و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴

مار گیر ناشی و اژدهای خفته

اگرچه چندان بحثهاي ايدئولوژيک رو قبول ندارم و دوست نداشتم اولين پست جدي وبلاگم رو با يک موضوع ايدئولوژيک شروع کنم ولي نمي تونم جلو خودم رو براي طرح کردن اين موضوع قبل از هر مطلب ديگه اي بگيرم. البته اين نوشته من به معني استقبال يا حمايت از اتفاقات اخير لندن يا حوادث مشابه قبلي يا حتي جانبداري از يکي از طرفين درگيريهاي فلسطين-اسرائيل نيست. کلاً من کمتر چيزي مي نويسم که مستقيماً ناظر به اتفاقات بيروني باشه يا اين که بخواد نسبت مستقيمي با اتخاذ موضع در معادلات دنياي بيرون داشته باشه. بلکه بيشتر دوست دارم به ديد يک اظهارنظر و طرح موضوع کلي به مطلب نگاه بشه
اگه اشتباه نکنم مولوي در مثنوي خودش داستاني داره درباره مارگيري که به طور اتفاقي در ارتفاعات برفي يه جايي با لاشه بي حرکت يه اژدها روبرو مي شه. و براساس حس شغلي که داشته وسوسه مي شه تا از اين موجود غريب هم مثل مارهايي که قبلاً براي نمايش و کسب درآمد مي گرفته استفاده کنه. چه بسا با چنين صيد غول پيکري انتظار بازارگرمي بيشتري هم داشته. به هر شکلي که شده لاشه رو در لفافه اي مي پيچه و به زحمت به بازار مي کشش. غافل از اين که هيکل سرد اژدها در حرارت تند بازار بغداد گرم مي شه و به حر کت در مياد. خلاصه اين که معرکه مارگير داستانمون به هم مي ريزه و گويا خودش هم اولين قرباني صيد خودش مي شه
با خودم فکر کردم جريان رويارويي آمريکا و اسلام هم ممکنه همچين شکلي به خودش بگيره. شايد بهتر باشه آمريکا به اين موضوع هم که ممکنه زير حرارت تند تقابل فکري و ايدئولوژيک، اندام رخوتزده از سرماي قرنهاي انحطاط، خيلي زودتر از چيزي که انتظار مي ره موجود افسانه اي داستان رو به حرکت در بياره، نظري داشته باشه. خوب البته ما (و آمريکا) مارها رو خيلي خوب مي شناسيم ولي خبر موثق چنداني درباره احوالات اژدهاها نداريم. بنابراين چندان نمي تونيم پيش بيني کنيم وقتي يک اژدهاي خفته بيدار بشه به خصوص اگه خشمگين باشه ممکنه چي بشه و چه بلايي سر معرکه بگيرهاي بغداد بياد! بايد احتياط کرد. چندان به صلاح نيست آدم عاقل با دم شير بازي کنه. اسباب بازيهاي بهتري هم مي شه پيدا کرد

هیچ نظری موجود نیست: