و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۶

درباره ماه رمضان

درباره ماه رمضان به طور سنتي دو جنبه هميشه مورد توجه و سبب جلب علاقه ام بوده. يکي جنبه هاي آييني و مراسم جمعي مرتبط با اين ماه و ديگري تغيير موقتي که در روش زندگي آدم بوجود مياره. در اين ماه جلسات قرائت قرآن و کلاً هر جلسه و جمع ديني ديگري گرماي مضاعفي پيدا مي کنه و به خصوص براي من که سالها در مشهد ساکن بوده ام، حرم امام رضا رو يک امکان عالي براي حضور يافتن در چنين جمعهايي يافته ام. در واقع يادم مياد سالهاي اولي که تبريز آمده بودم با تعجب از خودم مي پرسيدم تبريزيها اگر زماني از روال معمول زندگي خودشون خسته بشن و بخواهند ساعاتي رو به خودشون استراحت بدهند و با خود و خداشون خلوت کنند هيچ جايي و هيچ بهانه اي که هميشه و براي همه در دسترس باشه و بهشون امکان گم شدن در بين آدمهايي مثل خودشونو هم بده ندارند. آيا هيچ وقت تبريزيها چنين احساس کمبودي داشته اند؟ در واقع ماه رمضان گويا در کنار مراسم ماه محرم يکي از دو موقعيت زماني اصليه که جمعهاي مذهبي حضور و تأثير پررنگ و ملموس و مشهودي در جامعه نشون مي دهند. براي من اين جمعهاي ديني يک بعد جديد و بي سابقه به زندگي و درک دينيم اضافه مي کرده اند و معمولاً در چنان وضعيتي با اين مراسم روبرو شده ام که گويا خواسته ام کمبودي رو که در تمام طول سال براي چنين تجربياتي احساس مي کرده ام به نحوي و تا حدي در اين فرصت زماني کوتاه و اين اجتماعات ديني جبران کنم. مراسم شبهاي قدر هم نقطه عطفي براي آيينهاي مذهبي ماه رمضان هستند. زماني که در سالهاي نوجواني در دوران اوج احساسات عرفاني و ديني قرار داشتم اين شبها تأثير و اهميتي فوق العاده برام داشتند. در سالهاي اخير هم همچنان بقايايي از اون وضعيت رو لمس مي کنم. جنبه دوم و منحصر به فرد تأثير ماه رمضان تغييريه که در زمان خواب و بيداري و عادتهاي غذايي آدم بوجود مياره. هنوز هم زماني که تو ماه رمضان اولين بار که سحر چاي مي ريزم و مي خورم ياد سالهاي کودکي و اولين تجربياتم از اين تجربه متفاوت در خنکاي سحر ميفتم. جنب و جوشهاي نيمه شب و هنگام سحر هم اين حس بازي با مفهوم خواب شبانه رو تداعي مي ده. و افطاري که هنگام عصر و در زماني نامعمول به سبکي خاص آماده مي شه و در وضعيت خاصي صرف مي شه. همگي تجربياتي متفاوت و تغييراتي در سبک زندگي معمول هستند که آدم رو از عادتهاي معمول روش زندگيش قدري جدا مي کنه و زماني که اينها با حس معنوي روزه داري و قرائت قرآن و توجه به خدا مخلوط بشه، اين تجربه مرکب متفاوت تر و به ياد موندني تر و خاصتر مي شه. بيدار بودن و ديدن و درک محيط بيرون و فضاي آزاد در هنگام سحر و صبح زود هم خودش دنيايي از مشاهدات و تجربيات رو در برابر آدم قرار مي ده. به قول جلال آل احمد اين دنياي پر از سکوت و سکون و خاموشي رو که مي بيني احساس مي کني پيش از خلقت به اين دنيا آمده اي

امسال به اين موضوع فکر مي کردم که چقدر خوشمزه است اگه روزه رو با چاي شيرين و خرما باز کني. بعد فکر کردم ديدم چاي شيرين با خرما در بقيه ايام سال به اين خوشمزگي نيست. با خودم گفتم شايد دليلش اينه که تو ماه رمضان بعد از چندين ساعت روزه داري و گرسنگي و تشنگي خوردن اينها بيشتر مزه مي ده. اما باز قانع نشدم. فقط موضوع گرسنگي و تشنگي نيست بلکه پايان يافتن يک روز موفق از روزه داري، يک احساس رضايت و خوشايند ذهني و رواني هم به آدم مي ده. و وقتي به معناي اين روزه داري و گرسنگي هم فکر کني شايد يک احساس رضايت معنوي هم به دست بياري. چقدر خوب مي شد همه غذاهايي که در بقيه ايام سال مي خوريم به همين اندازه و به همين روال خوشمزه مي بود. اگر هم واقعاً چنين چيزي ممکن نباشه حداقل چند روزي چشيدن و تجربه کردن چنين خوشمزگي و رضايتي، فرصت مغتنم و خاطره خوشايندي خواهد بود که آدم رو علاقه مند مي کنه حتي الامکان چنين رضايت و خوشمزگي توأم رو براي بقيه ساير وعده هاي غذايي ايام زندگيش فراهم کنه

اين روزها که تو بعدازظهرهاي گرم، تشنه و گرسنه به خوابگاه برمي گردم و برخلاف روزهاي قبل ديگه نمي تونم شيشه آب سرد رو از داخل يخچال بيرون بيارم و يک نفس سرش بکشم با خودم فکر مي کنم واقعاً تو زندگي چه امتحاني ممکنه در انتظار من باشه که بايستي چنين تمرينهاي سختي رو براي کسب آمادگي قبلي براي اون امتحان تحمل کنم؟ و آيا زماني که چنين امتحاني در برابرم قرار بگيره به همين خوبي که الان وضعيت برام روشنه و مي دونم بايد جلو خودم رو بگيرم، متوجه وضعيت خواهم شد و خواهم تونست از چنين آمادگيهاي قبلي و تجربياتي براي داشتن رفتار مناسبتر در اون امتحان استفاده کنم؟ اين که اين روزه داري رو تنها يک مراسم آييني و تکراري که اهميتش رو تنها در درست و کامل انجام دادن اين مراسم ندونم بلکه درک و تمرين و تجربه اي براي زندگي و روزها و موقعيتهاي پيش بيني نشده آينده هم تلقيش کنم و اين که موقعيت درست استفاده از اين تجربه و آمادگي قبلي رو به خوبي تشخيص بدم کارهايي هستند که در وراي يک روزه داري معمولي و آييني بايد بهش فکر کنم

و آخر سر اين که روزه داري يک درس بزرگ و سنگين و اساسي رو به آدم يادآوري مي کنه. اين که غير از او به همه چيز نه بگي. اين که آماده باشي هروقت لازم شد به خاطر او به هر چيز ممکني که سر راهت قرار بگيره نه بگي. لا اله الا الله! درک نظريش ساده تره ولي رفتن به طرف عملي کردنش بسيار سخت و توانفرساست و کاري نيست که هرکسي بخواد يا بتونه انجامش بده. در اين سالها که اين آموزه کم و بيش در ذهنم بوده و گاهي گوشه چشمي بهش داشته ام تنها دستاوردي که در ارتباط باهاش داشته ام اين بوده که ديده ام و لمس کرده ام براي عملي کردنش چقدر حقير و ناتوان و پوچ بوده ام و اگر خيلي تواني از خودم نشون داده ام از اين آموزه همينقدر لذت برده ام که فهميده ام رسيدن به چنان موقعيتي چقدر عظيم و باشکوه خواهد بود و براي چون مني که از پايين نگاه مي کنم چنان قله بلندي چقدر رؤيايي و حسرت برانگيز جلوه مي کنه. چه خام خيالي است وقتي گداي بازار عاشق شاهزاده اي تاجدار بشه. ولي جالبه که عملي کردن اين آموزه به نظرم مي رسه ارتباط بسيار نزديکي با اين داره که انسان پيش خودش احساس ارزش دروني زيادي بکنه و در عين حال ارتباط روان و سيالي با محيط اطرافش داشته باشه. براي اين کار آدم قدرتمند و پهلواني لازمه که از اقتضائات عادي و معمول محيط خودش فراتر رفته باشه. اين راه را نهايت صورت کجا توان بست کش صدهزار منزل بيش است در بدايت

هیچ نظری موجود نیست: