و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۶

قیمومیت فرهنگی نظام سیاسی

چند وقتيه با اين تصريح جديد درگيري ذهني بيشتري پيدا کرده ام. اين که نگاه سياسي و موضع گيري ايدئولوژيک ما در برابر نظام سياسي حاکم چقدر همه شؤون زندگيمونو دربرگرفته و ما رو از مواجهه واقعي و منطقي و متناسب با مسائل مختلف زندگي فردي و اجتماعي امروزمون بازداشته. يک علاقه عميق و گسترده در ما وجود داره تا حتي الامکان ريشه هر مشکلي که دور و بر خودمون مي بينيم به دستگاه سياسي حاکم و چه بهتر نظام فکري غالبش ارجاع بديم. يعني نظام حاکم در ذهن ما مسؤول خيلي از نارساييها و نابسامانيهاييه که در اطرافمون باهاش مواجه مي شيم ولي قبل از اين که دقيقاً مشخص بشه اين پريشانيها چقدر به دستگاه سياسي ربط داره و رسيدگي به اونها تا چه اندازه در حوزه اختيارات و وظايف رژيم حاکمه با ژستي دلسوزانه و با لحني مطمئن از اين که دستگاه سياسي چه بلايي سرمون آورده سخن مي رانيم. اين خطاي ادراکي و اظهارنظر شتابزده بيشتر متناسب تيپهاي روشنفکري و نخبه هاي دانشگاهيه و در مرحله بعد از اين گروه به عموم جامعه منتشر مي شه

در حالي که زماني از قيموميت فکري و ايدئولوژيک نظام برمي آشوبيم و از اون تعبير به تماميت خواهي و توتاليتاريسم مي کنيم زمان ديگه اي چنان رفتار مي کنيم که گويا دولت و نظام سياسي رو زعيم و مسؤول همه اتفاقات و تحولات فکري و فرهنگي که در جامعه در حال گذار ما رخ نموده مي دونيم. چنان رفتار مي کنيم که گويا دولت و دستگاه سياسي به تنهايي و با وکالت و قيموميت از طرف مردم، مسؤول برخورد با اين مشکلات و قادر به حل و فصل اونهاست. شکلي مبتذل از اين رويکرد در مسائل اقتصادي به روشني در اظهارنظرهاي عموم جامعه لمس مي شه. از نظر اون دسته از مردم که از نابساماني وضعيت اقتصادي به دولتمردان شکايت مي برند يک رويکرد عمده اينه که دولت مي تونه و مي بايستي در مدت کوتاهي همه مشکلات اقتصادي رو حل کنه. ولي از سوي ديگه هر اقدام اقتصادي دولت که کمي باعث تغيير در شرايط و موجب نوعي رياضت اقتصادي و فشار موقت بر مردم بشه دوباره مورد اعتراض قرار مي گيره. هم خواهان بهبودي وضعيت موجود هستيم و هم هيچ تحمل و همکاري و تفاهمي نسبت به سياستهاي دولت نداريم. و خودمونو هيچ موظف نمي دونيم با نگاهي عميقتر و کارشناسانه تر به موانع واقعي و اقتضائات گريزناپذير در سر راه بهبود وضع اقتصادي، کمي تحمل و همکاري از خودمون نشون بديم. موضوع کارت سوخت و سهميه بندي بنزين مثال روشن و جالبي در اين زمينه در اين روزهاست. در حالي که اين اقدام جسورانه و انقلابي دولت به اذعان کارشناسان اقتصادي نويدبخش تعديل و منطقي کردن يکي از مخارج عمده کشور خواهد بود، هنوز هيچي نشده ادعاها و سروصداها بلند شده که با سهميه بندي بنزين از امسال ديگه بايد دور تعطيلات تابستوني خط بکشيم

در امور اجتماعي و فرهنگي هم قضيه تقريباً به همين شکله ولي تنوع و گستردگي جالبتري داره. ياسر ميردامادي مدتي قبل با نگاه به انقلاب و مفاهيمي مثل جمهوري اسلامي از تهي شدن الفاظ از معاني خود افسوس خورده و گويا چنين شکايت کرده که دستگاه حاکم مسؤول جابجا شدن اين الفاظ از معاني سنتي و کليشه ايشون و از هم پاشيدن مفاهيم تاريخي و پوسيده شون بوده. چنان که گويا نگاه منطقي و واقع بينانه و امروزي به اينها در اثر خارج شدن اونها از حجره هاي تنگ و تاريک طلبگي و متون اختصاصي حلقه هاي درس عالمانه و مطرح شدن اونها در صحن عمومي جامعه که منجر به اين از هم پاشيدگي و تشويش معنايي و مفهومي کلمات و عناوين سنتي و کليشه اي ديني شده گناه سنگينيه که نظام حاکم بايد در برابرش پاسخگو باشه. انگار دوستاني مثل ميردامادي بيشتر علاقه مند بوده اند مفاهيم کهنه و بي مصرف تاريخي ديني در صندوقچه مادربزرگ سالم مي موند ولي با مطرح شدن در عرصه جامعه امروز به محک واقعيات و منطق آزموده نمي شد و سره از ناسره تشخيص داده نمي شد. در رويکردي مشابه سيدعباس سيدمحمدي با انديشه اي فقه گرايانه چنين از افول جايگاه مرجعيت سنتي ديني شکايت کرده که جايگاهي که مراجع تقليد در زمان محمدرضا پهلوي داشتند، الان ندارند؛ زمان محمدرضا، نخست وزير و سناتور با افتخار مي گفت من مقلد آقاي فلاني ام. از در هم شکستن و فروريختن معاني و مفاهيم و ساختارها و شخصيتهاي تاريخي و بي ارزش پيشين باکي نيست. بازساختن معاني جديد و کارامد از اونها در يک فضاي واقع بينانه و منطقي و عملي در صحن عمومي جامعه وظيفه اي است که امروز در برابر ماست و رونديه که در حال پيشرفته و آينده اي نوين و روشن رو نويد مي ده

بعدي ديگر از اين نگاه سياسي و ايدئولوژيک به تحولات فرهنگي ايران امروز، در سطح اجتماعي و در ارتباط با برخوردهاي دستگاههاي انتظامي با پوششهاي نامتعارف بروز يافت. دوستي از اين جريانات تعبير به پله پله تا جهنم کرده بود و چنين چيزي گفته بود که اين نظام با اين رفتارها و دخالتها نه ديني براي مردم باقي گذاشته و نه براشون چيزي از انسانيت باقي گذارده. اين برخوردها و اصطکاکهاي گريزناپذير به خاطر اختلاف در نحوه نگاه به حضور و معناي اجتماعي زن که محصول به قدرت رسيدن انديشه هاي سنتي درباره زن و تواناشدنش براي به چالش کشيدن الگوهاي غربي درباره زن بوجود اومده اند به موضوعي تعبير شده که در اصل و اساس خودش از روش و رفتار نظام سياسي ناشي شده. به اين ترتيب موضوعي که در اصل در حوزه فرهنگي و اجتماعي قرار داره و خود ناشي از تغيير توازن قواي اجتماعي سياسي و رو آمدن نيروهاي فکري سنتي در ايران پس از انقلاب اسلامي بوده از نظر اين دوست ما به يک برخورد سياسي و ايدئولوژيک کاهش داده مي شه. در اين مورد هم در واقع تغيير و تشويش در مفاهيم سنتي و ديني پيش از انقلاب اسلامي ايران و پيدا کردن معنايي اجتماعي و عرفي در ايران امروز پس از انقلاب اسلامي که خود تحت تأثير تغيير عميق در شرايط اجتماعي فکري جامعه ايراني بوده عامل اساسي و اصولي اين گونه اصطکاکهاست

يک نمونه بزرگ و فراگير ديگه در اين زمينه تشويشيه که در مفهوم هويت ايراني پيش اومده. گاهي اوقات چنين گفته مي شه که جوانان امروزي هيچ علاقه و شناختي نسبت به کشور و فرهنگ خود ندارند. نسل سوميها از خود تهي شده اند و با ابتذال و تقليدهاي سطحي از الگوهاي تبليغاتي غربي به بودن و جواني خود معنا مي دهند. هيچ معناي ارزشمند و عميقي در وجود خود نمي يابند. اميدي به آينده ندارند و از جامعه و کشور خود بيگانه و بيزار شده اند. و در آستانه انواع ناهنجاريهاي فکري و اجتماعي قرار گرفته اند. به عنوان مثال از جمله مصداقهايي که در اين باره مورد توجه قرار گرفته موضوع دختران ايرانيه که در طول سالها در دوبي تعدادشون افزايش يافته و با روش زندگي و امرار معاش نابهنجاري گذران مي کنند. و از اين بابت دوباره از سوي مدعيان بي عمل، گناه سنگين اين وضع به پاي اقدامات نظام و دولت نوشته مي شه. مشکلات فرهنگي جامعه و وضعيت ميليونها جوان ايراني در داخل کشور ابزاري سياسي براي دوستاني مي شه که نگاه ايدئولوژيک و سياسي تمام اقليم ذهنشون رو گرفته و بدون اين که براي خود وظيفه اي تصور کنند و به جاي اين که قدمهايي متناسب با وضعيت و توانايي خود براي حل مشکل بردارند تمام هم و غم خودشونو در دراز کردن انگشت اتهام به سوي نظام گذاشته اند. گويا دولت با داشتن قيموميت فرهنگي از جانب جامعه و کليت تاريخ ايران موظف بوده هويتي و معنايي بسازه و در جامعه تزريق کنه. ولي واقعاً مجامع رسمي و دستگاه اجتماعي سياسي حاکم اصولاً چقدر قدرت مديريت فرهنگي و مهندسي معناسازي داره؟ اين چالش فرهنگي و هويتي، موضوعي عمومي و جهانيه و اختصاصيتي به ايران نداره. در اين مورد نبايستي به تغيير شرايط اقليمي فرهنگ و انديشه ايران بعد از انقلاب اسلامي و ناپايداريهايي که در نتيجه اين گذار معنايي و متزلزل شدن دستگاهها و ارزشهاي سنتي اجتماعي مون در نتيجه مواجه شدن هر چه تمام عيارتر با دنياي جديد و اقتضائات اون بوجود اومده بي توجه باشيم. بيشک قدرت سياسي و دستگاه حاکم نمي تونه به تنهايي و در کوتاه مدت براش راه حلي پيدا کنه. اين مشکل فراگير نيازمند احساس مسؤوليت جمعيه و سزاواره دلسوزان با کنار گذاشتن رويکردهاي سياسي و با نگاهي اجتماعي و واقع بينانه باهاش روبرو شوند

يک موضوع واحد در تمامي موارد بالا وجود داره و اون نگاه سياسي و ايدئولوژيک به موضوعي که در اصل ماهيت و خاستگاهي غيرسياسي و غيرايدئولوژيک داشته است. ولي براي اين که ما مدعيان بتونیم از اين موضوعات غيرسياسي ابزاري سياسي براي دغدغه هاي ايدئولوژيک خودمون پيدا کنیم چاره اي نداشته ایم که براي دولت نوعي نقش قيموميت انگارانه نسبت به اقتصاد و فرهنگ و انديشه جامعه تصور کنیم. در شرايطي که تشکيلات سياسي و دولت يکه و تنها مسؤول برآوردن اين خواسته ها و رفع اين نارساييها تلقي بشه اونوقت شرايط براي اقامه ادعاي سياسي و طرح طلبکاري ايدئولوژيک فراهم خواهد شد. اما اگر در اصل اين انديشه قيموميت انگار و اعتبار منطقي اون تشکيک بشه و اونو به عنوان انتظاري باطل و غيرکارا و غيرکارساز تلقي کنيم بلکه رفع مشکلات گوناگون اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي در تعريف مسؤوليت و وظيفه تمامي آحاد جامعه وارد بشه نگاهي منطقي و واقع بينانه و مسؤوليت پذير و متعهد در جريانهاي فکري و گروههاي اجتماعي مختلف کشور بوجود خواهد آمد.هرچند در ادعاهامون خواهان دموکراسی و واگذاری قدرت و اختیارات ومسؤولیتهای بیشتر به مردم هستیم اما در عمل از دولت و نظاممون مثل یک نظام مستبد و قیم مآب و همه کاره انتظار داریم
پس نوشت: به تقليد از سيدمحمدي عزيز چند وقتيه که به کامنتهاي دوستان در بازگشت به آينده در وبلاگهاي خودشون پاسخ مي دم. اين توضيح رو براي دوستاني که ممکنه از اين موضوع اطلاع نداشته باشند و تصور کنند به کامنتها پاسخ نمي دم گفتم. ضمن اين که سيدمحمدي عزيز ذيل اين نوشته کامنتي گذاشته که تا جايي که اطلاع دارم در وبلاگهاي اکنون و حباب بهش ارجاع داده. بدين وسيله به اطلاع دوستان علاقه مند مي رسونم که نظر من درباره مطلب ايشون طبق رسم پيش گفته در قسمت کامنتهاي وبلاگ ايشون منعکس شده

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

نظرتان را خواندم.

فعلا در حاشيه نظرتان:

آيا اين عادت هميشگي شماست كه بي سلام و خداحافظي وارد گفت‌وگو با كسي شويد.
به هر حال بي‌تكلفي خوب است اما فراموش نكنيم كه در گفت‌وگوهاي وبلاگي هم با همان اشخاصي دنياي واقعي حرف مي‌زنيم.
توجه داريد كه آدمهاي دنياي مجازي وبلاگستان ربات يا ماشين‌هاي انديشه‌نگار نيستند.

شاد و سربلند باشيد.

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمان الرحیم
قائم پناه گرامی
سلام علیکم

متوجه شدم نام ناچیز بنده در مقاله ی وبلاگ شما آمده است. باعث افتخار است. ولی چه گونه مرا «فقه گرا» یافتی؟ احیاناً چون از افول جایگاه مراجع تقلید گفتم؟ چه ارتباط منطقی ای بین «اعتقاد به افول جایگاه مراجع تقلید» و «فقه گرا بودن» وجود دارد؟ شما ضعیف بودن شمّ دیکتاتور شناسی و شمّ فسادشناسی و دروغ شناسی ات را، و ضعف اطلاعات تاریخی ات درباره ی رجال سیاسی و مذهبی ی معاصر ایران را، و ضعف آگاهی ات از قانون اساسی و قوانین عادی، و ظاهراً علاقه ی خاصت به نوشته های چند ماه گذشته ی خودت در ارتباطهای ایمیلی ات با دیگران را، سفت چسبیده ای. واقعاً جناب عالی می پنداری خودت «مواجهه ی واقعی و منطقی» با مسائل سیاسی و اجتماعی و مانند آنها داری، و امثال من و سیدیاسر سیاست زده و ایدئولوژی زده هستیم؟ مواجهه ی واقعی و منطقی ات، همینها است که در زمانهای سابق در ارتباطهای ایمیلی ات گفته ای؟ مواجهه ی واقعی و منطقی ات، این است که سهمیه بندی کردن بنزین را، هماواز با «کارشناسان» (احتمالاً کارشناسان روزنامه ی کیهان) « نويدبخش تعديل و منطقي کردن يکي از مخارج عمده کشور» و بدانی و سخن مخالفان را «ادعا و سر و صدا»؟

با احترام