و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۶

دین و دینداری؛ چرا؟

اين نوشته را به افتخار ياسر و عليرضا منتشر مي کنم

شايد زماني که دکتر شريعتي در دهه پنجاه براي تبليغ آموزه هاي اجتماعي سياسي اسلام در ايران با خطر ساواک روبرو مي شد و صدها جوان مسلمان انقلابي با اعتقادات آتشين حرکت ميليوني مردم ايران را در انقلاب پنجاه و هفت پيشگامي مي کردند و موضوع دين و اسلام برجسته ترين و محوريترين نقطه عطف اجتماعي سياسي حيات جامعه ايراني بود، احدي هيچ وقت فکر نمي کرد تنها بيست يا سي سال بعد در دهه هاي هفتاد و هشتاد، تعداد فزاينده اي از ايرانيان مسلمان با ترديد درباره اهميت و لزوم دينداري با خود خواهند انديشيد، بازرگان در مسيري برخلاف سابقه طولاني فعاليتهاي مدني و سياسي خود از لزوم جدايي دين از سياست دم خواهد زد، ملکيان درباره چگونگي خارج کردن گوهر معنويت از جعبه دين و کنار نهادن نهاد ديني نظريه پردازي خواهد کرد، و سروش در سرگشتگي بين عقل و عشق، دنيا و آخرت و دين وسياست به ترديد و پراکنده گويي خواهد افتاد. بيشک اين چرخش ناگهاني و حيرت انگيز در سايه تأثير فراگير و خيره کننده انقلاب خميني پديد آمد. شايد هنوز بايستي اميدوار و منتظر بود تا با گذر زمان تأثير اين پديده تاريخي بيشتر و بيشتر از لابلاي درخشش مبهوت کننده فعلي آن هويدا و قابل لمس و بررسي شود

آيا اگر هنوز ايران تحت حاکميت پهلوي بود و دغدغه هاي ديني مردم مورد بي اعتنايي قرار داشت امکاني براي ابراز ترديد درباره کارکرد اجتماعي سياسي اسلام وجود مي داشت؟ يا اين که تنها بعد از عملي شدن حکومت مسلمانان، تأمل درباره کيفيت حکومت جامعه اسلامي موضوعيت پيدا مي کند؟ اگر ايرانيان هنوز در ايران شاهد رفت و آمد و تسلط بيگانگان بر مصادر امور گوناگون اجتماعي سياسي اقتصادي جامعه خود مي بودند به اندازه امروز نسبت به عامل دين که عنصر اجتماعي و تاريخي پيوند دهنده آنها بوده است، براي همگرايي حول اسلام در جهت مقابله با نفوذ بيگانه دچار ترديد مي بودند؟ انقلاب اسلامي با اخراج عامل بيگانه و آزادسازي انديشه بومي ايراني و مطرح کردن دين در سطح اجتماعي سياسي اين امکان را به ايرانيان داد تا درباره دين به نحوي آگاهانه پرسشگري کنند و مسير تکامل و توسعه اجتماعي سياسي دين را در پيش گيرند

اکنون تحت تأثير انقلاب اسلامي و در شرايط زندگي امروز درباره دين چگونه مي توان انديشيد؟ دينداري چه تأثيري در زندگي روزمره ما دارد؟

آيا دين براي ما ابزاري براي يادآوري گزاره هاي اخلاقي متعالي در قالب پاره اي روايات تاريخي آشنا از زبان عالمان و متون سنتي ديني است؟ دين اين است که تکرار کنيم حضرت محمد چنين گفت و حضرت علي چنان کرد؟ فلان صحابي چه گفت و فلان گروه تابعين چه کردند؟ آيا دينداري ما عبارت است از سخن گفتن و افتخار کردن و مقدس شمردن گروهي از حوادث و شخصيتهاي تاريخي برگزيده که متعلق به دوره زماني و موقعيت مکاني مشخص بوده اند؟ نقل مقايسه هاي تاريخي و قضاوت در دعواهاي تاريخي چقدر در زندگي امروز ما مي تواند صاحب اثر باشد؟ اين داستانها و حوادث و برخوردها شايد در زمان خود درخشان بوده است و ما چون آنها را در زمينه و بستر تاريخي خودشان ببينيم از درک روح متعالي اخلاقي و معنوي تنيده در آن به شوق مي آييم ولي در شرايط متفاوت زمان ما اين روايات و متون مرده و تاريخي به خودي خود معني دار و قابل استفاده نيستند. در دنياي متزاحم و زندگي تخصصي و جامعه آشفته و رنگارنگ امروز چنين داستانهاي ساده و رويکردهاي ابتدايي به مسائل اجتماعي وزني ندارند و گم مي شوند. اگر در يک موقعيت اجتماعي، دغدغه مذهبي ما حکم کند که بايستي رفتار خاصي داشته باشيم هزار و يک فاکتور گوناگون ديگر هم هستند که انبوهي از ملاحظات و الزامات متفاوت را به ما معرفي مي کنند. و عملاً چنان مي شود که قرنها ديده ايم و امروز مي بينيم در زندگي واقعي الزامات و اقتضائات گريزناپذير زمان تعيين مي کنند فرد و جامعه چگونه رفتار کنند و آن متون و روايات تاريخي تنها در حجله طلاب و مجلس درس حوزه نقل مي شود و در فضاي عمومي جامعه و روش زندگي فردي افراد تأثيري ندارند. اين روش دينداري شايد مناسب جوامع اوليه و محدود و روستايي باشد اما در زندگي رقابتي و متصادم شهري جوامع بزرگ و توسعه يافته نقل روايات تاريخي و برداشتها و رويکردهاي سنتي گرهي نمي گشايند. چگونه عده اي محدود از متنها و داستانهاي مرده تاريخي مي توانند براي زندگي جاري و زنده ما برنامه و طرحي قابل اجرا و جامع ارائه کنند؟ افلا يرون الا يرجع اليهم قولا و لايملک لهم ضرا و لا نفعا؟

آيا وابستگي ما به دين از نوع وابستگي نوستالژيک به خاطرات فردي و جمعي زندگي امروز و گذشته ماست؟ دينداري ما تداوم عادات رفتارهاي فردي و اجتماعي است که از اطرافيان و محيط به ارث برده ايم؟ دينداري ما اظهار دلبستگي به فلان روحاني پاک سرشت و فلان مرد اخلاقي و معنوي و فلان جمع ديني است؟ آيا ما از علاقه مند بودن به رفتن به حرم امام رضا و شرکت در مراسم عزاداري محرم يا احياي شبهاي قدر، و تکرار نمازهاي يوميه و روزه هاي ماه رمضان تعبير به دينداري مي کنيم؟ اين رسوبات ذهني و عادات رفتاري چه ارزش و معنايي مي توانند داشته باشند که دينداري خود را برمبناي آن تعريف کنيم؟ چرا اسم اين علائق عاطفي و دغدغه هاي نوستالژيک سنتي را دينداري گذاشته ايم؟

آيا دين براي ما در اين دنياي مکانيکي و برونگرا، پلي به سوي درون و معنويت و خلسه روحاني است؟ آيا دينداري ما براي بريدن از تزاحم و تشويش دنياي بيرون و برقراري ارتباط با روح يگانه و بلند زندگي و هستي است؟ اين افيون آرامش بخش دوره اي و فردي بر دنياي بيرون و زندگي عيني ما چگونه تأثيرگذار تواند بود؟ اين که لحظاتي بر واقعيات بيرون چشم ببنديم و در آرامش درون سير کنيم چه تأثيري بر روند حقيقي زندگي و سرنوشت ما مي تواند داشته باشد؟ حتي يک ديدگاه فردي فراگير معنوي از دنيا و امور زندگي هم مشکلي حل نمي کند. اين که بر يک بلندي و جايي خارج از اين دنيا و در آرامشي عميق، بتوانيم شاهد جنب و جوش آشفته و بي معناي آدميان باشيم، در عمل نه زندگي ما را بهبود مي دهد و ارضا مي کند و نه بر احوال دنيا فايده اي مي بخشد. آيا دينداري ما راهي به سوي اين معنويت فردي است تا با چشم بستن بر ناراستيها و ناملايمات دنياي واقعي و با سير در دنياي دروني و ذهني خود، دغدغه ها و عقده هاي فروخورده خود را درباره يک زندگي بهتر به نحوي مصنوعي مرهم نهيم؟ از اين گريز از واقعيات دنيا و بازي ذهني معنوي چه به دست خواهد آمد؟ چرا با پل زدن به معنويت، ناتواني و سکوت خود را درباره دنياي بيرون توجيه مي کنيم و مي پوشانيم؟

هیچ نظری موجود نیست: