانه درباره بیوفایی و دیوانگی اورلاندو شوالیه بزرگ شارلمان است. آریوستو بر این قصد بود که افسانه اش ادامه ای بر افسانه بذله گوی دیگری با عنوان "اورلاندوی عاشق" اثر بویاردو باشد اما شعر او از آن افسانه اولیه اهمیتی بیشتر یافت. افسانه یک شاهکار در ارتباط با روش فکری رنسانس است. در حالی که افسانه قرون وسطی بی اعتنایی روحانی و دنیاگرایی قهرمانش را محکوم می کرد، اورلاندوی دیوانه از چنین حالتی لذت می برد و جهانی را به نمایش می گذارد که در آن طرز اندیشه انسان و علاقه او به دانستن منبع عظمت محسوب می شود

درام

در تمامی قرون میانه درام و تئاتر تنها مرتبط با موضوعاتی مقدس مانند داستانهای انجیل بود. درام کفرآمیز یا اصلاً شناخته شده نبود یا تنها برای هجو و تمسخر اجرا می شد. درامانگاران کلاسیک عملاً در قرون وسطی ناشناخته بودند. تمامی درامانگاران باستانی مانند نمایشنامه نویسانی چون سوفوکلس، آشیلوس و اوریپید همراه با نویسندگان کمدی رومی مانند پلائوتوس و ترنس تنها بوسیله اومانیستهای رنسانس کشف شدند. هرچند در دوران مدرن، دارم کلاسیک نسبت به سایر گونه های ادبی بیشتر خوانده شده و مورد بررسی قرار می گیرد ولی در دوران رنسانس بیش از همه اشعار حماسی، ترانه ها و فلسفه مورد توجه قرار گرفت. و به این ترتیب درام به خوبی در ادبیات رنسانس نمایانده نشده است

اولین درامانگاری که در ایتالیا از الگوهای کلاسیک تقلید کرد جیانجورجیو تریسینو بود که یک اومانیست ثروتمند با دامنه اطلاعات بسیار وسیع بود. او از جمله به عنوان یک فیلسوف نوافلاطونگرا و شاعر مشهور بود. وی همانند بسیاری دیگر کوشید تا شعری حماسی بنویسد. اثر او با عنوان "ایتالیا از دست گوتها آزاد شد" هرچند شعری درباره فتح مجدد ایتالیا بوسیله جوستینیان است اما به طور عمده دایره المعارفی از دانستنیهای تریسینو درباره هر موضع محتمل شامل ریاضیات و معماری می باشد. او اولین تراژدی ایتالیایی را به نام سوفونیسبا در سال 1514 نوشت. تراژدی هر چند در ایتالیا مطرح شد اما هیچ گاه به طور حقیقی در آنجا همچون گسترشی که در انگلیس اواخر قرن شانزدهم پیدا کرد توسعه نیافت

اما درباره کمدی وضع متفاوت بود و ایتالیاییها بخشی از ادبیات کلاسیک در تاریخ کمدی را خلق کردند. در بین این کمدیها، مشهورترین و تأثیرگذارترین مورد کاری از نیکولو ماکیاولی با نام مهرگیاه بود. این نمایشنامه که با ادبیات محاوره ای ایتالیایی نوشته شده است درباره تلاشهایی که برای گول زدن یک پیرمرد و گرفتن پولهایش انجام می شود نگاشته شده است. طرح اصلی نمایشنامه مأخوذ از بسیاری از اصولی است که ماکیاولی در کتاب دیگرش با نام شاهزاده درباره فلسفه سیاسی مطرح کرده بود. همچون حاکم آرمانی شاهزاده، دنیای مهرگیاه دنیایی است که در آن بیصداقتی و خودمحوری نتیجه بخش است

کاستیلیونه

شاید محبوبترین اثر ادبی رنسانس پس از آثار پترارچ اثری به نام "کتاب درباری" از بالدسر کاستیلیونه در سال 1516 باشد. کاستیلیونه یک کنت و سیاستمدار بود و کتاب او در حقیقت چیزی در ارتباط با ادبیات یا فلسفه نیست. بلکه بیشتر به شکل مباحثه ای درباره رفتار آرمانی مردان و زنان اشرافی در موقعیتها و در ارتباط با موضوعات متفاوت از جمله عشق می باشد. در دنیای مدرن نزدیکترین شباهت را با نوشته هایی در باب آداب معاشرت دارد ولی کتاب درباری بیشتر در ارتباط با طبیعت انسانی نهفته در زیر رفتارهای اشرافی است

کتاب درباری مرد آرمانی را به صورت مرد کامل یا شخصی که در حوزه وسیعی از دانشها و مهارتها توانایی دارد طرحریزی می کند. برای یک فرد بافرهنگ مهمتر از هر چیزی راحتی خاص او در ارتباط با موقعیتهای مختلف و استفاده آسان او از دانش، عشق و مهارتهای گوناگون است. کاستلیونه این کیفیت را اسپرزاتورا می نامد و این اندیشه ای است که برای چندین قرن پس از آن همراه با احساس اشرافی نسبت به خود مطرح بود. در واقع خوش مشربی در قرن بیستم به طور کامل در ارتباط و برخاسته از احساس اشرافی کاستیلیونه در ارتباط با اسپرزاتوراست

کاستیلیونه اولین نویسنده اروپایی است که درباره نقش اجتماعی زنان در خارج از خانه نظریه پردازی می کند. در حالی که او به زنان جایگاهی مهم همچون مردان اعطا نمی کند اما روی تعلیم و فضیلت او تأکید می کند و همان شکل از اسپرزاتورا را که در مورد مردان مطلوب می داند به ایشان نیز تعمیم می دهد. در حالی که این کتاب بحثی بین گروههای مختلف از جمله زنان است مشکل است دریافت کرد که عقیده کاستیلیونه چه بوده است. با این حال کتاب سوم بحثی گسترده بین چندین شخصیت است که درباره برابری زنان با مردان در حوزه های گوناگون است. البته کاستیلیونه تنها درباره زنان اشرافی و ثروتمند سخن می گوید. او درباره موضوع افراد غیراشرافی سکوت اختیار می کند

این نوشته ترجمه ای از این متن است

هیچ نظری موجود نیست: