و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۶

انقلاب صنعتی

تأثيرگذارترين تحول در فرهنگ بشري پس از ظهور کشاورزي در حدود هشت تا ده هزار سال قبل، انقلاب صنعتي قرن هيجدهم اروپا بوده است. پيامدهاي اين انقلاب به نحوي غيرقابل برگشت مسأله نيروي کار، مصرف، ساختار خانواده، ساختار اجتماعي و حتي عميق ترين روحيات و انديشه هاي بشري را متحول ساخته است. بي گمان اين انقلاب شامل چيزي بيشتر از فناوري مي شد زيرا در تمامي تاريخ اروپا و تاريخ غيراروپايي انقلابهاي صنعتي متعددي وجود داشته اند. به عنوان مثال در اروپا در قرنهاي دوازدهم و سيزدهم انفجاري از دانش فني و در نتيجه آن تغيير در توليد و نيروي کار بوجود آمد. با اين حال انقلاب صنعتي چيزي بيشتر از تأثيرگذاري صرف فناوري بود. آنچه انقلاب صنعتي را به پيش مي برد تغييرات عميق اجتماعي بودند که اروپا را از اقتصادي که به طور اوليه مبتني بر کشاورزي و زندگي روستايي بود به سوي يک اقتصاد سرمايه داري و شهري، و از يک اقتصاد خانگي مبتني بر خانواده به يک اقتصاد مبتني بر صنعت جابجا نمود. اين تغييرات بازانديشي در الزامات اجتماعي و ساختار خانواده را گريزناپذير کرد. به عنوان نمونه کنار نهادن اقتصاد خانواده مشخص ترين تغيير در ساختار خانواده بوده است که تاکنون اروپا آن را تجربه نموده است که ما هنوز با اين تغييرات دست به گريبانيم

در سال 1750 اقتصاد اروپا به طور عمده يک اقتصاد کشاورزي بود. زمين به طور عمده در تصرف زمينداران ثروتمند و اغلب اشرافي بود. آنان زمين را به صورت اجاره طولاني مدت در اختيار کشاورزان مستأجر قرار مي دادند. ايشان بهاي اجاره را بوسيله کالاهاي حقيقي که پرورش داده و توليد مي کردند مي پرداختند. اغلب کالاهاي غيرکشاورزي بوسيله واحدهاي خانوادگي توليد مي شد که در مجموعه اي از مهارتهاي تخصصي تبحر داشتند. بيشتر فعاليتهاي سرمايه دارانه بر روي فعاليتهاي تجاري و نه فعاليتهاي توليدي متمرکز بود.با اين حال صنايع توليدي براساس منطق تجارت در حال رشد بودند

اقتصاد اروپا به يک اقتصاد جهاني تبديل شده بود. در تلاش براي توضيح اين که انقلاب صنعتي چرا رخ داد، موضوع جهاني شدن اقتصاد اروپا توضيحي قابل توجه به نظر مي رسد. تجارت و توليد اروپايي به تمامي قاره ها به جز قطب جنوب گسترش يافته بود. اين افزايش وسيع در بازار کالاهاي اروپايي تا حدودي تغيير به سوي يک اقتصاد صنعتي و توليدي را به پيش برد. اين که چرا ساير ملل به طور اوليه به اين انقلاب نپيوستند تا حدودي با کنترل انحصاري که اروپائيان بر اقتصاد جهاني اعمال مي کردند توضيح داده مي شود. تجارت جهاني موضوعي مربوط به ثروتمند کردن اروپائيان بود و ارتباطي با ثروتمند کردن مستعمرات و کشورهاي غيرغربي نداشت

دليل ديگري که درباره چرايي انقلاب صنعتي ارائه شده است موضوع افزايش قابل توجه در جمعيت اروپاست. اين يک نظريه قديمي در بين تاريخ نگاران بوده است که ما آن را به زير سؤال نمي بريم. با اين حال رشد جمعيت موضوعي است که توضيح آن مشکل و اسرارآميز است. رشد جمعيت زماني به وقوع مي پيوندد که معيارهاي توليد ارتقا مي يابند. به اين ترتيب گمانه زني در اين باره که انقلاب صنعتي بوسيله افزايش جمعيت آغاز شد يا اين که انقلاب صنعتي منجر به افزايش جمعيت شد دشوار است. با اين حال مشخص است که تغيير به سمت يک اقتصاد صنعتي توليدکننده به افراد بيشتري براي کار در اين ساختار توليدي نيازمند است. در حالي که منطق اقتصاد ملي به طور مرکزي مبتني بر اقتصاد خانواده بود و توليد در خانواده کم و بيش يک اقتصاد امرار معاش بود (بيشتر توليدات براي زنده نگه داشتن خانواده توليد مي شدند)، منطق اقتصاد توليد صنعتي يک اقتصاد مازاد بود. در يک اقتصاد توليد صنعتي لازم است نيروي کار توليدي يک شخص، توليدي بيش از نيازهاي امرار معاش او در پي داشته باشد. اين توليد مازاد چيزي است که عوائد و سود مالکين کارخانه را تشکيل مي دهد. اين اقتصاد مازاد نه تنها رشد جمعيت را ممکن مي کند بلکه آن را موضوعي مطلوب هم جلوه مي دهد

انگليس

هرچند تعيين نقطه دقيقي براي آغاز انقلاب صنعتي مشکل است اما تاريخ نگاران به طور عمومي توافق دارند اين انقلاب به نحو اصولي در قالب مجموعه اي از ابداعات فني و اجتماعي در انگليس آغاز شد. تاريخ نگاران در اين باره مجموعه اي از استدلالات ارائه کرده اند. در بين قانع کننده ترين استدلالات موضوع افزايش تصاعدي در توليد غذا به دنبال قوانين الحاقي قرن هيجدهم مطرح شده است؛ پارلمان مجموعه اي از قوانين را تصويب کرد که اجازه مي داد زمينهايي که به طور عمومي بوسيله کشاورزان مستأجر اداره مي شد در قالب مزارع بزرگ خصوصي به يکديگر الحاق شوند تا نياز به نيروي کار بسيار کمتري داشته باشند. در حالي که اين موضوع منجر به اخراج دهقانان از زمينهاي کشاورزي مي شد همچنين افزايش توليد کشاورزي و افزايش جمعيت شهري انگليس نيز رخ داد زيرا شهرهاي بزرگ تنها جايي بودند که دهقانان بيکار مي توانستند بروند. پارلمان انگليس برخلاف پادشاهيهاي اروپايي به نحو قاطعي تحت نفوذ طبقات تاجر و سرمايه دار بود و به اين ترتيب قرن هيجدهم شاهد مجموعه اي از قانون گذاريها بود که مطابق علاقه منديهاي بازرگاني و سرمايه دارانه بود

در نتيجه نقش قدرتمند پارلمان در دولت انگليس و نفوذ باورنکردني سرمايه داران و بازرگانان، ارزشهاي اجتماعي به نحو مداومي در انگليس در حال تغيير بودند. در اروپاي قاره طبقه اشراف تجسم کامل ارزشهاي اجتماعي بودند. آنان بر اين باور بودند که با برخي فضيلتهاي متعالي متولد شده اند که مردم عادي به خاطر فقدان پيشينه خانوادگي اشرافي، هيچ وقت فضيلتهايي در چنين سطحي به دست نخواهند آورد. آنان همچنين بر اين باور بودند که تلاش براي رسيدن به پول از خصوصيات مردم عادي است؛ انقلابهاي تجاري و سرمايه داري در سرتاسر اروپا بوسيله طبقات غيراشرافي بوجود آمدند و در واقع انقلابهاي طبقه متوسط يا بورژوا بودند

اما نقش به تحليل رفته طبقه اشراف در دولت و جامعه انگليس اجازه تغيير مداوم در ارزشها را مي داد. ارزشهاي طبقات بازرگان و سرمايه دار بتدريج به هنجار تبديل مي شدند. مهمترين اين ارزشها تلاش براي رسيدن به ثروت بود. ثروت ملل اثر آدام اسميت چنين مي گفت که تنها هدف مشروع براي دولت ملي و فعاليت بشري افزايش مداوم در مجموع ثروت ملت مي باشد. اين انديشه اي نبود که بتواند دويست سال پيش از اين اوج بگيرد و مورد توجه قرار گيرد

تجارت در انگليس به نحوي متفاوت از اروپاي قاره رشد کرده بود. به خصوص انگليسيها براي انجام تجارت تعرفه ها و مواجب داخلي وضع نکرده بودند. اين وضعيت درباره هيچ يک از دولتهاي اروپاي قاره صدق نمي کرد. جابجا کردن کالاها در اروپاي قاره کار پرهزينه اي بود زيرا لازم بود در حدود هر يک صد مايل مجموعه اي از مالياتها و مواجب پرداخت شود. جابجا کردن کالاها در انگليس ارزان و سودآور بود. علاوه بر اين انگليس در حال به دست آوردن انحصار تجارت دريايي بود. هر زمان انگليس در قرن هيجدهم درگير جنگ مي شد هميشه در نهايت سرزمينهاي دريايي جديدي ضميمه مي کرد. انگليس تجارت با مستعمرات آمريکاي شمالي را به طور کامل در انحصار گرفت. در واقع در دهه 1780 نيمي از صادرات انگليس به آمريکا مي رفت. اما همچنين انگليس براي کنترل تجارت آمريکاي جنوبي و مهمتر از همه تجارت اقيانوس هند شروع به کار کرده بود. مجموعه اين تجارتها بزرگترين ناوگان تجاري جهان را و نيز ناوگاني جنگي براي حفاظت از آن بوجود آورد. انگليس همچون آتن دوره پريکليوس با استفاده از ناوگان خود در عرصه اقتصاد نوين سرمايه داري پيشتازي مي کرد

ابداعات فني به دنبال اين تغييرات اجتماعي و اقتصادي رخ دادند. اولين ابداع فني عمده مربوط به دستگاههاي پنبه زني بود. پنبه گياهي است که در آمريکا و هند رشد مي کند. صنعت پنبه در بيشتر قرن هفدهم کوچک و بي اهميت بود اما در اواسط قرن هيجدهم رشدي انفجاري پيدا کرد. بيشتر پنبه در مستعمرات انگليس توليد مي شد و از جايي که زراعتي پرکار بود باعث گرم شدن بازار حمل و نقل بردگان آفريقايي به مستعمرات شد. به اين ترتيب سايه شوم صنعت پنبه بر تاريخ آفريقا مستولي شد. اولين ابداع در صنعت پنبه، ماسوره پران بود که به طور قابل توجهي روند بافت پارچه از نخ پنبه اي را سرعت بخشيد. اما اين کفايت نمي کرد زيرا لازم بود پيش از اين کار پنبه چيده شود و به صورت نخ رشته شود. اين روند به کندي انجام مي شد و در هر بار بوسيله دستگاهي که چرخ نخريسي ناميده مي شد تنها يک نخ تابيده مي شد. اين روند کند با ابداع دستگاه نخريسي چرخان بوسيله جيمز هارگريوز که يک نجار بود به صورت مکانيکي قابل انجام شد. اين دستگاه معمولاً به عنوان يکي از ابداعات فني عمده و شناخته شده در انقلاب صنعتي مورد اشاره قرار مي گيرد. دستگاه نخريسي چرخان که در سال 1767 به ثبت رسيد به جاي اين که به صورت يک ماشين واحد کار کند، مجموعه اي از ماشينهاي ساده بود و در يک نوبت به طور همزمان شانزده نخ پنبه مي تابيد. اين دو کيفيت: ماشينهاي متعدد در يک ماشين واحد و ماشيني که نه تنها براي سرعت بخشيدن به کار بلکه براي انجام دادن کار چندين کارگر در زمان واحد بوسيله يک کارگر طراحي شده بود خصوصيت محوري تمامي ابداعات فني بعدي بود. در سال 1793 يک آمريکايي با نام الي ويتني يک دستگاه پنبه زني اختراع کرد که روند جدا کردن دانه ها را از الياف پنبه از طريق مکانيکي ممکن مي ساخت. اين ابداعات پنبه را به نحو باورناپذيري ارزان قيمت کرده و تجارت آن را به نحوي نامتناهي قابل توسعه نمود. از جايي که پارچه هاي پنبه اي محکمتر از پارچه هاي پشمي بودند صنعت نساجي پنبه سقفهاي صنعتي دوران را شکافت و از آن فراتر رفت. تا پايان قرن هيجدهم صنعت نخ و پارچه پنبه بتدريج از اقتصاد خانگي خارج شده و به مجتمعهاي صنعتي بزرگ منتقل شد. البته اين انتقال تا اواسط قرن نوزدهم شکل محسوسي به خود نگرفت

در حالي که دستگاه نخريسي چرخان مکرراً به عنوان اولين ابداع فني عمده انقلاب صنعتي مورد اشاره قرار مي گيرد اما اختراعي که حقيقتاً انقلاب را در قرن هيجدهم به پيش راند چندين دهه پيشتر رخ داده بود: موتور بخار. در امتداد رشد صنعت پنبه، صنعت فولاد نيز با فراز و فرودهايي شروع به رشد کرد. اين تا حدود زيادي ناشي از جغرافياي خاص انگليس بود؛ انگليس بر منابع عظيمي از زغال سنگ که يک ماده معدني پرکربن و مشتق از اشکال حياتي باستاني است قرار گرفته است. زغالسنگ بهتر و مؤثرتر از چوب مي سوزد و اگر منابع عظيمي از زغالسنگ در دسترس باشد قيمت آن به نحوي بي پايان ارزان خواهد بود. انگليسيها دريافتند براي ذوب کردن فلزات از جمله آهن مي توانند زغالسنگ را جايگزين چوب کنند. آنان در حالي که کارخانجات در اروپا مشتاقانه در پي به دست آوردن زغالسنگ بودند کار استخراج زغالسنگ را از زمين بيش از پيش دنبال کردند

با اين حال کار معدن زغالسنگ ساده نبود. با استخراج هرچه بيشتر زغالسنگ از زمين، نياز به عميق تر کردن معدن بوجود مي آيد. با هرچه عميقتر شدن، معدن بيشتر و بيشتر از آب پر مي شود. در سال 1712 توماس نيوکومن يک موتور بخار ساده ساخت که آب را از معادن بيرون مي کشيد. اين دستگاه يک موتور تک پيستوني بود و مقادير زيادي انرژي مصرف مي کرد. به خاطر ناکارآمدي اين دستگاه هيچ کس نمي توانست به فکر استفاده از آن باشد

يک اسکاتلندي به نام جيمز وات در سال 1763 يک اتاقک مجزاي خنک کننده به اين ماشين اضافه کرد. اين اتاقک خنک کننده بخار را تقطير مي کرد و به اين ترتيب نيازي به خنک کردن خود سيلندر نبود. موتور بخار وات که در سال 1769 به ثبت رسيد به اندازه کافي کارآمد بود تا در تمامي انواع صنايع به کار گرفته شود. با اين حال او در کار فروش ماشين خود توانا نبود. تنها زماني که يک مرد بازرگان با نام ماتيو بولتون به او پيوست موتور بخار شروع به تغيير دادن چهره صنعت انگليس نمود. تا سال 1800 وات و بولتون از اين موتورهاي جديد 289 نمونه فروختند. تا اواسط قرن بعد موتور بخار به عنوان منبع عمده نيروي محرکه در انگليس و اروپا جايگزين آب شد. تغييراتي که به دنبال استفاده از موتور بخار پيش آمدند اما داستاني ديگر است

ما در اينجا در حالي که 289 موتور بخار در انگليس در حال کار کردن و بخار کردن هستند داستان انقلاب صنعتي را پايان مي دهيم. قرن نوزدهم در دهه هاي بعد از 1830 شاهد صدور انقلاب صنعتي به اروپا و انفجار صنعت مبتني بر فناوري و کارخانجات بود. عصر مطلق گرايي و سالهاي هشداردهنده روشنگري شاهد آن بودند که اروپا مرحله جديدي در تاريخ خود آغاز کرده است، مرحله اي که به نحوي ترميم ناپذير آن را از سنتها و تعصبهاي پيشين جدا کرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: