و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--بینوایان قرون وسطی

بينوايان قرون وسطي که بودند؟

حدود بيست درصد جمعيت قرون وسطي بيچاره و بي خانمان بودند. در راههاي اروپا پرسه زده و بدنبال کار يا صدقه مي گشتند و به داخل بوته هاي اطراف راهها مي رفتند تا بميرند. هر چند آنها در هر محيطي حضور داشتند اما به علت کمبود منابعي که مستقيماً درباره آنها بحث مي کنند، بوسيله تاريخ نگاران مورد بي اعتنايي قرار گرفته اند. يک مورد استثنا گدايان گرسنه اي بودند که بدنبال شاه تافور در جنگ صليبي اول حرکت کرده بودند. آنان کاملاً نترس بودند و وقتي غذا کم بود بيرون مي رفتند و يکي از مسلمانان را از اردوي مقابل مي گرفتند. سپس آن را سرخ مي کردند و مي خوردند. رهبران هر دو گروه مسلمانان و مسيحيان از گدايان مي ترسيدند و سرانجام طي يک تباني آنان را به يک بيابان بي آب منتقل کرده و آنان را آنجا رهاکردند. تنها تعداد کمي از آنها جان سالم بدر بردند

چرا برخي از مردم بينوا بودند؟

بسياري از بينوايان به يکي از گروههاي سه گانه تعلق داشتند.افرادي که از لحاظ فيزيکي ناتوان بودند؛ افراد عقب مانده ذهني، نابينا، ناشنوا، سکته کرده، مسن، معلول، از کار افتاده، افليج، جذامي، صرعي، داراي اختلال هيجاني و انواع ديگر.افرادي که در جامعه به حاشيه رانده شده بودند؛ بيوگان و يتيماني که حامي نداشتند، هر مجرمي که بر او داغ گذاشته بودند، سربازان اسيري که معلول شده بودند، پيرزنان، افراد هرزه و ديگراني که از جامعه خود بيرون انداخته شده بودند.کساني که از لحاظ اقتصادي ناتوان شده بودند؛ آنها که به خاطر انقلابهاي کشاورزي و بازرگاني بي خانمان رها شده بودند

گروه آخر شايد بزرگترين اين گروهها بودند و در تمامي طول اواخر قرون وسطي در حال رشد بودند. بهبود در فناوري کشاورزي هم توليد و هم قابليت توليد را افزايش داده بود. اين به اين معني بود که يک جمعيت بزرگ مي توانست با توليد تعداد کمتري از مردم حمايت و تأمين شود. بياييد موضوع را کمي روشنتر کنيم. اگر يک ميليون نفر بتواند با کار نود درصد جمعيت حمايت شود صدهزار نفر بدون کار خواهند بود. اگر جمعيت به ده ميليون نفر افزايش پيدا کند، يک ميليون نفر بيکار خواهند شد. وقتي توسعه ارضي کشاورزي قرون وسطي به مرزهاي خود رسيد ديگر زمينهاي جديدي براي افراد بيکار باقي نمانده بود تا در آن به کار بپردازند، و اين افراد براي هميشه تنگدست باقي ماندند

در همين زمان توليد صنعتي رو به افزايش بود و اين صنايع به مقدار زيادي مواد خام از قبيل پوست، پشم، الياف کتان، کنف و از اين قبيل نياز داشت. اين به معني اين بود که صنعتگران و بازرگانان زمينهاي دهقانان را در اختيار مي گرفتند. زمينهايي که قبلاً در اختيار دهقانان بود تا با پرورش گوسفند يا کتان و کنف به جاي گندم مايحتاج خانواده هاي خود را تأمين کنند. اين ملاکان سيستم قطعات کوچک مزارع بدون حصار را رها کرده و املاک خود را به صورت متمرکز و محصور در آوردند. چنين تشکيلاتي به نام کشتزار معروف شدند. آنان مرغزارها و جنگلهايي را که زمينهاي عمومي روستاها به شمار مي رفتند تصرف کردند و بدين وسيله روستاها را از بين بردند

در اواخر دوره قرون وسطي توماس مور (1478-1535) يک بشردوست انگليسي اين وضعيت را در بخش اول اثر معروف خود به نام اوتوپيا تشريح کرد و کتاب خود را با تشريح اين که يک جامعه سامان يافته چگونه بايد عمل کند ادامه داد

يک علت کمتر ناراحت کننده ولي با اهميت يکسان، منطقي کردن کشاورزي از طريق استفاده از نيروي کار اجاره اي بود. کشاورزي براي دهقانان يک شغل فصلي بود که در آن کار توليد يک محصول تنها سه تا چهار ماه از دوازده ماه را به خود اختصاص مي داد. به اين ترتيب براي ملاکان، کار کشاورزي چنين دهقاناني کاملاً ناکارآمد بود زيرا آنان مجبور بودند معاش يک سال کارگران خود را در ازاي کار انجام گرفته در تنها يک سوم سال تأمين کنند. هزينه هاي نيروي کار 75-80 درصد از توليد يک روستا را به خود اختصاص مي داد. براي زمين داران بسيار مقرون به صرفه تر بود تا در هنگام نياز کارگران را اجاره کنند زيرا ديگر تنها در هنگام کار به آنها پول پرداخت مي شد و ديگر نيازي به تأمين مايحتاج افراد سالخورده، بيمار، يا پرداخت در مواقع قحطي نبود

شهرها و صنايع بخشي از دهقانان جابجا شده را جذب کردند اما اين روند با کوچک شدن بازار در قرن چهاردهم به پايان رسيد. در يک محيط رقابتي جديد بازرگانان انواع جديدي از روش توليد را جايگزين سيستم قديمي صنفي کردند. صنعتگراني که با خوداشتغالي کار مي کردند کنار رفتند و کارگران روزانه يا آنها که براساس کالاهاي توليدي کامل شده مزد مي گرفتند جاي آنان را گرفتند

از لحاظ اصولي جمعيت سريعتر از داراييها رشد کرده بود و بنابراين برخي مردم بايستي از سود داشتن دارايي کنار گذاشته مي شدند زيرا ديگر دارايي کافي براي همه وجود نداشت. نيروهاي اقتصادي اجازه دادند تا دارايي در دست تعداد نسبتاً اندکي متمرکز شود و وقتي جمعيت رو به کاهش نهاد ملاکان کوشيدند تا موقعيت ممتلاز خود را حفظ کنند. (اساسنامه کارگران و موارد مشابه). حقيقت اساسي اين بود که توده بزرگي از کارگران ارزان و بينوا براي طبقه ثروتمند سودآور بودند و بيگاري کشيدن از چنين کارگراني، براي هرکسي جز خود آن افراد استانداردهاي بالاتري از زندگي به ارمغان مي آورد نسبت به زماني که اقتصاد توليد را به صورت نسبتاً مساويتري بين افراد تقسيم مي کرد

مردم علاقه مندند وقتي به تاريخ دوره هاي "پيشرفت" تکنولوژيک و اقتصادي نگاه مي کنند، آنها را به عنوان دوران هيجان انگيزي که مردم در حرکتي جمعي به سوي پيشرفت مي تازند ببينند. اما چنين احساسي ندرتاً مطابق واقعيت بوده است. بسياري از دوره هاي تغيير _مانند اوايل انقلاب صنعتي_ زمان جابجاييهاي اجتماعي و اقتصادي هستند و بخشهاي بزرگي از جمعيت از چنين وضعيتي آسيب مي بينند. دانشجويان امروزي در يک انقلاب پسا صنعتي خواهند زيست. عصري که اتوماسيون تا حذف مشاغل صنعتي و کارخانه اي به پيشرفت خود ادامه خواهد داد و در آن رقابت بين المللي، صاحبان سرمايه را به سوي کاهش دادن هزينه ها تا حدامکان سوق خواهد داد. مي توان به اتفاقات قرنهاي چهاردهم و پانزدهم اروپاي غربي نگاه کرد و بسياري حوادث هم ارز آنها را در اواخر قرن بيستم آمريکا مورد مقايسه قرار داد

جامعه قرون وسطي چگونه در برابر حضور دائمي بينوايان واکنش نشان داد؟

مسيحيان خود را موظف مي دانستند به فقرا کمک کنند. همان گونه که تو با ناتوانترين برادرانم رفتار کني، همان کار را با من کرده اي. کليسا يک ماليات ده درصدي از کل توليد سالانه اروپا را براي کمک به فقرا هزينه مي کرد. اما بسياري احساس مي کردند خداوند فقرا را بوجود آورده است تا خودشان از طريق صدقه دادن به آنها شايستگي معنوي کسب کنند و به همين علت بر عليه عوامل فقر نمي شوريدند. در عوض خود را پشت اين عبارت معنوي پنهان مي کردند که فقر هميشه با تو خواهد ماند. اما با رشد جمعيت در قرنهاي يازدهم تا سيزدهم، تعداد فقرا نيز افزايش يافت. تا سالهاي 1100 طبقه متوسط با افزايش هدايا و بنا نهادن مؤسسات خيريه خصوصي و مدني به کمک کليسا آمدند. اما با تشکيلات پاپي آوينون، کليسا ديگر قادر به ارائه کمک کافي به طبقه به سرعت در حال رشد بينوايان نبود. حتي با از هم پاشيدن اتحاديه هاي صنفي و ظهور سرمايه داري، کمک طبقه متوسط مشکل را برطرف نکرد. تا حدود سال 1200 موضوع کاملاً از کنترل خارج شده بود. بسياري از مردمي که نگران بودند از روحانيون و افراد غير روحاني از کليسا خواستند تمامي ثروت خود را براي کمک به بينوايان واگذار کند اما بيشتر آنها مي دانستند اين راه حلي دائمي نخواهد بود. وظيفه مسيحيان درباره توجه به فقرا و ناممکن بودن به انجام رساندن کمک کافي، يک مشکل جدي در ذهن بسياري بود. متون مذهبي به خصوص سخنان مسيح در بخش بيست و پنجم انجيل به روايت ماتيو، بر اين که صدقه دادن براي سعادت ضروري است تأکيد کرده اند. جنبش فرانسيسکن لااقل تا حدي پاسخي به اين تناقض بود، اما اين جنبش پاسخي ضعيف بود. مي توان چنين گفت که پيغام جنبش فرانسيسکن اين بود که فقير بودن چيز خوبي است زيرا فقرا از اغنيا به خداوند نزديکترند. علاوه بر اين اولين فرانسيسکنها با الهام از انديشه هاي تروبادور چنان رفتار کردند که گويا فقر بانويي است که بايستي مانند يک عاشق به دنبالش بود همانطور که عاشق در پي محبوب خود تلاش مي کند. به عبارتي اين يک بازي بود که در آن بسياري نقش يک گدا را بازي مي کردند بدون اين که شانس گرسنگي کشيدن را داشته باشند. تعداد اندکي توقف کردند و انديشيدند که فرانسيسکنهايي که در اماکن مختلف پرسه مي زنند و شغلهايي عجيب در عوض تکه اي نان خشک را انجام مي دهند، امکان يافتن چنين شغلهايي را از گدايان مي گيرند و آنان را از خوردن آن تکه نان محروم مي کنند

وضعيت به نوعي پس از سالهاي 1300 بهتر شد. طاعون و قحطيها جمعيت فقرا را پايين نگه داشت، بخصوص که بينوايان با تعداد بسيار بيشتري نسبت به ديگران تلفات دادند. اما نوسانات شديد در جمعيت نشان داد که کليت جامعه علاقه اي به از بين بردن فقر ندارد. وقتي مرگ سياه حدود يک سوم جمعيت را گرفت، کارگران ناگهان با کمبود منابع مواجه شدند. بينوايان اکنون امکان زندگي بهتري داشتند. اما طبقه متمول به سرعت به جاي کمک کردن به آنان، شروع به محکوم کردن آنان و تنظيم شرايط کردند. براي بسياري روشن شد که بينوايان تضميني براي نيروي کار ارزان قيمت هستند و رهبران اقتصاد آرزو ندارند اين جمعيت حذف شود

تا اواخر قرن چهاردهم بسياري از گروههاي آبرومند با فشارهاي اقتصادي به سمت فقر رانده شدند و فعاليتهايي اعتراضي بر عليه جامعه و اقتصاد غيرعادلانه شکل گرفتند. انقلاب دهقاني 1381 شايد نمونه اي از اين تلاشهاي بي فايده بود. جان بال چنين مي پرسيد: وقتي آدم زمين را مي کند و حوا نخ ريسي مي کرد اشرافيت ارثي کجا بود؟ شايد ماندگارترين نمونه اين اعتراض اجتماعي شعر استيون لانگلند باشد. اين نوشته اعتراضي برعليه جامعه انگليسي قرن چهاردهم بود که بوسيله يک روحاني که در آستانه فقر قرار داشت نوشته شده بود

چگونه سرانجام مشکل بينوايان حل شد؟

تعداد فقرا و بي خانمانها در حدود بيست درصد جمعيت ثابت باقي ماند. آنها به طور فزاينده اي تنظيم شده و مورد حفاظت قرار گرفتند و در قانون اساسي اطمينان حاصل شد که وضعيت شان بهتر از اين نخواهد شد. فقر تا اوائل دوران جديد مبناي قانون اساسي پيدا کرد و تا زماني که امپراطوريهاي اروپايي توانستند از طريق استثمار مستعمرات خود استانداردهاي زندگي را (براي اتباع خود) به طور عمومي ارتقا دهند وضعيت به همان شکل باقي ماند. اکنون که تشکيلات استعماري فرو پاشيده است علائمي از ظهور مجدد طبقه هاي دائمي زيرخط فقر حتي در ملتهاي صنعتي بوجود آمده است. بنابراين گدايان قرون ميانه شايد آنقدرها هم انعکاسي از کمبود حساسيت و انسانيت جامعه قرون وسطي نبودند بلکه نتيجه اي از آن تغييرات اقتصادي بودند که قادر يا علاقه مند به مهار کردنشان نبودند

گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام ایمیل بزنه تا براش ايميل بزنم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
با
لینک اتوماتیک
فهرست وب ایرانی: نمایه ها
………………………
http://web-award.blogspot.com/
وب - آ – ورد