و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۷

ناخونک سیاسی 4

قسمت زيادي از همت اهالي وبلاگشهر مستقيم و غيرمستقيم مصروف مباحث سياسي مي شه. گاهي که اونها رو مي خونم برانگيخته مي شم من هم اظهارنظري بکنم. آنچه در اين نگاشته از اين پس مياد بخش اصلي يکي از پستهاي من در تالارهاي گفتگوي گزاره است که حدود يک و نيم سال قبل نوشته شده. مخاطب من دوستي بود که به عملکرد يکي از ارگانهاي دولتي انتقاد داشت و مجاري ممکن براي بهبود وضع موجود رو مسدود مي دونست. شاید اگر امروز می خواستم چنین متنی بنویسم بعضی قسمتهاش متفاوت بود. اما در همین شکل موجود هم به نظرم قابل توجهه و مرورش برای خودم هم جالب بود؛

من فکر مي کنم ما که داريم از بيرون نگاه مي کنيم خيال مي کنيم با يک برنامه اصلاحي مختصر وضع از اين رو به اون رو مي شه ولي واقعاً اين طور نيست. همه چيز به همه چيز ربط داره و در عين حال همه چيز اشکال داره. هيچ چيز درست کار نمي کنه. کار کردن و اصلاحات در اين شرايط واقعاً مشکله و حرفه ايها و مجربينش توش موندند با اظهارنظر غيرحرفه ايها چه گشايش عمده اي مي خواد بشه؟ با فراخوان هم معجزه اي نمي شه. موضوع فقط ايده هاي کاري بهتر نيست موضوع شرايط نامساعد و پيچيده ايه که تنها بتدريج و البته با مشارکت همگاني مي شه بهبودش داد. همين مشارکت ناپذيري هم بخشي از مشکلاتيه که بايد رفع بشن و خودش ماهيتي دوسويه داره. شايد مسؤولين اونطور که بايد فراخوان نمي دهند ولي خيلي ها هم هستند به خودشون زحمت کار کردن و مشارکت کردن رو نمي دهند.

بسيار خوب همون تغيير گام به گام و تدريجي هم بايستي يک جنب و جوشي و صرف هزينه اي باشه که به ظهور برسه. اين مجاري قانوني مسدود و مخدوش هم بخشي از اين مسير حرکت هستند. گام اول اين تغييرات لابد بهبود وضعيت اين مجاري بايستي باشه. قبل از ما کوشيده اند بهترش کنند اين طوري شده. ما هم اگر تواني داريم بايد بکوشيم بهترش کنيم. من مخالف گلايه و غر زدن نيستم و نمي گم همينه که هست. مشکل من بيشتر با دوستانيه که از هر نقد و اشکالي که به ذهنشون مي رسه فوراً به سرنگوني و زير سوال بردن اصول عقيدتي سياسي نظام مي رسند. انگار که نظام مستقيماً مسؤول همه بدبختيهاي ماست. يکي نيست بهشون بگه بابا جون دنيا حساب کتاب داره هر مشکلي علتها و راه چاره هايي داره. هر مشکلي رويکردها و مديريتهاي تعريف شده اي داره. چون اينا رو نمي فهمند و فقط اون بالا چند تا آخوند مي بينند که ازشون خوششون نمياد گازشو تخته مي کنند ما بدبختا رو که ته جاده لخ لخ مي زنيم گرد و خاک مي دن! مشکل من بيشتر با دوستانيه که از اين انتقادات و گلايه ها مي خوان نتيجه بگيرند که حسابشون از حاکميت و اونچه بر جامعه شون مي گذره جداست و با اين انتقادات مي خوان اين طور القا کنند که وضع خيلي خرابه و اصلاح شدني نيست و بايد کنار کشيد. تنبلي و بي عرضگيشونو پيش خودشون و ديگران بالاخره بايد يک جوري توجيه کنند. اگر گلايه و شکايتي مطرح بشه که ما رو به مشارکت بيشتر و تلاش هدفمندتر و اميدواري به آينده روشنتر رهنمون بشه چرا باهاش مخالفت کنم؟ بالاخره اين وضع به قول خودتون محصول کار خودمونه. خودمون خواستيم اين جوري شده. چرا خودمونو گول بزنيم که بهتر از اين نمي شه و همينه که هست؟

نه من نگفتم حالا هرکي مي خواد به قدرت برسه يک انقلاب جديد بايد راه بندازه. گفتم دو راه در برابر مدعيان/اپوزيسيون/منتقدين وجود داره: يا کار کردن در داخل قانون اساسي که مشلات کمتري در برابرشون خواهد بود و هزينه کمتري لازم داره يا خارج شدن از حوزه قانون اساسي که مطمئناً راه بسيار مشکل و بسيار پرهزينه اي در مقابل خودشون دارند. به خصوص که نظام سال به سال داره قدرتمندتر و باثبات تر مي شه. به نظرتون منصفانه نيست؟ قبل از انقلاب آقايان سحابي و بازرگان و طالقاني سعي مي کردند به طور مسالمت آميز داخل نظام کار کنند، انجمن اسلامي درست کردند و جا براي کارشون بود. اما آيت الله خميني و مجاهدين خلق و رفقاي فدائي نمي خواستند و با کليت نظام شاه رو در رو شدند هزينه اشم بايد مي پرداختند. اين قانون کار سياسيه. حالا من نمي دونم اين ميوه هاي نوبري از کدوم باغ رسيده اند که خودشونو از نظام طلبکار مي دونند که بايستي به طور مسالمت آميز رفراندومي برگزار کنه که در موادش بعضي از اصول قانون اساسي زير سوال بره! فکر مي کنند با جملات و بيانيه هاي لطيف و نظيف ماهيت سهمگين و انقلابي خواسته هاشون پنهان مي شه. دوستان! اين خواسته شما خيلي بزرگه و خيلي هزينه مي خواد. اگر خيلي علاقه منديد بايد پاش واستيد. هميشه تاريخ و همه جاي دنيا همين طور بوده. جمهوري اسلامي رو متهم نکنيد.

ديکتاتوري و مشارکت پذيري سياسي يک طيفه و همه حکومتها در جايي حدواسط اينها قرار دارند و بين اين دو حد جابجا مي شوند. بياييد فرض کنيم اين حکومت ما يک ديکتاتوري تمام عياره. اگه يک وجه نظام ديکتاتوري حاکميتشه يک وجهش هم مردم و رعاياشن. مردم تحت حاکميت ديکتاتوري از وضع موجود خيلي ناراضي هستند اما در عين حال پراکنده اند، نمي دونند چطور بايد به خواسته هاشون برسند، از لحاظ عملياتي و فکري ضعيف و منفعل هستند. اگر کسي پيدا بشه که خواسته ها و انتقادات مردم رو خوب جمع بندي و تئوريزه کنه ديگه فاصله زيادي تا سرنگوني ديکتاتوري باقي نمونده. فقط مي مونه يک رهبر و مدير خوب که مردم رو حول اون ايدئولوژي جديد جمع کنه و تا سرنگوني هدايت کنه. از پيدا شدن اون ايدئولوژي جديد تا سرنگوني يکي دو دهه بيشتر فاصله نمي افته. براي آيت الله خميني و انقلاب اسلامي حدود 15 سال طول کشيد. قبول نداريد ديکتاتوري خيلي ضعيف و ناکاراست؟ مشارکت پذيري سياسي/دموکراسي هم برعکس از همه توانمنديهاي موجود به نحو احسن استفاده مي کنه و سيستم کاري بسيار کاراييه؟ خوب ماشاالله اين همه متفکر دموکرات دور و برمون ريخته چرا نه به يک ايده سياسي واحد و کارآمد رسيده اند و نه در عمل بن بست شکني روي داده؟ قضيه ما تقابل ديکتاتوري و دموکراسي نيست. تقابل اپوزيسيون با جمهوري اسلامي جنگ قدرته. بقيه اش جنگ زرگري و تبليغاتيه. اپوزيسيون تو بوق مي کنه که جمهوري اسلامي ديکتاتوره انگار که خودش فقط دنبال قدرت نيست. ديکتاتوري در برابر دموکراسي خواهي معني مي ده. شما يک جريان تواناي دموکراسي خواه وطني به من نشون بدهيد تا من بگم حاکميت ما ديکتاتوره. باز هم مي گم شما تا يک تبيين سامانمند و منسجم از فاصله حاکميت با مردم ارائه ندهيد نمي تونيد دم از فاصله اينها بزنيد. بالاخره قراره عيني و بيروني صحبت کنيم نه اين که از ذهنيات خودمون هر چي خواستيم به مردم يا حاکميت نسبت بدهيم. درسته؟ يک سند و يک استدلال جوندار بايد ارائه بديد. براي اين که بهتون کمک کنم بپذيريد فاصله مشخصي بين مردم و حاکميت وجود نداره براتون يادآوري مي کنم که خودتون تا به حال چند بار گفته ايد مردم ما استحقاق چيزي بهتر از اين وضع موجود رو ندارند و خودشون قصد تغيير جديدي ندارند. البته من خودم چنين عبارت توهين آميزي به کار نمي برم و استدلال و جمله سازي خاص خودم رو دارم ولي با معني نهايي اين حرف شما موافقم و تو اين بند هم سعي کردم همين رو نشون بدم. به اين ترتيب در هر حال نظام موجود محصول و برآيند خواست و همت افراد جامعه است.

هیچ نظری موجود نیست: