و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۶

ضمیمه رنسانس ایتالیا؛ انقلاب کوپرنیکی 2

در آنچه از اين پس مي آيد مسيرهاي باز هم ديگري که هنوز اصلاً مورد بررسي کافي قرار نگرفته و به اين ترتيب در ادبيات فني مورد بحث نيستند آورده مي شوند تا به سؤال اختصاصي خود درباره مسيرهاي انتقال علمي بپردازيم. از نظر من دليل اين که چرا هيچ کس پيش از اين به اين مسيرهاي انتقالي نينديشيده است مربوط به درگيري ذهني فراگير ما درباره ماهيت زندگي فکري در طي رنسانس اروپايي و اين تصور ماست که رشد علم مدرن از آن دوره به بعد به طور تقريباً کامل به نحو خودبخودي بوجود آمده است و در اين ميان تنها استثنا، ارتباط احتمالي علم رنسانس با ميراث کلاسيک يونان مورد توجه بوده است. به طور اختصاصي نشان داده خواهد شد مجموعه هاي مختلفي از دست نوشته هاي عربي که هنوز در کتابخانه هاي اروپايي حفظ مي شوند محتوي شواهدي کافي براي تشکيک در اين ماهيت خودبخودي علم رنسانس هستند و اين موضوع لااقل درباره نجوم صادق مي باشد. اين شواهد بر فصل نويني از نقل و انتقال انديشه هاي علمي بين جهان اسلامي و اروپاي رنسانس روشني مي افکنند

اين شواهد نشان مي دهند نيازي نبوده است که متون به همان شيوه که در دوره هاي ابتدايي تر قرون ميانه انجام مي شده است، به طور کامل از عربي به لاتين ترجمه شوند تا کوپرنيک و معاصرانش از محتواي آن دست نوشته هاي عربي بتوانند استفاده کنند. به طور مشخص نشان داده خواهد شد که ستاره شناسان و دانشمندان توانايي همزمان با کوپرنيک، کمي پيش از او يا بلافاصله پس از او وجود داشته اند که قادر بوده اند منابع اصلي عربي را بخوانند و محتواي آن را در همان محيطي که کوپرنيک در تلاش براي بازسازي بنيانهاي رياضياتي نجوم يوناني بوده است به اطلاع شاگردان و همکارانشان برسانند.به روشني اين وضعيت تفاوت زيادي با شرايطي که دانشمند بيزانسي يوناني خود را در اوائل قرن چهاردهم در آن احساس مي کرده است ندارد. شرايطي که او يافته هاي خود را از متون عربي و فارسي در زبان يوناني گزارش مي کند و به اين ترتيب موجب مبهم سازي مرزهاي بين علم يوناني و علم عربي/اسلامي مي شود

اگر اين مشکل را به ظاهر شدن ابتدايي دو برهان رياضياتي در متون عربي و سپس ظاهر شدن بعدي آنها در آثار کوپرنيک محدود بدانيم مي توان موضوع مرزهاي مبهم علمي را رد کرد و چنين قضاوت کرد و انديشيد که اينها تنها نمونه هايي کوچک و محدود از انتقال علمي هستند و در واقع به عبارتي چنين مي توان ادعا کرد که اين موارد به طرز کاملاً تصادفي رخ داده است يا تنها به خاطر نقش انتقالي بيزانس يوناني اتفاق افتاده است که مواردي مشابه آن نمونه هايي در تاريخ دارد. با چنين رويکردي شايد حتي بتوان به طور موفقيت آميزي از انديشيدن به پيامدها و اشارات بزرگتري که در پشت اين شواهد تاريخي انتقال علمي درباره چگونگي جو فکري اروپا در انتهاي قرن پانزدهم و تمامي قرن شانزدهم و حتي پس از آن مطرح مي شوند پرهيز نمود. اما زماني که اين يافته ها با شباهتهاي بسيار بيشتر بين متون نجومي کوپرنيک و آثار ستاره شناس دمشقي متقدمتر، ابن شاطر همراه مي شود که به نحو ممتازي بوسيله سوردلو در ويرايش و ترجمه اي که براي کتاب کامنتاريولوس کوپرنيک انجام داده است مستند شده اند، يا تنها به عنوان دو مثال از ساير رشته ها، با پديده هاي انتقالي مشابه در پزشکي و رياضيات همراه مي شود، آنگاه چنين شواهدي نياز به جلب توجه و توضيحاتي بسيار مشروحتر خواهند داشت و اين گونه است که روشهاي سنتي ما درباره ارجاع به تصادف و اتفاق و اکتشافات مستقل اروپايي يا حتي اعتقاد ما به ماهيت فرهنگي علم جديد شروع به در هم شکستن خواهند کرد

براي تفصيل بيشتر در اين باره به ماهيت کاملاً يکسان مدل کوپرنيکي براي ماه با مدل ابن شاطر براي ماه يا شباهتهاي قابل توجه در مدلهاي اين دو براي حرکت عطارد توجه کنيد که هر دو مورد به نحو سنگين و تفصيلي در متون بوسيله نوژباوئر و سوردلو مستند شده اند. يا در حوزه هايي غير از نجوم، دوباره به ظاهر شدن توصيف جريان خون ريوي ابتدا در يک متن عربي از دانشمند دمشقي، ابن نفيس (وفات 1288) که به طور تقريبي در همان دوره ستاره شناساني که دو برهان رياضياتي مورد اشاره را ساختند زندگي مي کرد و نظرات طبيش را در کتابي پيش از سال 1241 شرح داده است و ظاهر شدن بعدي همين توصيف درباره جريان خون ريوي در آثار مايکل سروتوس (1511-1553 او در اين سال به فرمان کالوين، يکي از قهرمانان اصلاحات مذهبي اروپا به همراه کتابهايش در ژنو به آتش کشيده شد) و ريالدو کولومبو (1510-1559) که هر دو معاصران کوپرنيک در قرن شانزدهم بوده اند توجه کنيد. در همين زمينه همچنين به ياد آوريد هاروي که اکتشاف جريان خون ريوي به او نسبت داده شده است از دانشگاه پادوا در شمال ايتاليا فارغ التحصيل شده بود. در بين هيئت علمي پزشکي اين دانشگاه حدود يک قرن پيشتر از هاروي، پزشک شناخته شده ونيزي، آندرياس آلپاگوس (وفات 1520) حضور داشت. اين آندرياس حدود 30 سال در دمشق به عنوان پزشک اداره کنسولي در انتهاي قرن پانزدهم و اوائل قرن شانزدهم به کار اشتغال داشته است. او در مدت حضور در دمشق به اندازه کافي عربي آموخته بود تا آثار فلسفي و پزشکي ابن سينا و آثار پزشکي ابن نفيس را که به حرکت ريوي خون اشاره کرده بود ترجمه کند. با اين حال نسخه ترجمه آندرياس که هنوز در دانشگاه بولونا موجود است، به نظر نمي رسد شامل آن بخشي که درباره جريان خون ريوي است باشد

در رياضيات به اين موضوع توجه کنيد که اعداد اعشاري ده تايي به استوين (حدود 1600) نسبت داده مي شود در حالي که چنين اعداد اعشاري در آثار رياضياتي عربي از قرن دهم ميلادي وجود داشته است. در همين حوزه همچنين به موضوع بحثهايي که در قرن شانزدهم در چندين منطقه اروپايي درباره حوزه جديد جبر در رياضيات برقرار بود و ريشه هاي احتمالي عربي آن توجه کنيد. جيواني سيفولتي در همين اواخر اين موضوع را مورد توجه قرار داده است. يا در زمينه ابزارهاي علمي دوباره به نسخه نادري از يک اسطرلاب عربي که در اصل در بغداد قرن نهم ساخته شده بود و سپس در يک صفحه پيش نويس در طي ربع ابتدايي قرن شانزدهم بوسيله آنتونيو دسانگالو جوانتر (وفات 1525) مورد نسخه برداري قرار گرفت توجه کنيد. او يکي از معماران کليساي اعظم سنت پيترز بوده است

زماني که تمامي اين شواهد بر روي ميز جمع مي شوند لااقل بايستي از ماهيت فراگير و سرتاسري چنين نمونه هايي تحت تأثير قرار بگيريم. اين شواهد براي آنان که هنوز به روش فکري خود درباره ماهيت فرهنگي علم ادامه مي دهند يا تمامي اين مشکلات را به عنوان مشکلات انتقال علمي طبقه بندي مي کنند مشکل ساز هستند. در ملايم ترين و محتاطانه ترين شکل ممکن چنين مي توان گفت که دلالتها و اشارتهاي اين مشکلات براي دسته بنديهاي تحليلي که در مطالعات فرهنگي علمي مورد استفاده قرار مي گيرند به نحو ترديد ناپذيري راديکال و ريشه اي هستند

اين نوشته ترجمه اي اختصاري از اين متن است

زيرنويس: اين نوشته اگرچه به خاطر رويکرد کميابش در نگاه عادلانه و منصفانه و واقع بينانه به تاريخ انديشه و فرهنگ و علم بشري ارزش زيادي دارد اما همچنان محافظه کاري و احتياط در برابر انديشه غالب اروپايي به خوبي در متن لمس مي شه. ضمن اين که بايستي به اين موضوع هم توجه کرد که تأثيرگذاري مسلمانان بر تمدن مدرن اروپا تنها در حوزه علوم و فنون نبوده و ايشان در رويکردهاي فلسفي و انساني نيز تحت تأثير انديشه هاي مسلمانان بوده اند. در اين باره به خصوص موضوع شکوفايي فرهنگ جنوب فرانسه در اواخر قرون وسطي، سنت تروبادورها و چيزي که به اسم عشق افلاطوني خوانده شده است مورد توجه بيشتري قرار گرفته است. در هر حال رويکردهاي تحقيقي جامع و فراگيري براي بازيافتن و شناخت و چگونگي مسيرهاي تأثيرگذاري مسلمانان در حوزه هاي مختلف انساني بر اروپائيان مورد نياز هستند

هیچ نظری موجود نیست: