و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۵

افسانه معنویت--دنیای پوزیتویستی

به اين موضوع دقت کرده ايد زيبايي، عاطفه، انسانيت و اخلاق تو فرهنگ و عموم جامعه ما با ديدگاه غالب تئوريک غربي متفاوته. منظورم از ديدگاه غالب تئوريک در غرب چيزيه که به عنوان ادبيات و متون علمي و آکادميک مورد قبول و وثوقه و در غرب مبناي برنامه ريزي ها و رويکرد به طراحي و مهندسي انساني و اجتماعي قرار مي گيره، روش نگاه سيستماتيک و حساب شده به انسان، زندگي، جامعه و همه چيز. براي ما زيبايي و هنر و انسانيت و اخلاق و عاطفه يه جور پنجره است به دنيايي ديگر. يک جور معني عميق و شگفت انگيز که نمي شه در بيان آورد و چيزيه که آدم رو به تعظيم و تحسين وادار مي کنه. ولي معني اينها يعني زيبايي و هنر و انسانيت و اخلاق و عاطفه در رويکرد رسمي و سيستماتيک غرب اين جوري نيست. در انديشه و جهان بيني پوزيتويستي اين معاني عميق و شگفت انگيز توهم و غير قابل اعتماد تلقي مي شوند. اون چيزي که واقعيت داره و مي شه ارزيابيش کرد، لمس کرد و قابليت تغيير و تفهيم رياضياتي و بيان بين الاذهاني داره، اون چيزي که مي شه روشن و واضح و دقيق تبيينش کرد و در معرض عموم قرار داد تنها يک مجموعه پيچيده و در هم تنيده از گزاره هاي تعديل يافته منطقي، توابع مدلسازي شده رياضياتي، سازه هاي فيزيکي مکانيکي و اموري از اين قبيل هستند. زيبايي، عاطفه، انسانيت و اخلاق در ذهن متفکر تحليلگر و سازنده غربي مجموعه اي از چنين روابط و گزاره هايي است. تلقيهايي از قبيل چيزهايي که ما در محتواي سنتي فرهنگي خودمون مي شناسيم از نظر آکادميسينهاي غرب اموري هستند که از حيث وثوق و قابليت اعتماد در برنامه ريزي و تحليل امور کنار گذاشته شده و تنها مربوط و محدود به عرصه خصوصي و شخصي افراد هستند. افراد خودشون و تشکلهاي خصوصي مردمي (از هر نوعي که فکر کنيد) البته درباره زيبايي صحبت مي کنند و از اون با همون تلقي سنتي لذت مي برند ولي کليت جامعه در روند جاري امور درباره چنين برداشتي بي اعتناست و هيچ راهي براي کليت جامعه وجود نداره تا طبق اون بخواد به چنين معني و تلقي اي از زيبايي و انسانيت و عاطفه نزديک بشه. احتمالاً خودشون اسم اين طور اموري رو گذاشته اند توابع روغنکاري. براي تحليلگران و مهندسان اجتماعي غربي زيبايي و انسانيت و عاطفه نوعي امور تجملي و حاشيه اي هستند که اصطکاک خشک و سرد دستگاه ماشيني جامعه و سياست و اقتصاد رو تلطيف و نرم مي کنند. کارکردي اضافه بر اين ندارند و هيچ معني و اشاره و راهبرد خاص ديگه اي از اونها مستفاد نمي شه و بيشتر به اين دليل در نظام برنامه ريزي اجتماعي و روابط انساني به رسميت شناخته شده اند که از نگاه اين تحليلگران دروغها و توهمهايي هستند که اغلب مردم باورش کرده اند و تنها با باور اونها مي تونن به زندگيشون ادامه بدهند. جالب نيست؟

به اين ترتيب در جهان بيني پوزيتويستي غرب زيبايي مفهومي قائم به خود نيست. اصيل نيست. بي پايه و بي دنباله است. بي معنيه. برداشت غالب درباره انسانيت و عاطفه و اخلاق هم بي شک همين طوره. شما اگر درباره زيبايي يک نقاشي صحبت کنيد و احساسي که موقع نگاه کردن و فکر کردن بهش بهتون دست مي ده، اونها به شما خواهند گفت زيبايي بصري اين طرح ناشي از رعايت اصول هارموني و ترکيب رنگ و کنتراست و زاويه تابش نور و پرسپکتيو و مواردي ديگه اس که در اين نقاشي به طرز مناسبي لحاظ شده. شما اگر درباره احساسي که موقع گوش دادن به يک تيکه موسيقي بهتون دست داده صحبت کنيد و اين که چه طوري اون موسيقي هيجان زده تون کرده، اونها به شما درباره اصول هارموني شنيداري و نت بندي و دستگاه موسيقيايي اون قطعه موسيقي خواهند گفت. شما شايد درباره زيبايي آخرين فيلمي که ديده ايد صحبت کنيد و بگيد چطور در يکي از سکانسها چشمهاتون پراشک شده، اونها درباره مايه هاي تماتيک و اصول دراماتيک و داستانپردازي که در داستان فيلم رعايت شده، درباره اين که تناسب موسيقيايي و تدوين فيلم چه نقش مهمي در برانگيختن احساسات شما داشته، درباره اين که نوع واکنش رواني شما در اون سکانس خاص بر مبناي چه اصول شناخته شده روانشناختي بوده براي شما توضيح خواهند داد و از برنامه هاي آينده آکادميک خودشون و تزهاي دکترا و کارشناسي ارشد که در زمينه هاي مختلف دراماتيک و نمايشي، موسيقيايي و شنيداري، گريم و صحنه پردازي، روانشناسي و جامعه شناسي و انواع و اقسام مواردي از اين قبيل دارند براي شما صحبت مي کنند و شما رو به همکاري دعوت مي کنند. اونها حتي مي تونن به شما بگن چه طرحهايي در زمينه ژنتيک و نورولوژي دستگاه وراثتي و عصبي انساني انجام شده يا در دست اقدام هستند که طي يک روند بينارشته اي افقهاي جديدي از واکنشهاي احساسي انساني رو در اين زمينه ها گشوده اند يا خواهند گشود

ما همگي تا حدودي از پيچيدگي و انظباط و تنوع برنامه هاي انساني و خدمات اجتماعي در کشورهاي رديف اول غرب اطلاع داريم. ما مي دونيم با چه انضباط خيره کننده علمي و تشکيلاتي گروههاي مختلف اجتماعي از اقشار مختلف اجتماعي گرفته تا گروههاي حاشيه اي مثل معتادان و الکليها مورد حمايت نهادهاي مختلف اجتماعي قرار مي گيرند. ما مي دونيم براي اين که بهتر برنامه هاي آموزشي تربيتي مدارس در ذهن بچه ها جا بيفته چه برنامه هاي حساب شده و تنظيم شده اي در بازگشايي مدارس، برنامه هاي متنوع آموزش درسي و تربيتي و اجتماعي، مراسم مختلف نمايشي و اجرايي کودکانه در طول سال و پايان سال برگزار مي شه. ما مي دونيم با چه تنوع حيرت انگيزي سازمانها و تشکلات مردمي و دولتي برنامه هاي مختلف فرهنگي هنري اجتماعي علمي برگزار مي کنند، براي يک نکته ساده که به ذهن ما هم نرسيده چه مراسم و برنامه ريزي و کار طويل المدت و حساب شده اي اجرا مي کنند. و ما درباره انواع و اقسام امثال چنين برنامه هايي در غرب شنيده ايم يا نشنيده ايم. اما معناي انساني همه اين برنامه ها و تشکيلات با اون معناي آشنايي که ما احساس مي کنيم و انتظار داريم فرق داره. نوعي سازوکار اجتماعي برونزاد و ماهيت قراردادي و ماشيني پشت اينها قرار داره. اون معني انساني نزديکي که ما انتظار داريم درش وجود نداره. روابط انساني نزديکي که غرب اون رو حتي در حلقه خانواده و نزديکترين روابط انساني قابل تصور از دست داده چطور مي تونه در چنين برنامه هاي درجه چندم به اجرا دربياد و متجلي بشه. اون ماهيت عاطفي و همدلي و نزديکي و انساني که مورد انتظار ماست در اين گونه برنامه ها و تشکيلات موجود نيست

فيلم هوش مصنوعي رو حتماً خيليهامون ديده ايم. داستان پسربچه روبوتيکي که بوسيله زوج جوان خريدارش طرد مي شه. اين روبات همراه با تعداد ديگه اي از روباتها در يک برنامه تفريحي قرار مي شه به چوبي بسته بشه تا مردم به طور داوطلبانه با ابزارهايي که در اختيار دارند نابودش کنند. مجري و سرمايه گذار اين برنامه تفريحي خطاب به جمعيت حاضر جملات جالبي در توصيف اين روبات بکار مي بره و مي گه که لطافت و ظاهر طبيعي پليمرهاي به کار رفته در پوست و صورت و چشمهاي اين روبات نبايد شما رو گول بزنه، اسکلت بندي متناسب و کودکانه هيکل و صورت اين روبات نبايد حس دلسوزي شما رو نسبت به اين کودک روبوتيک برانگيزه. کارخانه هيولاها رو هم يادمون مياد. صحنه اي که دو هيولاي همکار مي خواهند براي آخرين بار از دختربچه خداحافظي کنند. هيولاي کوچکتر يک چشم با صداي بغض آلود خداحافظي مي کنه. هيولاي بزرگتر پشم آلود وارد اتاق مي شه و دخترک با هيجان اسباب بازيهاي مختلف خودشو براش مياره. ولي در نهايت هيولا بايستي خداحافظي کنه. سکانس زيبا، باورپذير و تأثيرگذاريه. ولي فريب نخوريد. همه اين زيبايي با مجموعه اي از توابع رياضياتي صوتي تصويري و دراماتيک خلق شده. هيچ معني عاطفي، انساني و اخلاقي تو اين صحنه و واکنش احساسي شما نسبت به اون وجود نداره. شما تنها به خاطر اين که روند داستان با عناصري مصنوعي براساس مجموعه روابط عاطفي و انساني بازسازي شده با اين داستان احساس نزديکي مي کنيد. شما هم بخشي از احساسات و هيجانات انساني و عاطفي خودتونو با ماشينها و مصنوعات بي معني و بي محتوا سهيم شده ايد. احساس شما در برابر اين زيبايي به معني مجموعه اي از تواليهاي ايمپالسهاي عصبي در نواحي خاصي از مغز شماست و همزماني اون با مجموعه اي از محرکهاي حسي بيروني، مجموعه اي از حالات رواني پايدارتر، مجموعه اي از تعاملات و روابط بين فردي که اونها هم قوانين خاص خودشونو دارند. همه اش همينهاست. خيلي پيچيده و گسترده است ولي هرچقدر هم درش پيش بريد در نهايت هيچ معني خاصي کشف نخواهيد کرد. پس وقتي داريم در چنين دنيايي زندگي مي کنيم و با چنين معادلات و توابعي سروکله مي زنيم لااقل آگاهانه قبول کنيم که اون احساس زيبايي و اشتياق و شکوهي که در جنبه هاي مختلف زندگي تحت عناويني مثل زيبايي، انسانيت، عاطفه و اخلاق باهاش برخورد مي کنيم هيچ نکته عميق و معني خاصي پشتش نيست و ديدگاه خودمونو از اين مفاهيم بازتعريف و بازبيني کنيم. به مثابه آرمان انساني غرب، خودآگاهانه قبول کنيم معني که از اين زيباييها و احساسات مي فهميم معطوف به چه روابط و گزاره ها و توابعي است و خودمونو به عادات و رسوبات سنتي ذهني خودمون که معطوف به اون معاني و تعابير بلند هستند دلخوش نکنيم

پوزيتويسم و جهان بيني پوزيتويستي بي شک هنوز در حال توسعه و رشد و پيشرفته تا در نهايت بتونه ايده هاي خودش رو هر چه بيشتر در عرصه هاي مختلف فکري و توده هاي گسترده مردمي نفوذ بده. تلاش سيستماتيک و فني در غرب معطوف به خالي کردن بنيادهاي معنايي اخلاق و انسانيته. چيزي که به خوبي در انديشه پوزيتويستي به اوج خودش مي رسه. اينها همه رو که نوشتم بيانگر نقد و نارضايتي و نگرانيه که در قبال چنين دستگاهي احساس مي کنم. ولي در عين حال بايستي تأکيد کنم که نه مدلسازي رياضياتي، نه رويکرد فيزيکي مکانيکي به اتفاقات هستي، نه روانشناسي و ژنتيک و نورولوژي، نه قرارداد اجتماعي و علوم مختلف اجتماعي انساني آکادميک و نه تشکيلات متنوع و عريض و طويل پيچيده اجتماعي رو رد نمي کنم. ولي باورم نمي شه به اين سادگي بشه رضايت داد اينها جاي اصالتهاي معنويت و انسانيت و عاطفه و اخلاق و زيبايي رو بگيرند. احتمالاً در آينده نظر خودم رو در اين باره خواهم گفت که چرا دنياي غرب راهي جز اين نمي تونسته در پيش بگيره و با پيش فرضهاي اساسي فرهنگي غرب چنين نتايجي غيرقابل اجتناب بوده

هیچ نظری موجود نیست: