و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--حکومت جوستینیان 527-565

حکومت جوستينين يک دوره فوق العاده مهم بود. اين دوره پايان نهايي امپراطوري روم را مشخص مي کند. تثبيت امپراطوري جديد بيزانس و آغاز موقعيت منحصر به فرد اروپاي غربي در تمدنهاي دنياي قديم و ممکن ساختن گسترش اسلام و ظهور فرانکها نتيجه اين شرايط است. اگرچه اين متن بر نقشي که جنگهاي گوتيک در دوره جوستينيان بازي کرد متمرکز شده است، دانستنيهاي بسيار بيشتري درباره اين مرد مهم و و تئودورا همسر حتي مهمتر او بايد فراگرفت. پروکوپيوس يک تاريخ نگار شاخص دوران جوستينيان بود که کتابي با نام تاريخ مخفي درباره آن روزها به جا گذاشته است. اين متني نسبتاً رسواگرانه که شايد صحت داشته باشد مي باشد

امپراطوري از لحاظ نظري تحت حاکميت امپراطور شرقي متحد بود. جوستينيان کوشيد اين نظريه را عملي کند. سپاهيان او به نوبت به پادشاهيهاي وندال، اوستروگوت و ويزيگوت حمله کردند و در مجموعه اي از جنگهاي تلخ (540-554) بسياري از سرزمينهاي مديترانه اي غرب را دوباره فتح کردند. در آن زمان به نظر مي رسيد او در اين موضوع انتخاب محدودي دارد. حداقل از لحاظ نظري شاهان ژرمن به عنوان نايب السلطنه امپراطوران شرقي حکومت مي کردند. مشکلي که در اين موضوع وجود داشت اين بود که ژرمنها آريايي بودند و نوعي از مسيحيت را عملي و تبليغ مي کردند که از سوي کليساي تثبيت شده روم کافرمآبانه تلقي مي شد. وندالها متعصب ترين آرياييها بودند و به سرعت کليساهاي ارتودوکس را به تصرف در آوردند تا آنها را به اماکن آريايي عبادت تبديل کنند. وندالها چنان کم تعداد بودند که مجبور بودند از ترس براي تحت حاکميت نگه داشتن رعاياشان استفاده کنند. پادشاهي وندال تبديل به چنان حکومت پليسي شد که در آن مسيحيان ارتودوکس از اموال، حقوق و حتي آزادي و زندگي بهره اي نداشتند. وقتي هيئت نمايندگي از مسيحيان ارتودوکس از آفريقا به جانب جوستينيان آمد و از او خواست تا نقش خود را به عنوان حامي مذهب ايفا کند، وي متقاعد شد که زمان آن فرا رسيده است تا اين موضوع غيرعادي را حل کند و غرب را دوباره تحت حاکميت حقيقي رومي در آورد

اما غربيها علاقه اي نداشتند دوباره شاهد ماليات بندي رومي، عدالت رومي و دخالتهاي امپراطوري در امور خود باشند. بدين ترتيب حتي ساکنان رومي برخي مناطق به حاکمان ژرمن خود پيوستند تا تلاش کنند سپاهيان شرقي را که مصمم بودند وضعيتي را برقرار کنند که بسياري از مردم علاقه اي به برقراري مجدد آن نداشتند، پس برانند. شرقيها نمي خواستند هزينه اي براي دفاع از اين فتوحات غربي صرف کنند و به خاطر هزينه هاي اين جنگها فقير شده بودند. شايان توجه است که جوستينيان اگرچه خراجگزار ايرانيان بود و مبالغ گزافي را براي جنگهاي گوتيک هزينه مي کرد هنوز به اندازه کافي پول داشت تا برنامه هاي ساخت و ساز بي سابقه اي را به اجرا بگذارد. آرزوهاي جوستينيان درباره فتوحات غربي، مدتها قبل بوسيله بسياري از مردم فراموش شده بود. آنچه که به خاطر آن جوستينيان را به خاطر مي آوريم يکي کليساي باشکوه حکمت مقدس (ايا صوفيا) است که هنوز بر آسمانهاي استانبول، کونستانتينوپل سابق تسلط دارد و ديگري طرح او درباره جمع آوري و سامان دهي قوانين پراکنده، فرمانهاي امپراطوري، تصميمهاي سناي پيشين روم و نظريات وکلاي آموزش ديده بود که آنها را به صورت سيستم قوانين نوشته شده در آورد. قرنها بعد اين سيستم در غرب مورد کشف مجدد قرار گرفت و جرقه رشد حرفه قانونگذاري را زد که خود پايه هاي بسياري از دستگاههاي جديد عدالت و قانون را تثبيت کرد

وقتي جوستينيان در سال 565 درگذشت مهاجمان جديد وارد غرب شدند و امپراطوري شرقي اقدامات ناچيزي براي متوقف کردن آنان انجام داد. نه غربيها و نه شرقيها ديگر علاقه اي نداشتند امپراطوري را دوباره احيا کنند

جوستينيان اگرچه به نظريه امپراطوري روم متعهد بود اما دريافته بود تشکيلات او بطور کاملاً اساسي يوناني بوده و اداره امپراطوري با به رسميت شناختن اين موضوع مؤثرتر خواهد بود. زماني که دولت تلاش براي تحميل استفاده از زبان لاتين و مؤسسات رومي را متوقف کرد امپراطوري شرقي به سرعت در رسوم و ظواهر خود به سمت شرقي شدن پيش رفت

در دوره قرن ششم تمدنهاي کلاسيک ديگري سرزمينهايي را که در قرن پنجم از دست داده بودند از دست بربرها آزاد کردند. سلسله سويي چين، شمال و جنوب چين را تا سال 589 دوباره متحد کرد. ايرانيان فلات ايران را تا 557 دوباره به دست آوردند و تا سال 606 هارشا يک امپراطوري جديد را مستقر ساخت. تنها در منطقه مديترانه جنگهاي فتح مجدد شکست خوردند. اروپاي غربي تنها بخشي از امپراطوري کلاسيک بود که براي هميشه تحت حاکميت بربرها باقي ماند. امتداد مؤسسات امپراطوري تنها در اروپاي غربي شکسته شد. و اين منطقه تنها حوزه اي بود که توسعه مستقلي را آغاز کرد

جوستينيان طي جنگهاي غربي خود با پرداخت منظم طلا با ايرانيان صلح کرد. اين گونه سياست تقريباً هميشه يک اشتباه است و اتخاذ اين سياست از سوي جوستينيان يک فاجعه بود. در حالي که بيزانسيها پول، افراد و منابع را طي جنگهاي غربي خود از دست مي دادند ايرانيان عقب نشستند و اجازه دادند شمشهاي بيزانسي خزانه شان را پر کند. امپراطوري شرقي به طور مداوم از سکه خالي مي شد و اقتصاد آن شروع به گير کردن کرد. دولت مي بايستي در جمع آوري ماليات از مردم خسته، بيشتر شدت عمل به خرج مي داد و ماليات دهندگان تحت ستم که هيچ سودي در فتوحات غربي امپراطور نمي ديدند عميقاً خشمگين بودند. ايرانيان دريافتند امپراطوري غربي به خاطر جنگهاي گوتيک به نحو ناجوري تضعيف شده است و به سرعت پس از درگذشت جوستينيان در سال565 قبل از اين که امپراطوري بتواند از زير فشارها خود را بازيابد حمله کردند. ايرانيان توانستند بسياري از امپراطوري بيزانس را غارت يا اشغال کنند تا اين که امپراطور هراکليوس جريان جنگ را برعليه آنان تغيير داد. در يک حرکت درخشان او تا جايي که توانست سرباز جمع کرد و ايرانيان را در حالي که کونستانتينوپل را در محاصره گرفته بودند رها کرده، از راه دريا به سوريه رفت و از راه خشکي لشکر خود را حرکت داد تا پايتختهاي ايراني را که در واقع بدون دفاع رها شده بودند در پرسپوليس و تيسفون تصرف کند. تا سال 632 بيزانسيها فاتحان بزرگ ميدان بودند اما هر دوي مردم و اقتصاد ايراني و بيزانسي به خستگي افتاده بودند و اصلاً براي جنگ در برابر سپاهيان مطمئن و پاکباخته مسلمان که به زودي در جبهه هاي دو طرف ظاهر شدند آمادگي نداشتند

رعاياي هراکليوس با رژيمهاي مذهبي و سياسي سرکوب شده بودند و با بار سنگين ماليات به خرابي افتاده بودند. بسياري از آنان مسلمان مسامحه گر را که ماليت اندکي طلب مي کردند به عنوان منجي خود مورد استقبال قرار دادند و به سرعت اسلام آوردند
فتوحات مجدد جوستينيان در غرب هميشگي نبود اما تخريب و تضعيف مهاجمان ژرمن منطقه هميشگي بود. حکومتهاي اوستروگوت و وندال از بين رفتند و قدرت پادشاهي ويزيگوت به سنگيني به تحليل رفت. تنها قبيه بافرهنگتر ژرمن که دست نخورده باقي ماند بورگونديها بودند که از لحاظ شمار چنان اندک بودند که نمي توانستند قدرتي حقيقي را اعمال کنند

فتح مجدد ناموفق جوستينيان، فرانکها را به عنوان قدرتمندترين نيروي غرب باقي گذاشت. اين موضوع جهتگيري امور غرب را در اختيار مردمي قرار داد که کمترين توانايي را در حفظ سنتهاي رومي داشتند. تنها اتحاد فرانکها با کليساي روم، برخي از جنبه هاي گذشته کلاسيک اروپا را حفظ کرد

نتيجه

ما اغلب تاريخ را به عنوان مجموعه اي از دستاوردها نگاه مي کنيم و فکر مي کنيم مردان و زنان بزرگ سير تاريخ را کنترل مي کنند. در مورد جوستينيان اين نظرگاه شايد تا حدي درست باشد. نتيجه تصميم گيريهاي او در توسعه اروپاي غربي حياتي بود. شايد بتوان گفت اگر به خاطر جوستينيان نبود، قرون وسطي هيچ وقت اتفاق نمي افتاد. اما به خاطر دستاوردهاي او نبود بلکه به خاطر شکستهاي او بود که تاريخ به آن راهي رفت که رفته است. درک نادرست او از غرب باعث ايجاد يک افتراق روشن بين غربيها و روميهاي شرقي شد؛ رها کردن زبان لاتين از سوي او در دولت و تشکيلات ادراي اين فاصله را ابدي کرد و بدين ترتيب او در اتحاد مجدد امپراطوري روم چنان که رهبران ديگر تمدنهاي کلاسيک آن را براي امپراطوريهاي خود محقق ساخته بودند شکست خورد. او امپراطوري شرقي را تضعيف و ايرانيان را تقويت کرد و باعث شد جنگ مخربي شکل بگيرد که امپراطوري شرقي را چنان تضعيف کند که قادر نباشد به طور مؤثري در برابر گسترش اسلام مقاومت کند. در نهايت او دولتهاي ژرمن غربي را برانداخت. آنها که متعهد شده بودند تا جايي که مي توانند براي حفظ تمدن امپراطوري روم تلاش کنند. و اين به طور غيرمستقيم باعث شد تا کليساي قرون وسطي ظهور کند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: