و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۴

مغولهای هندوستان

بابور

موسس سلسله مغول بابور (ببر) بود که از 1438 تا 1530 حکمراني کرد. بابور اصالتاً يک مغول کامل نبود: مادرش از اخلاف چنگيز خان بود ولي پدرش از اخلاف تيمور بود. او هم مانند اجدادش از موقعيت نسبتاً ضعيفي به يک فاتح بزرگ در زمان خودش تبديل شد. او بر پادشاهي کوچکي در ترکستان حکومت مي کرد. او پادشاهيش را با حمله به افغانستان و فتح کابل در سال 1504 توسعه داد. وي از آنجا با گذشتن از کوهستان وارد هندوستان شد و به سلطنت دهلي حمله برد. تنها با سپاهي از 12 هزار نفر او سلطان را در پاني پت شکست داد و آگرا و دهلي را گرفت و موقعيت خود را به عنوان سلطان تثبيت کرد. وي سپس به کنفدراسيوني از ايالات راجپوت حمله برد. بابور وقتي در سال 1350 درگذشت تمامي هندوستان را فتح کرده بود و امپراطوري را که از دکان تا ترکستان امتداد مي يافت کنترل مي کرد. در کنار هوش وحشي نظاميش، توفيق وي در فتح چنين سرزمين وسيعي بوسيله برتري فني تسهيل شده بود. او اولين فاتح اسلامي بود که از تفنگداران و توپخانه در ارتشش سود جست. هرچند اين تسليحات تا حدودي بدوي بودند ولي بيشتر از چيزي بودند که سپاهيان هندوستان بتوانند با آن مقابله کنند
هندوستان با فتح اسلامي ناآشنا نبود. در قرن هفتم تنها چند دهه پس از آغاز اسلام هند بوسيله مسلمانان مورد تهاجم قرار گرفت. در قرن دهم پنجاب بوسيله محمود، سردسته ترک فتح شد. در قرن سيزدهم قطب الدين به پنجاب حمله کرد و سلطنت دهلي را که تا تهاجم بابور بر سر قدرت بود برپا ساخت. با اين وجود سلطنت اسلامي هند را از تهاجم مسلمانان در امان نداشت. در سال 1398 تيمور از سمت غرب حمله ور شد و دهلي را بکلي نابود ساخت. هر چند سلطنت از اين حمله جان سالم بدر برد اما تهاجم تيمور کل منطقه را به لحاظ سياسي به هم ريخت

در همان زمان که بابور با شدت در حال گسترش سرزمينش بود، اروپاييان تهاجم آرام و پيشرونده خود به هند را آغاز کردند. اين روند با پرتغاليها آغاز شد، اما در نهايت انگليسيها با ضميمه کردن هند به امپراطوري بريتانيا در دهه 1850 کار را به پايان بردند. تاريخ امپراطوري مغول در هند به طور نزديکي با تاريخ تهاجم سرزميني و گسترش اروپاييان مرتبط است. در 1510 پرتغاليها جزيره گوآ را فتح کردند و آن را از ساحل هند جدا ساختند و چند سال بعد به خود شبه قاره دست اندازي کردند. بابور در ان زمان هنوز در افغانستان بود. هنوز پانزده سال ديگر لازم بود تا او از کوهها بگذرد و به سلطنت دهلي حمله ببرد

همايون فرزند بابور جاي پدرش را گرفت. تاريخ زندگي وي خط نازکي بين تراژدي و هجو را دنبال مي کند.او يکي از بزرگترين امپراطوريها را در جهان به ارث برد و بين سالهاي 1530 و 1540 توانست تمام آن را از افغانستان تا هند به شورشيان واگذارد. او به ايران رفت و بتدريج ارتشي را براي فتح دوباره سرزمينش فراهم آورد. برخلاف ده سال اول حکومتش، او تا سال 1555 موفق شد اين مهم را به انجام برساند. درست زماني که در آستانه کامل کردن موفقيتش بود بر اثر سقوط از پلکان گردنش شکست. عليرغم موفقيت فوق العاده اش در فتح دوباره هندوستان، هم تاريخ اسلامي و هم تاريخ غرب او را به عنوان يکي از بزرگترين بازندگان تاريخ مي شناسند

با اين وجود شکست همايون تأثير عميقي بر فرهنگ امپراطوري مغول گذاشت. در سالهاي تبعيدش در دربار ايراني، همايون شناخت و عشقي عميق نسبت به فرهنگ ايراني پيدا کرد و آن شناخت را در پسرش اکبر ريخت. پس از موفقيت او و پسرش در هند، فرهنگي که ايشان در اطراف خود پروردند عميقاً بر پايه الگوهاي ايراني قرار داشت: فلسفه، ادبيات، نقاشي و معماري، همگي الگوهاي عميق ايراني را نمايش مي دهند. مي توان گفت همايون تقريباً کار را تمام کرد. امر به پايان رساندن کار فتح تمامي هندوستان برعهده فرزند و جانشينش، اکبر قرار گرفت

این نوشته ترجمه ای از این متن است

هیچ نظری موجود نیست: