و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۶

انقلاب رادیکال

در تابستان 1792 دلسردي از انقلاب در بين طبقات پاييني جامعه و به خصوص دهقانان در حال رشد بود. در مجموع انقلاب بوسيله طبقه متوسط و اعضاي ثروتمندتر طبقه سوم شکل گرفته بود و بسياري از اصلاحات از جمله اصلاحات اقتصادي تنها به سود اين دو گروه بود. از بسياري جهات زندگي براي طبقات پايينتر مشکلتر شده بود. محصورسازي کشاورزي بسياري از دهقانان را از مزارعشان بيرون انداخته بود و در چنگال گرسنگي تنها گذاشته بود. اصلاحات اقتصادي رشد صنعتي قابل توجهي را پيش آورده بود اما همچنين باعث نوسان زياد قيمتها و تورم قابل توجهي شده بود. نان عامل اصلي اشتعال انقلاب بود و هر نقطه عطف بزرگ در ناآراميهاي شهري بر سر قيمت نان ايجاد شده بود

با اين حال اين براي راندن انقلاب به مرحله راديکالش کفايت نمي کرد. انقلاب فرانسه تقريباً از همان ابتدا موجب ترس و دلهره ساير قدرتهاي اروپايي شده بود. از همان لحظه اي که جامعه ملي خود را به عنوان نهاد قانون گذاري فرانسه اعلام کرده بود، در کشورهايي همچون آلمان شورشهايي در گرفته بود و متفکرين برجسته در تمامي اروپا شروع به فراخوان براي سرنگوني اشرافيت کرده بودند. قدرتهاي اروپايي از ترس عواقب سرازير شدن انقلاب از مرزهاي فرانسه به زودي حرکات جداگانه اي براي ضديت با انقلاب آغاز کردند. در اوت 1791 اتريش و پروس اعلام کردند که بايستي نظم، حقوق شاه و امتيازات اشرافيت به فرانسه بازگردد. تا تابستان 1792 به نظر مي رسيد تمامي اروپا آماده است تا انقلاب را متوقف نمايد


ژيرونديها

جامعه ملي بوسيله يک گروه ميانه رو با نام ژيرونديها کنترل مي شد. اغلب افراد اين گروه از اعضاي تشکيلات ژيروند که بر فعاليتهاي تجاري نظارت مي کرد بودند. ايشان با نگراني که از جهت موقعيت سياسي خود داشتند با گرايشات مردمي همراهي کردند و اعلام کردند اعلاميه اتريش و پروس تهديدي براي امنيت ملي است و در بيستم آوريل 1792 اعلام جنگ نمودند

با اين حال جنگ به نحو بسيار بدي پيش رفت. تا اوت 1792 نيروهاي پروسي و اتريشي نه تنها از مرزهاي فرانسه گذشته بودند بلکه مستقيماً به سوي پاريس در حرکت بودند. هدف آنان احياي پادشاهي بود و به نظر مي رسيد روزهاي انقلاب به پايان خود نزديک مي شود. اتريشيها تا حدودي به خاطر ماري آنتوانت انگيزه جنگيدن داشتند؛ امپراطور اتريش لئوپولد دوم برادر او بود. هرچند لويي مردد به نظر مي رسيد اما ماري مصمم بود تا شکست انقلاب را شاهد باشد. براي اين هدف او با لئوپولد به يک تباني ضدانقلابي دست زد و حتي کوشيد در ژوئن 1791 همراه با لويي فرار کند. آنان تقريباً موفق شده بودند اما در نزديکي مرز در وارنز گرفتار شدند و مجبور شدند بازگردند. به اين ترتيب فرانسويان دريافتند شاه براي ضديت با انقلاب مصمم است و به طور مؤثري او را زنداني کردند

در حالي که اتريشيها و پروسيها به سمت پاريس مي آمدند جمعيت شهر دچار اضطراب و ديوانگي شده بودند. جمعيت شهر که متقاعد شده بودند شاه در اين تهاجم دست دارد به قصر سلطنتي حمله کردند. لويي به جامعه مقننه گريخت و آنجا پناهنده شد. با اين ساعات با التهاب مي گذشتند. مدت کوتاهي پس از تهاجم جمعيت به قصر، تندروها شوراي شهر پاريس را در اختيار گرفتند و آن را شوراي خلق اعلام کردند. آنان سپس جامعه مقننه را متقاعد کردند تا شاه و خانواده اش را براي مجازات به ايشان مسترد نمايد

ژاکوبيها

اين شرايط را در ذهن داشته باشيد. به نظر مي رسيد انقلاب تقريباً به پايان رسيده است. پروسيها و اتريشيها تنها به اندازه يک تار مو تا بازگرداندن شاه به تخت سلطنت فاصله داشتند. شاه هم پيماني روشن خود را با حرکت ضدانقلاب و نه جامعه مقننه نشان داده بود. انقلاب تنها طبقات متوسط و ثروتمند طبقه سوم را بهره مند ساخته بود. بينوايان وضعيت بدتري پيدا کرده بودند. ميانه روها جنگ را به نحو نامطلوبي پيش برده بودند. اين صحنه نمايشي بود که بر وضعيت کشور حاکم بود

تمامي اين قضايا منجر به سقوط ژيرونديها شد و اکنون قدرت در اختيار گروهي با نام ژاکوبيها قرار گرفت که براساس کلوپي که به آن تعلق داشتند نامگذاري شده بود. ژاکوبيها از ژيرونديها تندروتر بودند اما هنوز به طور نسبي ميانه رو بودند. برخلاف ژيرونديها ايشان در عدالتخواهي سخت گير بودند و مي خواستند به طور کامل هرگونه جنبه انفکاک اجتماعي را از بين ببرند. آنان همچنين بر اين باور بودند که همه افراد بايستي بتوانند رأي دهند و دولت بايستي متعهد رفاه فقرا شود

ژاکوبيها به محض اين که به قدرت رسيدند براي يک کنوانسيون ملي فراخوان دادند. اعضاي اين کنوانسيون با يک رأي گيري همگاني انتخاب مي شدند و وظيفه کنوانسيون جديد بازبيني اصولي در قانون اساسي 1791 به نفع يک قانون اساسي جمهوريخواه بود که در آن شاه جايگاهي نداشت. اعضاي کنوانسيون در سپتامبر 1792 انتخاب شدند و اين کنوانسيون تا سال 1794 تشکيل دهنده يک دولت ملي کارآمد در فرانسه بود. در بيستم سپتامبر فرانسويان با موفقيت ارتش پروس را در والمي پس راندند و در بيست و يکم سپتامبر کنوانسيون تشکيل جلسه داد. اولين مصوبه آن اعلام فرانسه به عنوان يک حکومت جمهوري و محو کامل پادشاهي بود. به نظر مي رسيد انقلاب دوباره به مسير خود بازگشته است

با اين حال خصوصيات انقلاب تغيير يافته بود. در طي اولين هفته سپتامبر شوراي خلق پاريس تمامي زندانيان زندانهاي شهر را که حدود هزار و دويست نفر بودند در ملأ عام اعدام کرد. هرچند اغلب اين افراد مجرماني عادي بودند اما به عنوان ضدانقلابي معرفي شدند و جمعيت پاريس نيز اين سخن را پذيرفت. در حالي که ژاکوبيها که دولت را در اختيار داشتند اندکي تندروتر از ژيرونديها بودند اما با ظهور ژاکوبيها، يک گروه تندروتر ديگر با نام ضداشراف نيز ظهور کرد

ضداشراف

ضداشراف که شلوارهاي مخصوص اشراف را نمي پوشيدند متشکل از افراد عادي پاريس بودند. آنان افرادي اهل حرفه بودند؛ مغازه دار، تاجر، صنعتگر و حتي کارگر کارخانه. ايشان همچون فقرا از برجسته ترين بازندگان انقلاب نخستين بودند که ميانه روتر بود. در حالي که طبقات متوسط و ثروتمند به نحو قابل توجهي از انقلاب سود برده بودند، ضداشراف شاهد از دست دادن امکان معيشتي خود بودند و تورم ايشان را به سوي يک زندگي توانفرساي بخور و نمير سوق داده بود. از بين تمامي گروههاي فرانسوي، اميدها آرزوها و ديدگاههاي ضداشراف بود که انقلاب تندرو را در فاصله سالهاي 1792 تا 1794 پيش مي برد

علائق ضداشراف ساده بودند: امرار معاش حق تمامي مردم است، بيعدالتي از هر نوعي بايستي نابود شود، اشرافيت و پادشاهي بايستي از بين برود، مالکيت به طور کامل حذف نمي شود اما بايستي در گروههاي مشترک مورد استفاده قرار گيرد. اين انديشه ها به طور کلي بسيار فراتر از چيزي بود که ژاکوبيها در ذهن داشتند. با اين حال ژاکوبيهاي تندروتر با ضداشراف همدلي کردند و شروع به همکاري با آنان کردند. اين گروه ژاکوبيها کوهستان خوانده مي شدند زيرا در بلندترين صندليها در جامعه ملي مي نشستند

با تحت کنترل در آمدن بيشتر کنوانسيون بوسيله کوهستان و ضداشراف، اين تشکيلات توجه خود را به منحل نمودن پادشاهي معطوف ساخت و اين کار را با سرمنشأ آن آغاز نمود. کنوانسيون لويي شانزدهم را در دسامبر 1792 تحت محاکمه قرار داد. ژيرونديها و ژاکوبيهاي ميانه روتر براي نجات جان او تلاش کردند اما کنوانسيون با اکثريت ضعيفي براي اعدام او رأي صادر نمود. لويي شانزدهم در بيست و يکم ژانويه 1793 سر بريده شد

سپس در فوريه 1793 کنوانسيون برعليه بريتانياي کبير اعلام جنگ نمود. و سپس برعليه هلند اعلام جنگ نمود. سپس برعليه اسپانيا اعلام جنگ نمود. پروس ارتشهاي فرانسوي را از بلژيک راند. سپس يک حرکت انقلابي در وندي به وقوع پيوست که بوسيله سلطنت طلبان و حاميان اشراف رهبري مي شد. فرانسه با تمامي جهان اروپايي و از جمله خودش درگير جنگ شده بود. تمامي اين شرايط وضعيت را براي ژيرونديهاي ميانه رو آماده مي کرد

هرچه ژيرونديها نفوذ خود را بيشتر از دست مي دادند انقلاب تندرو شتاب بيشتري مي گرفت و به اين ترتيب طبقات فوقانيتر کنوانسيون به جوش و التهاب بيشتري در مي آمد. تا بهار 1793 کوهستان و ضداشراف به طور مؤثري کنوانسيون را در اختيار خود گرفتند و ايشان در ماه آوريل شروع به ايجاد ساز و کارهايي براي محافظت از جمهوري جديد نمودند. اين مرحله نوين سطحي از خشونت و ترس را در جامعه بوجود آورد که در تاريخ اروپا بي سابقه است

حکومت وحشت

حکومت وحشت از سپتامبر 1793 تا ژوئيه سال بعد ادامه يافت. اين دوره نه ماهه شاهد حوادثي بود که ما به طور طبيعي آنها را در ارتباط با انقلاب فرانسه تلقي مي کنيم. با اين حال دوره وحشت يک دوره نسبتاً کوتاه در روندي بود که از سال 1789 آغاز شده بود و تا کودتاي ناپولئون در سال 1799 به طور حقيقي به پايان نرسيد. براي بياني ساده مي توان گفت حکومت وحشت نوعي استبداد بود که تاحدي بوسيله کنوانسيون اعمال مي شد اما به طور عمده بوسيله گروهي از رهبران که کميته امنيت عمومي خوانده مي شدند عملي مي شد. حادثه مشخص اين دوره البته قلع و قمع گسترده ضدانقلابيون و افرادي بود که دشمنان جمهوري تلقي مي شدند. در اين سالها بيش از چهل هزار فرانسوي جان خود را در پاي گيوتين از دست دادند. زماني که از آبه سييه سؤال شد موفقيت بزرگ او در طي ماههاي وحشت چه بود به سادگي پاسخ داد اين که جان سالم به در برده است. عليرغم اعدامهاي فراوان که تقريباً در تمامي موارد روند درستي نداشت، حکومت استبداد وحشت با وضعيت نااميدکننده اي روبرو بود و به خاطر اقدامات خود حمايت مردمي را از دست داد. اين نکته تقريباً قطعي است که انقلاب دوام نياورد مگر به اين علت که استبدادگران در طي حکومت وحشت با بازسازماندهي ارتش و آزار بيرحمانه مخالفان داخلي، جمهوري فرانسه را حفظ کردند تا اين که در نهايت بوسيله ناپولئون سقوط کرد

اين چيزي بود که ژاکوبيها در سپتامبر 1793 با آن مواجه شدند. تمامي اروپا در جنگ با فرانسه بود. اتحاد بين انگليس، هلند و اسپانيا به طور ويژه اي تهديدکننده بود. ارتش فرانسه هرچند پروسيها را پس رانده بود اکنون دوباره در حال عقب نشيني بود. حرکت ضدانقلابي به جديترين شکل در فرانسه آغاز شده بود؛ يک شورش سلطنت طلبانه در وندي اين تهديد را در بر داشت که به ساير قسمتهاي کشور سرازير شود. اما تمامي نگراني ژاکوبيها منحصر به ضدانقلابيون محافظه کار نبود. هرچند ژاکوبيها تا حدودي تندرو بودند و خود را نماينده طبقات سرکوب شده پايين جامعه مي دانستند اما هنوز ايشان افرادي از طبقه متوسط و به طور اساسي نماينده علائق طبقه متوسط بودند. در جناح چپ انقلابيون راديکالتري قرار داشتند که خشمگين خوانده مي شدند و تحت رهبري يک روزنامه نگار آتشين به نام ژاک هربرت قرار داشتند. اين تندروها تعلق خاطر بيشتري نسبت به روسو داشتند و به خصوص نظر او درباره محکوم کردن مالکيت به عنوان منحرف کننده اساسي اخلاق جامعه انساني مورد توجه آنان بود. انديشه آنان با کمي اغراق نسبت به آنچه که ما کمونيسم مي ناميم خيلي نزديک شده بود

کنوانسيون به طور کامل ارتش را بازسازماندهي کرد و اين کار را با موفقيت و کارامدي درخشاني به انجام رسانيد. آنان با نااميدي و شتاب پيش نويسي آماده کردند تا تمامي مرداني را که قادر به جنگيدن هستند در قالب ارتشهاي متعدد ساماندهي کنند. تا اواسط سال 1794 اين ارتشهاي کم آموزش ديده و بي انضباط توانستند مرزهاي فرانسه را امن کنند. تا سال 1795 آنان توانستند جنوب هلند، بخشي از اسپانيا و سوييس را اشغال کنند. آنها تا سال 1796 به طور مشخصي در جنگ پيروز شده بودند

کنوانسيون ايجاد يک دولت دموکراتيک را در خانه به خاطر مسأله جنگهاي خارجي و شورشهاي داخلي به تأخير انداخت. در عوض آنها يک کميته امنيت عمومي ايجاد کردند و با گذشت زمان در طي ماههاي وحشت، کنوانسيون به نحو فزاينده اي قدرت خود را به اين کميته کوچک منتقل مي نمود. تا تابستان 1794 دولت ملي فرانسه تقريباً به طور کامل در دست اين کميته قرار داشت

اين کميته متشکل از دوازده مرد بود و به طور ويژه تحت رهبري سه نفر که مشهورترين نامهاي انقلاب فرانسه هستند قرار داشت؛ ژان پول مارات (1743-1793)، ژورژ ژاک دانتون (1759-1794) و ماکسيميليان روبسپير (1758-1794

مارات يک پزشک برجسته بود که از همان اوان انقلاب يک انقلابي تندرو بود. او به خاطر تندروي به زودي تحت تعقيب قرار گرفته بود و مدتي از انقلاب را در مجاري فاضلاب گذرانيده بود. او در مجاري فاضلاب به نوعي بيماري پوستي درمان ناپذير مبتلا شده بود که او را ملزم مي کرد پيوسته استحمام کند تا درد خود را التيام دهد. يک بار در حين استحمام، يک تندروي ژيروندي با نام شارلوت کوردي طي ماههاي اول وحشت او را مضروب ساخته و به قتل رساند

دانتون از سوي ديگر تنها زماني در انقلاب به شهرت رسيد که ژاکوبيها بر کنوانسيون تسلط يافتند. دانتون بود که دادگاههاي ويژه انقلاب را در پاريس و سراسر کشور راه اندازي کرد. او همچنين به انتقال قدرت از کنوانسيون به کميته کمک نمود. وظيفه دادگاههاي ويژه انقلابي محاکمه و اعدام دشمنان جمهوري بود. اين که واقعاً دشمن چه کسي است هيچ وقت به طور کامل مورد تعريف و توصيف قرار نگرفت و از آنجايي که اين دادگاهها از پاريس تا مناطق روستايي گسترده شده بودند تبديل به ابزارهاي کنترلي بر عليه ناآراميهاي عمومي و مخالفان قديمي شده بودند. اين دادگاهها ابتدا اعضاي اشرافيت را اعدام کردند، از جمله ماري آنتوانت در اکتبر 1793 سر بريده شد. اما به زودي سر ژيرونديها شروع به افتادن در پاي گيوتينها کرد. سپس ضداشراف، سپس خشمگينها، سپس اعضاي مخالف در حزب ژاکوبيها و در نهايت انبوهي از قربانيان بيگناه اعدام شدند. تا انتهاي حکومت وحشت، دهقانان، کارگران، جمهوريخواهان و دموکراتها بيشتر از اشراف و سلطنت طلبان در دادگاههاي ويژه جان خود را از دست دادند. ما اين دادگاهها و اعدامهاي آنها را که به طور عمده بوسيله يک ماشين به نام گيوتين انجام مي شد عموماً در ارتباط با انقلاب تلقي مي کنيم اما گسترش دادگاههاي انقلاب تنها بخشي کوتاه در تاريخ انقلاب بود. دانتون خود در نهايت در يکي از اين دادگاهها به عنوان دشمن جمهوري خوانده شد و در آوريل 1794 سر بريده شد

ماکسيميليان روبسپير از جهت قدرت و خلاقيت حيرت انگيزي که داشت برجسته ترين رهبر تندرو کميته بود. او به نحو باورناپذيري پايبند و شيفته اصول بود و همچون هر فرد ديگري که تنها براساس اصول زندگي مي کند، او فردي بود که در پيگيري اخلاقيات و اصول مورد نظر خود بيرحم و بي احساس بود. او همچون ديگر تندروها به نحو مشتاقانه اي دلبسته انديشه هاي روسو و ايجاد جامعه اي آزاد از بيعدالتي بود. او در ارتباط با ساختن تشکيلات وحشت نقش چنداني نداشت بلکه اين تشکيلات تا حدود زيادي محصول ذکاوت منحرف ژورژ دانتون بود. او همچنين نقشي در تقويت اين تشکيلات در سرتاسر فرانسه نداشت. روبسپير بود که دوران وحشت را متصف به اين صفت کرد. او بر اين باور بود که فضيلت بدون وحشت ناکارآمد است و آشکارا از وحشت به عنوان يک فضيلت سياسي حمايت مي کرد. براي اين هدف او قدرت دادگاهها را افزايش داد و آنها را برعليه ساير رهبران در دولت خود به کار گرفت. او در دهم ژوئن توانست قانوني را به تصويب برساند که به دادگاهها اجازه مي داد متهمان به دشمني را بدون استماع مستندات، هر چه که باشد، محکوم کنند

هم کنوانسيون و هم کميته خود را تشکيلاتي قلمداد مي کردند که در حال رقم زدن سرنوشت نويني براي بشريت هستند. آنان بر اين باور بودند که ايشان در حال جايگزين کردن پادشاهي و اشرافيت کهنه مبتني بر مالکيت با يک جمهوري مبتني بر عدالت و فضيلت مدني هستند. فرانسه تحت حاکميت و ارشاد آنها تبديل به جمهوري فضيلت خواهد شد و براي ساختن اين جمهوري، ايشان جامعه را از نو خواهند ساخت زيرا تشکيلات قديمي مبتني بر قراردادهاي اجتماعي و بنيادهاي نامناسبي از قبيل مالکيت، مسيحيت و انفکاک طبقاتي بوده است

به اين ترتيب اولين حرکت حذف مسيحيت بود. آنان ابتدا با کنار نهادن تقويم قديمي مسيحي که البته مبتني بر تقويم رومي بود آغاز کردند. در اين تقويم تاريخ براساس تخمين مرگ مسيح شمارش مي شد. در اکتبر 1793 کنوانسيون که به تازگي کنترل فرانسه را در دست گرفته بود تقويم قديمي را منحل کرد و يک تقويم انقلابي را جايگزين آن کرد. در اين تقويم جديد اولين روز تقويم، اولين روز انقلاب بود. هر ماه متشکل از سي روز بود و نامهاي قديمي رومي آنها با نامهايي که فصل را توصيف مي کردند جايگزين شدند. به عنوان مثال از جايي که ژوئيه گرم بود ترميدور ناميده شد. آنان براي اين که تقويم را به طور کامل از آثار مسيحيت پاک کنند، ساختار قديمي تعطيلات مذهبي آخر هفته را لغو کرده و به جاي هر هفت روز مقرر کردند هر ده روز يک روز تعطيل وجود داشته باشد. يکي از دلايلي که در اينجا درباره اين حماقت با اين جزئيات بحث مي شود اين است که تمامي حوادث بزرگ انقلاب پس از اين به طور سنتي براساس تقويم انقلابي تاريخ گذاري شده است. با اين حال تاريخ نگاران چندان ذهن بازي نداشته اند زيرا به اين موضوع توجه نکرده بوده اند که جهان اسلام درباره تاريخهاي اسلامي براساس تقويم اسلامي و نه تقويم مسيحي کار مي کرده اند

دين مسيحيت بايستي به طور کامل از بين مي رفت. در نوامبر 1793 کنوانسيون دين منطق را بنا نهاد و کليساي اعظم نوتردام در پاريس را معبد منطق نامگذاري کرد. تمامي اين اتفاقات کم و بيش به آرامي در پاريس پيش مي رفت اما وضعيت در مناطق روستايي به نحو ديگري بود. کنوانسيون گروهي از کارگزاران دولتي را بوجود آورد که براي پيشبرد مسيحيت زدايي در جمهوري فرانسه عمل مي کردند. وظيفه آنها بيشتر تعطيل کردن کليساها بود اما گاه شامل تعقيب و اعدام نيز مي شد. برخي کشيشان وادار مي شدند ازدواج کنند و آنچه که تاريخ نگاران به شما نمي گويند اين که زنان نيز وادار به ازدواج با کشيشان مي شدند. شايد بيش از هر چيز ديگري تلاش براي مسيحيت زدايي از فرانسه به نحو قابل توجهي حمايت از انقلاب تندرو را در مناطق روستايي رو به زوال برد

در نهايت روبسپير به اين تصميم رسيد که درک و اعتقاد به مذهب منطق براي افراد متوسط قدري مشکل است و به اين دليل مذهب جديد فرانسه را به فرقه وجود متعالي تغيير داد. روبسپير در بيست و هفتم ژوئيه به عنوان دشمن جمهوري دستگير شد و در همراهي با بيست و يک نفر ديگر از رهبران تندروي کنوانسيون، همچون دانتون که پيش از اين اعدام شده بود به قتل رسيد. حکومت وحشت به پايان رسيد. در حالي که تاريخ نگاران انگيزه واکنش مخالفت آميز را مسيحيت زدايي از فرانسه و خونريزي فراوان دوره وحشت تلقي مي کنند، در واقع دوره وحشت به اين دليل به پايان رسيد که به نحو بسيار خوبي پيشرفت کرده بود. دادگاههاي انقلاب توانسته بودند افراد بسيار زيادي را که شايد چهل هزار نفر را شامل مي شد اعدام کنند. و اين چنان کارآمد بود که تمامي ناآراميها چه آنها که تندروانه بود و چه آنها که سلطنت طلبانه بود به نحو مؤثري تا تابستان 1794 سرکوب شده بودند. انقلاب وارد مرحله سوم و نهايي خود شد که عبارت بود از بازگشت به يک انقلاب اصلي و ميانه روتر که واکنش ترميدور ناميده شد

واکنش ترميدور

در سال 1794 در طي ماه ژوئيه رهبران تندروي کنوانسيون شامل روبسپير يا از بين رفتند يا قدرت خود را از دست دادند. کنوانسيون جديد ميانه روتر بلافاصله قانون عدم التزام دادگاهها به استماع مستندات را لغو کردند، زندانيان سياسي را آزاد کردند و کميته امنيت عمومي را از قدرت خود خلع يد کردند. ژاکوبيهاي راديکال از ترس اين که به سرنوشتي مشابه سرنوشت دشمنان سياسيشان در طي سالهاي قبل گرفتار شوند همگي مخفي شدند. زماني که انقلاب به دغدغه هاي طبقه متوسط بازگشت نمود سلطنت طلبان و کشيشان به فرانسه بازگشتند و با محافظه کاري خود شتاب بيشتري به واکنش ترميدور بخشيدند

تحت رهبري انقلابيون ميانه رو، کنوانسيون در نهايت کار خود را براي تهيه پيش نويس يک قانون اساسي در سال 1795 به پايان رسانيد. فرانسه به طور رسمي تبديل به يک جمهوري دموکراتيک شد و تمامي مردان بالغي که قادر به خواندن و نوشتن بودند حق رأي داشتند. آنان براي گزينش منتخبان رأي مي دادند و منتخبان به نوبه خود براي تعيين اعضاي تشکيلات قانون گذاري اوليه کشور رأي مي دادند. اين ساختار کم و بيش شبيه پيش نويس قانون اساسي 1791 بود و تنها تفاوت عمده آن فقدان يک شاه بود

اين قانون اساسي شاه را که به طور سنتي قدرتهاي اجرايي دولت را کنترل مي کرد با هيئت مديره اي متشکل از پنج مرد که بوسيله جامعه مقننه تعيين مي شدند جايگزين نموده بود. اين هيئت مديره به طور عمده بوسيله صاحبان مشاغل طبقه متوسط و اهل بورس که بسياري از ايشان ثروت خود را از ناحيه جنگهاي انقلاب سالهاي پيش به دست آورده بودند کنترل مي شد. هرچند اين افراد در سراسر فرانسه عميقاً مورد نفرت بودند و هنوز از سوي تاريخ نگاران مورد نفرت هستند با اين حال ايشان توانستند انقلاب را عليرغم تهديدهاي راست و چپ نگه دارند

در ماه مارس 1797 فرانسه اولين انتخابات دموکراتيک خود را برگزار نمود. نتايج قدري تعجب برانگيز بود. فرانسويان با يک اکثريت قوي به سلطنت طلبان مشروطه رأي داده بودند. ايشان رهبراني بودند که خواستار بازگشت يک پادشاهي ضعيف بودند. البته چنين خواستي ممکن نبود. بنابراين در سپتامبر 1797 هيئت مديره به سادگي اعلام کرد انتخابات نامعتبر است. اما اين چيزي نبود که مشکل را حل کند و فرانسه را درگير شورشها و ناآراميها کرد. هيئت مديره از يک فرمانده نظامي برجسته و جوان با نام ناپولئون بوناپارت که پيروزيهاي حيرت انگيزي در ايتاليا و خاورميانه به دست آورده بود دعوت کرد تا ايشان را از اين وضعيت مشکل نجات دهد. رهبر هيئت مديره که آبه سييه بود از ناپولئون دعوت کرد تا براي سرنگوني دولت کمک کند و در عوض او در تشکيل دولت جديد که هيئت مديره جديدي خواهد داشت مشارکت داده خواهد شد. بوناپارت در نهم نوامبر 1799 وارد پاريس شد و روز بعد او و سربازانش جامعه مقننه را از پاريس بيرون راندند. در دسامبر 1799 ناپولئون و اطرافيانش قانون اساسي جديدي وضع کردند که جمهوري فرانسه را براساس جمهوري روم باستان الگوبرداري کرده بود. قدرت اجرايي در اختيار کنسولي متشکل از سه نفر قرار مي گرفت، اعضاي مقننه هنوز به نحو دموکراتيک برگزيده مي شدند (مورد رضايت دموکراتها)، انجمن ايالتي براساس انجمن لويي شانزدهم الگوبرداري شده بود (مورد رضايت سلطنت طلبان)، و قدرت در بين شاخه هاي دولت تقسيم شده بود (مورد رضايت جمهوري خواهان). در واقع کنسول کم و بيش نوعي حکومت استبدادي بزک کرده تحت حاکميت خود ناپولئون بود. در اينجا انقلاب و قرن هيجدهم به پايان رسيد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: