و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۴

قاهره


ورود به شهر به اين معني است که ابتدائاً از خليفه اجازه گرفته شده باشد. در غير اين صورت اين خطر وجود دارد که تازه واردان دستگير شوند. به همين دليل مسافران معمولاً در خارج از شهر تا انجام شدن هماهنگيهاي لازم منتظر مي مانند. با داشتن اجازه نامه ها وارد حومه شهر که از باغها و پارکهاي زيبا بوجود آمده مي شويم. پس از مدتها راه پيمايي در بيابانها دره نيل مانند يک بهشت به نظر مي رسد. بعد از ونيز هيچ کدام از ما شهري به اين بزرگي نديده بوديم و مناره هايي که در خط افق ديده مي شوند بزرگتر از هرچيزي در اورشليم هستند

داخل شهر، همه بازديدکنندگان از عظمت و بزرگي شهر شگفت زده شده اند و اروپاييان به شدت تحت تأثير ثروت و رفاه شهري قرار گرفته اند. بخصوص که شهر در طي شب روشن شده و مي درخشد. لامپهاي روغن سوزي که در خيابانها آويزان شده اند، مناره هايي که مي درخشند و پنجره هاي شيشه اي _که خود به ندرت در غرب ديده مي شود_ نور خانه ها را به فضاي تاريک شبانگاه رها مي کنند. مجموع اثر اينها باعث شده است که قاهره در وضعيت عادي خودش شبيه ونيز يا پاريس وقتي که در يک جشن عمومي به سر مي برد به نظر رسد

مانند هر جهانگرد ديگري، اولين کار ما در روز بعد از ورود به شهر بازديد از اهرام است. اينجا مثل هر جاي ديگري در دنياي اسلام، مسيحيان اجازه دارند مطابق دين خود زندگي و عمل کنند، به همين دليل موفق مي شويم يک راهب دومنيکن بومي را به عنوان راهنماي خود پيدا مي کنيم. ناعاقلانه است که بدون يک راهنما و مفسر جايي برويم. همه داستان اين اماکن را مي دانيم. همه مسافران قرون وسطي بخش قديمي قاهره را شهر باستاني بابل تصور مي کردند و اهرام به عنوان "کاهداني حضرت يوسف" شناخته مي شدند که تصور مي شد انبار غله فراعنه بوده اند. در آن زمان البته هيچ کس تصور نمي کرد که اينها مقبره فراعنه هستند

در بازگشت به قاهره در کنار رود نيل توقف مي کنيم تا بزرگي و تاريخش را مرور و تحسين کنيم. تعداد باورناپذير مردم و قايقهايي که گويا از يک سو تا سوس ديگر رودخانه را پوشانده اند توجهمان را جلب مي کند. البته مهمترين بخش بازديد ما مربوط به رفتن به جزيره روداست که در آن دختر فرعون حضرت موسي را مي يابد. ما کمي در جزيره قدم مي زنيم و سپس به قايق بازمي گرديم. و يکي ديگر از اماکن زيارتي ليست خود را خط مي زنيم

از جايي که گروه ما از تعداد زيادي آدمهاي سرشناس تشکيل شده اين بخت را پيدا مي کنيم که ديداري با خليفه داشته باشيم. روبرتو دا سن سورينو اصرار دارد که وي را سلطان بنامد هرچند مردم بومي مکرراً به وي يادآوري کرده اند که اين واژه نادرست است. خليفه در يک قلعه/قصر زيبا که الجبل خوانده مي شود زندگي مي کند. شبيه بيشتر قسمتهاي اين بخش از قاهره، بسياري از جلوه هاي اين بخش مديون اقدامات صلاح الدين است. براي وارد شدن به صحن اصلي از بيش از پانزده دروازه آهني، تعداد زيادي از محوطه ها و خانه هاي مملوکها عبور مي کنيم. در محوطه اي بسيار بزرگ _بزرگتر از چيزي که در ميلان وجود دارد_ خليفه بر تشکها تکيه زده است و در هر طرف ده نفر مملوک نشسته اند و همگي کاملاً سفيد پوشيده اند. سرگرميها شامل نبردهاي چند مرحله اي، گفتگو، غذا و نوشيدنيها هستند. هدايا از دو طرف تبادل مي شوند. سپس به اتفاق از قلعه بازديد مي کنيم که شامل تماشاي گنجينه ها و ابزارهاي جنگي هم هست. همه اين کارها عمداً از سوي خليفه انجام مي شوند تا بازديدکنندگان را تحت تأثير ثروت و قدرت خود قرار دهد. ما حقيقتاً تحت تأثير قرار گرفته ايم

نوشته بالا ترجمه بخشي از اين متن است که در واقع يک توصيف بازسازي شده از سفر زيارتي عده اي از اروپاييان در زمان جنگهاي صليبي است

هیچ نظری موجود نیست: