و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

رنسانس در ایتالیا؛ نيکولو ماکياولي

در ميان بکرترين متفکران رنسانس چهره اي درخشان و اندکي غم انگيز به نام نيکولو ماکياولي (1469-1527) قرار دارد. در تمامي قرنهاي شانزدهم و هفدهم نام او مترادف انحراف، سنگدلي و عقلانيت مخرب ارادي بود. هيچ متفکري بيش از ماکياولي مورد تصويرسازيهاي شيطاني يا بدفهمي قرار نگرفته است. ريشه اين بدفهمي مربوط به تأثيرگذارترين و شناخته شده ترين رساله او درباره دولت با عنوان "شاهزاده" است. اين کتاب مشخصاً مختصر در صدد تبيين روشهاي به دست آوردن و حفظ قدرت سياسي مي باشد

زندگي او از دوره اوج دستاوردهاي فرهنگي فلورانس تا سقوط نهايي آن را دربرمي گيرد. اين دوره با ناپايداري سياسي، ترس، تهاجم، دسيسه چيني و دستاوردهاي عالي فرهنگي مشخص مي شود و اين مربوط به زماني است که دولتهاي کوچک ايتاليا شامل ايالتهاي پاپ به سوي سياستها و جنگهاي اروپايي که در آن دو دولت عظيم و بسيار مقتدر اسپانيا و فرانسه بازيگران اصلي بودند سوق داده مي شدند. زندگي او در همان آغاز اين روند در سال 1469 آغاز شد. اين زماني بود که فرديناند و ايزابلا ازدواج کردند و با اين ازدواج پادشاهي جديد و بزرگ اسپانيا را متشکل از کاستيل و آراگون بوجود آوردند. ماکياولي در خانواده يک وکيل ثروتمند فلورانسي متولد شد. او در دوره زندگي خود شکوفايي فرهنگ و قدرت سياسي فلورانس را تحت سرپرستي نبوغ درخشان سياسي لورنزو دمديسي ديد. او همچنين غروب قدرت خانواده مديسي را ديد زماني که فرزند و جانشين لورنزو، پيه رو دمديسي بوسيله راهب دومنيکن، ساوونارولا از قدرت خلع شد. راهب يک جمهوري حقيقي فلورانسي برپا نمود. زماني که ساوونارولا که شيفته اصلاحات بود خود از قدرت سرنگون و سوزانده شد، يک جمهوري دوم تحت رهبري سودريني در سال 1498 تأسيس شد. ماکياولي دبير اين جمهوري دوم بود که خود مقامي مهم و متمايز محسوب مي شد. با اين حال جمهوري در سال 1512 بوسيله اسپانياييها در هم کوبيده شد و ايشان خانواده مديسي را دوباره در فلورانس به قدرت نشاندند

به نظر مي رسد ماکياولي در حقيقت هيچ تعهد يا عنوان سياسي نداشته است و از نظر سياسي از هيچ طرف حمايت نمي کرده است. زماني که خانواده مديسي به قدرت مي رسد او بتدريج براي بهبود رابطه خود با ايشان کار مي کند. به نظر مي رسد او يا به نحو بيباکانه اي درباره قدرت جوياي نام بوده است يا بر اين باور بوده است که خدمت در دولت صرفنظر از گروه و حزب سياسي که در قدرت قرار دارد ارزشمند است. با اين حال خانواده مديسي هيچ گاه به طور کامل به او اعتماد نکردند زيرا او کارگزار مهمي در دوران جمهوري بود. ايشان او را در سال 1513 زنداني و شکنجه کردند و در نهايت او را به املاک کشاورزيش در منطقه روستايي سن کاسيانو تبعيد کردند. تمامي اين شکنجه ها و زندانيها او را از تلاش براي بهبود روابط با خانواده مديسي بازنداشت. در مدت تبعيد در سن کاسيانو زماني که از بازگشت به دولت نااميد شد آثار عمده خود را به رشته نگارش درآورد: سخني درباره ليوي، شاهزاده، تاريخ فلورانس، و دو نمايشنامه. بسياري از اين آثار از قبيل شاهزاده با هدف فوري به دست آوردن شغلي در دولت مديسي نوشته شده بودند

ابداع شگرف ماکياولي در هر دو کتاب سخني درباره ليوي و شاهزاده در جدا کردن نظريه سياسي از اخلاق بود. در تمامي سنت غربي همچون سنت چيني، سياست و نظريه سياسي در پيوند نزديک با اخلاق بود. ارسطو زماني که سياست را صرفاً به عنوان امتدادي از اخلاق توصيف مي کند چنين ارتباطي را به طور مختصر بيان مي کند. به اين ترتيب در تمامي سنت غربي سياست با واژگاني چون درست و غلط، عدالت و ظلم، اعتدال و تندروي و از اين قبيل سنجيده مي شد. واژگان اخلاقي که براي ارزيابي رفتارهاي انساني استفاده مي شدند براي ارزيابي رفتارهاي سياسي به کار مي رفتند

ماکياولي اولين کسي بود که درباره پديده هاي سياسي و اجتماعي با واژگان خاص خود آنها صحبت کرد و آنها را به اخلاق و حقوق الهي ارجاع نداد. از بسياري جهات مي توان ماکياولي را نخستين متفکر عمده غربي تلقي کرد که روش دقيق علمي ارسطو و ابن رشد را در سياست مورد استفاده قرار داد. او اين کار را با مشاهده پديده هاي سياسي و خواندن تمامي آنچه درباره اين موضوع نوشته شده بود و توضيح دستگاههاي سياسي با استفاده از واژگان مخصوص خود آنها به انجام رسانيد. براي ماکياولي سياست موضوعي درباره يک و تنها يک چيز بود: به دست آوردن و حفظ قدرت و اقتدار. هر چيز ديگري مثل مذهب، اخلاق و ساير اموري که مردم آنها را با سياست ربط مي دهند با اين جنبه اساسي سياست کاري ندارند مگر آن که اخلاقي بودن براي دسترسي و حفظ قدرت کمک کننده باشد. تنها مهارتي که در دستيابي و حفظ قدرت اهميت دارد حسابگري است؛ سياستمدار موفق مي داند در هر موقعيتي چه بکند و چه بگويد

ماکياولي با چنين بينشي در شاهزاده به سادگي درباره ابزارهايي که افراد در تلاش براي دسترسي به قدرت و حفظ آن مورد استفاده قرار مي دهند توضيح مي دهد. بسياري از نمونه هايي که او ارائه مي دهد مربوط به شکستهاست. کل کتاب آکنده از اندوه است زيرا در هر لحظه اگر حاکم در محاسبات خود يک اشتباه مرتکب شود تمامي قدرتي که او با پشتکار توانفرسا فراهم آورده است همچون شبنم صبحگاهي خواهد خشکيد. جهان اجتماعي و سياسي شاهزاده به شدت غيرقابل پيش بيني و متغير است. تنها يک ذهن ابرانساني محاسبه گر مي تواند بر اين ظرافت اجتماعي و سياسي چيره شود

در تمامي دو کتاب شاهزاده و سخن روشن است که ماکياولي تنها برندگان را مورد ستايش قرار مي دهد. به اين دليل او چهره هايي چون الکساندر ششم و ژوليوس دوم را که به کلي در تمامي اروپا به عنوان پاپهايي بي دين مورد نفرت هستند، به خاطر موفقيتهاي اعجاب انگيز نظامي و سياسي شان مورد تحسين قرار مي دهد. امتناع او از دخالت هرگونه قضاوت اخلاقي در نظريه سياسي در تمامي دوره رنسانس بر پيشانيش داغ نوعي ضدمسيح بودن مي نشاند. ماکياولي در فصلهايي همچون "آيا يک شاهزاده بايد در سخنانش صادق باشد" چنين بحث مي کند که هرگونه قضاوت اخلاقي بايستي ثانويه به موضوع دستيابي، افزايش و حفظ قدرت باشد. به عنوان نمونه پاسخ به سؤال فوق چنين است "راستگويي خوب است اما بايستي دروغ بگويي هر زماني که اين کار قدرت و امنيت تو را بهبود دهد. علاوه بر آن، اين کار ضروري است

شايد براي درک ماکياولي کمک کننده باشد اگر اين طور مجسم کنيم که او درباره دولت زياد از منظر اخلاقي صحبت نمي کند بلکه با واژگاني پزشکي در اين باره سخن مي گويد. و اين از اين جهت است که از نظر ماکياولي وضعيت ايتاليا بسيار بد و دولت فلورانس در خطري جدي قرار دارد. ماکياولي به جاي رويکردي از منظر اخلاقي به پرسش، به درستي درباره بهبود وضعيت دولت و قدرتمندتر ساختن آن نگران است. به عنوان نمونه درباره شورشها، ماکياولي به جاي يک بحث اخلاقي، رويکردي پزشکي در پيش مي گيرد؛ "شورشيان بايستي پيش از آن که تمامي دولت را آلوده سازند بايستي از بدنه آن قطع گردند

سازمان يافته ترين ارزش در آثار ماکياولي هنر و مهارتي است که در ارتباط با لغت فضيلتي که ما به کار مي بريم مي باشد. ماکياولي بيشتر از اين لغت در معناي لاتين آن با مفهوم "مردانه" استفاده مي کند. افرادي که هنري مردانه داشته باشند به طور اوليه با تواناييشان براي تحميل اراده خود بر شرايط ظريف و نامتعين اجتماعي مشخص مي شوند. آنان اين کار را با ترکيبي از اراده قوي، قدرت و حسابگري درخشان و استراتژيک انجام مي دهند. در يکي از مشهورترين متنهاي شاهزاده، ماکياولي آگاهي صحيح نسبت به شرايط نامتعين جهان يا خوش شانسي را با مقايسه کردن شانس با يک بانو توضيح مي دهد: "شانس يک بانو است." ماکياولي به سنت عشق درباري ارجاع مي دهد که در آن بانو موضوع مورد تمايل را تشکيل مي دهد که بايستي به او نزديک شد و او را مورد خواهش و التماس قرار داد. با اين حال از نظر ماکياولي شاهزاده آرماني از بانوي شانس درخواست يا خواهش نمي کند بلکه از نظر جسمي او را در اختيار مي گيرد و چنان که مي خواهد از او کامجويي مي کند. اين متن در آن زمان و هنوز امروز هم نوشته اي رسوايي آور بود اما در عين حال نمايشگر ترجمه اي قدرتمند از انديشه رنسانس درباره قابليت انسان در حوزه سياست مي باشد. زيرا اگر طبق نظر پيکو دلا ميراندولا يک فرد انساني مي تواند خود را در هر وضعيتي در آورد پس بايد براي يک انسان واحد و مصمم ممکن باشد ناآراميهاي زندگي سياسي را به انقياد کشد

عليرغم اميدهاي او مبني بر اين که ممکن است خاندان مديسي آن حاکمان آرماني باشند که بتوانند ايتاليا را متحد کنند، ايشان مدت زيادي در قدرت باقي نماندند. زماني که جويليو دمديسي فيرنزه را ترک کرد تا تبديل به پاپ کلمنت هفتم شود، زيردستاني که او براي اداره شهر برجاي گذارده بود ضعف بسياري نشان دادند. مردم به زودي قدرت خاندان مديسي را واژگونه ساختند و سومين جمهوري فيرنزه را در سال 1527 مستقر ساختند. ماکياولي شانس خود را در آن ديد تا براي رسيدن به موقعيتي در جمهوري جديد تلاش کند اما حاکمان جديد به خاطر ارتباط طولاني او با خاندان مديسي به او اعتماد نکردند. به اين ترتيب در 22 ژوئن 1527 زماني که تنها چند ماه از استقرار جمهوري سوم مي گذشت ماکياولي درگذشت. در همان سال رم بوسيله امپراطور چارلز هفتم غارت شد و پاپ مجبور شد با چارلز متحد شود. در سال 1530 پاپ و چارلز يک لشکرکشي تنبيهي برعليه فيرنزه انجام دادند و آن را به عنوان يک دولت مستقل در هم کوبيدند. سه سال پس از مرگ ماکياولي و دو سال قبل از انتشار شاهزاده، حکومتي که ماکياولي به شدت براي کمک کردن به آن تلاش کرده بود و بسيار به آن باور داشت از صفحه وجود محو شد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: