و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

بازگشت به کودکی

حتماً دقت کرده ايد بچه ها چه دنياي پاک و بي آلايشي دارند. هنوز در زد و بندهاي جامعه، طبقات و سلسله مراتب اجتماعي و اقتضائاتش را نياموخته و تجربه نکرده اند. ارتباطاتشان با هر آدمي و هر موجودي صاف و مستقيم شکل گرفته و از پشت انبوه آموخته ها و سوگيريها و محافظه کاريها واکنش نشان نمي دهند. هيچ چيز نيست که احساس بنيادي انساني کودکانه شان را بپوشاند و تحت تأثير قرار دهد يا رابطه شان را با دنياي اطراف مختل کند. بچه ها هنوز واجد يک شأن و شخصيت اجتماعي نشده اند تا بعد از آن مثل بزرگترها از پشت اين شخصيت اجتماعي همه چيز و همه کس را ببينند، تجربه کنند و ارزيابي کنند و براساس آن واکنش نشان دهند. اين شخصيت اجتماعي انواع و اقسامي از تبعيضهاي مختلف اجتماعي را به انسانيت ما تحميل مي کند. همين شخصيت اجتماعي ما را در انگيزه ها و آرمانهاي معطوف به خود چنان که جامعه به آحادش مي آموزد محبوس مي کند. مجموعه اي از مفاهيم و علاقه منديها که ما را در حصار رويکرد و ادراک اجتماعي نسبت به زندگي و انسانها اسير مي کند. شخصيت اجتماعي ريشه وابستگي و آسيب پذيري ما نسبت به رويکردها و تعاملات اجتماعي است. شايد اين شخصيت اجتماعي همان پيله اي است که انسانيت ما را محدود و مشروط مي کند. غل و زنجير نامرئي که در طي روند اجتماعي شدن، تعاملات و تأثير و تأثرات اجتماعي بر دست و پا و ذهن ما مي بندد. فکر مي کنم اين شأن و شخصيت اجتماعي را بايد شکست يا لااقل تعديل کرد

به تو خيانت مي كنند، تو مكن. تو را تكذيب مي كنند، آرام باش. تو را مي ستايند، فريب مخور. تو را نكوهش مي كنند، شكوه مكن. مردم شهر از تو بد مي گويند، اندوهگين مباش. همه مردم تو را نيك مي خوانند، مسرور مباش. آنگاه تو از ما خواهي بود. امام محمد باقر 1

شما را نمي دانم ولي من هنوز شيريني دنياي کودکي و خاطرات شفاف و صادقانه اش را به خاطر مي آورم. هنوز به ياد دارم چگونه فارغ از دلمشغوليهاي ريز و درشت و بي آن که در پيله تنيده شده ذهنيات و برنامه ريزيها و اميد و آرزوهاي بي سر و ته محدود و بسته شده باشم، مستقيم و بي واسطه دنياي اطراف را مي ديدم و زيباترين شبها و دوست داشتني ترين روزها را مي گذراندم. چطور همه آدمها را يکسان مي ديدم و با همه شان احساس نزديکي و همدلي داشتم. چگونه با خنده آدمها مي خنديدم و با گريه آنها غمگين مي شدم. ولي افسوس که پس از بلوغ از بهشت کودکي به دنياي بزرگسالي هبوط کرديم. شايد هم چنين بازگشتي بهتر از چنان ماندني باشد. موضوع فقط بازگشت به حس دوست داشتني کودکي نيست بلکه رنجيدگي و حسرت از اين است که چگونه با اين دنياي محدود و بسته خود، گستردگي و عظمت دنياي اطراف را فرو مي کاهيم، اشتياق و هيجان بي حد و حصر خلقت را ضايع مي کنيم. رنجيدگي و حسرت از اين است که چرا بايد انسانها را زير فشار چکمه نادانيها و ناتوانيهاي خود آزار دهيم، مغرور و سرخوش از نفهمي و بي عرضگي خود دنياي تبعيض انساني را توجيه و تحمل کنيم. رنجيدگي و حسرت از اين است که وجود آزاد انساني خود را به بند تحميل الزامات و اقتضائات اجتماعي مي سپريم، خود را در حد بازيچه افکار و احساسات ديگران فرو مي کاهيم

لکيلا تأسوا علي مافاتکم و لاتفرحوا بما اتيکم 2

مقصود از بازگشت به کودکي تنها رجوع به کودکي در همان حالي که زماني آن را تجربه کرديم نيست. مقصود بازگشتي است که از وراي دوران بلوغ و بزرگسالي انجام مي شود. بازگشتي که با خودآگاهي و تلاش همراه است، عليرغم تجربه و دست و پنجه نرم کردن با شرايط زندگي هميشگي و معمولي روزمره، عليرغم درگيري با زد و بندها و ساز و کارهاي اجتماعي و زندگي در درون اين سلسله مراتب، عليرغم بديها و فريبها، راستها و دروغها، مظلوميتها و جنايتها، شاديها و افسوسها. کودکي شايد به قول دوستي اشاره اي است که نبايد خود را تنها مشغول سرانگشت اشاره گر کنيم. اگر رفتن در آن راستا را ناتوانيم لااقل آن قدر به خود زحمت بدهيم در جهت اشاره نگاهي بيندازيم. دنياي کودکي دنياي کوچکي است ولي کودکان در آن آزادند. وقتي بزرگتر مي شويم دنيا بزرگتر مي شود ولي ديگر توانايي خود را براي تسلط وجود انساني خود بر دنيا از دست مي دهيم و در لابلاي چرخ دنده هاي اقتضائات اجتماعي و انساني اين دنياي بزرگتر محبوس مي شويم و تغيير شکل مي دهيم. شايد يک دليلش اين باشد که تواناييهاي انساني ما در حد کودکي باقي مي ماند و رشد نمي کند تا بتواند استقلال و عزت خود را در اين دنياي گسترده تر و تهاجمي تر محفوظ نگه دارد. ظرفيت و سعه صدر ما محدود و ابتدايي باقي مي ماند و نمي تواند در برابر حجم رو به تزايد وروديهاي دنياي بيرون تاب بياورد و سرانجام تسليم خواست و تحميل کور جامعه مي شود 3

يک. از آرشيو کلاش
دو. تا هرگز از آنچه از دست تان بيرون رود تأسف نخوريد و به آنچه در دست شماست مغرور نگرديد. قرآن-پنجاه و هفت-بيست و سه
سه. در همين رابطه بخوانيد: يکبار از اين خانه برين بام برآييد

هیچ نظری موجود نیست: