و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۴

امپراطوری صفوی 2

در آن دوران ايران تنوعي از مردم بومي را دربرمي گرفت. علاوه بر پارسيان کردها، عربها، ترکمنها و بلوچها تنها مختصري از تنوع قومي ايران را منعکس مي کردند. قدرت صفويان بر قبايل گوناگون به اندازه کافي قدرتمند نبود تا يک تسلط و غلبه کامل را به نمايش گذارد. رهبران قبيله اي به عنوان فرماندهان قبيله دوام آوردند و قبايل خود را خودمختار مي دانستند. البته صفويان ادعاي اقتدار بر تمامي آنچه را که ايران را شکل مي داد داشتند. در دربار شاه اسماعيل زبان ترکي تکلم مي شد اما به خاطر پذيرفتن زبان فارسي به عنوان زبان رسمي و نيز بسياري از فرهنگ ايراني، خارجيان صفويان را به اشتباه پارسي تصور مي کنند. البته ايشان بنا بر يک روح متحد کننده جمعي ايرانياني حقيقي بودند. براي سامان دادن به حکومت، صفويان از دبيران ايراني که بطور سنتي در اداره دولت و جمع آوري ماليات تبحر داشتند استفاده کردند. ايشان همچنين کوشيدند نوعي يگانگي مذهبي بوجود آورند. شاه اسماعيل خود را از جانب پدري از نوادگان پيامبر توصيف مي کرد و همچنين ادعا مي کرد همزمان از خون پادشاهان ساساني برخوردار است. تشيع مذهب دولتي شد. اسماعيل شاخه سني اسلام را ناديده گرفت و کوشيد تا مردم را شيعه سازد. اين امر در شرايط حضور انواعي از قبائل و اقتداري کمتر از حد کامل خود آرمان مشکلي بود. امپراطوري تازه تأسيس ايراني درباره منابعي که در اختيار خلفاي اسلامي بغداد در دورانهاي گذشته قرار داشت کمبود داشت. خلفاي بغداد از طريق تسلط بر آسياي مرکزي و غرب در جهت استحکام قدرت خود به عنوان يک اقتدار اسلامي به چنين منابعي دسترسي داشتند. آسياي صغير و ماوراء النهر از دست رفته بودند و ظهور بازرگاني دريايي در غرب براي کشوري که ثروتش بطور عمده وابسته به موقعيتش در مسير راههاي تجاري مهم زميني شرقي غربي _به عنوان مثالي معروف جاده ابريشم_ بود نامطلوب تلقي مي شد. قدرت گيري مجدد عثمانيان پيشرفتهاي غربي ايرانيان را محدود کرده و دو قدرت بر سر تسلط بر قفقاز و بين النهرين با يکديگر رقابت مي کردند. شاه اسماعيل تا 1506 عراق عجم (اراک) اصفهان فارس کرمان يزد کاشان سمنان استرآباد (گرگان) را ضميمه کرد و در سال 1507 شهرهاي مقدس نجف و کربلا را به ايران افزود. در سال 1507 پرتغاليها به خليج فارس حمله کردند و جزيره هرمز را در اختيار گرفتند. بدين ترتيب اين جزيره تبديل به پايگاهي دريايي و فرصتي تجاري براي آنان شد و بيش از يکصد سال دوام آورد. شاه اسماعيل که از نظر ناوگان دريايي با کمبود مواجه بود با اکراه اين حضور اروپايي را پذيرفت. با گذشت زمان صفويان حکومت خود را با گرفتن بغداد و عراق در 1508 توسعه دادند. سپس پس از شکست ازبکها و قتل رهبرشان، محمد شيباني که با نام شيبک خان شناخته مي شد در جنگي در نزديکيهاي مرو در دسامبر 1510، شاه اسماعيل استان بزرگ خراسان و مرو هرات و قندهار را به حکومت خود افزود. اما ازبکها در تمامي قرن شانزدهم به عنوان رقيبي قدرتمند براي صفويان در تسلط بر خراسان شمالي باقي ماندند. بايزيد دوم سلطان عثماني در پيامي پيروزيهاي شاه اسماعيل را به وي تبريک گفت و به او توصيه کرد تخريب مقبره ها و مساجد سني را متوقف کند. شاه اسماعيل که متقاعد شده بود از اين بابت بر حق است و شاخه سني اسلام غيرقابل قبول است اين تقاضا را ناديده گرفت. به علت حضور بسياري شيعيان مسلمان در آسياي صغير و تحت اقتدار سلطان عثماني، بايزيد دوم نگران قدرت صفويان بود. سلطان سليم، سلطان جديد قسطنطنيه پس از سال 1512 بر عليه مسلمانان شيعه تحت حاکميت خود آغاز جنگ کرد و هزاران نفر از آنان را کشت و محل سکونت باقي آنان را تغيير داد. او همچنين بر عليه صفويان اقدام به جنگ کرد. در بيست و سوم اوت 1514 درست در غرب تبريز در دشت چالدران سپاه شاه اسماعيل متحمل شکستي کوبنده شد. در اين جنگ سواره نظام و پياده نظام صفوي که با نيزه، کمان و شمشير مسلح بودند برعليه تعداد بيشتري از عثمانيان که مجهز به توپ ميداني و تفنگ بودند مي جنگيدند. شاه اسماعيل و پيروانش قوياً بر اين باور بودند که خداوند حامي آنان است و با چنين شکست نظامي گيج شده بودند. تبريز پايتخت آنان براي مدت کوتاهي اشغال شد. اين جنگ و شکست شاه صفوي راه را براي عثمانيان در فتح دياربکر، ارزينجان و ساير بخشهاي آناتولي شرقي و شمال عراق باز کرد. خود شاه اسماعيل راه تسکين خود را از افسردگي رواني در شراب ديد و ده سال بعد در سن سي و هفت سالگي درگذشت. اخلاف شاه اسماعيل شاه طهماسب اول (1524 - 1576) شاه اسماعيل دوم (1576 - 1577) و شاه محمد (1577 - 1587) بخشي از اعتماد به نفس اوليه صفوي را بازيافتند و سرزمينهاي خود را در جهت مخالف عثمانيان تا ماوراء النهر گسترش دادند. شاهان صفوي کنترل خود را بر ايران تقويت کردند و هر منطقه رهبر صفوي خاص خود را داشت که فرمانده قزلباش خوانده شده و در برابر شاه مسؤول بود. در زمان جنگ فرماندهان قزلباش مسؤول تدارک سربازان براي ارتش شاه بودند و بايستي درآمد لازم براي مخارج جنگ را فراهم مي کردند. فرماندهان منطقه اي قزلباش از لحاظ مالکيت زمين و جمع آوري ماليات تبديل به افرادي ثروتمند شدند. شاه طهماسب اول مسنترين فرزند شاه اسماعيل در سن ده سالگي از تخت پادشاهي بالا رفت و در ده سال اول دوران حکومتش قدرت واقعي در اختيار تعدادي از رهبران که درگير رقابت شعبه هاي مختلف قزلباش بودند قرار داشت و اين منجر به ناپايداري سياسي زيادي شد. در سال 1533 شاه طهماسب اول اقتدار خود را بدست آورد. يکي از يادگارهاي ماندگار او معرفي بردگان اسلام آورده در دربار و تشکيلات نظامي بود. اينان متشکل از هزاران اسير گرجي، قرقيزي و ارمني بودند که در اردوهاي جنگي در قفقاز در دهه 1540 و 1550 بدست آمدند. بردگان زن وارد حرم سلطنتي شدند و به عنوان قدرتي در سياست دربار و مجادلات سلطنتي، تبديل به مادر شاهزادگان شدند. برخي از بردگان مرد در زمان شاه عباس اول شروع به دست آوردن موقعيتهاي تأثيرگذار اجتماعي کردند و به مقامات بالايي دست يافتند و تسلط قزلباشها را به چالش کشيدند

در زمان شاه طهماسب اول ازبکها پنج تهاجم عمده به خراسان بزرگ ترتيب دادند تا منطقه را دوباره به دست گيرند. صفويان در پس راندن تهديد ازبکها موفق بودند و در سال 1545 قندهار را از امپراطوري مغول هند متصرف شدند. پايتخت صفوي در سال 1548 بدنبال اشغال موقت تبريز بوسيله عثماني به قزوين منتقل شد. عليرغم جنگهاي دوره اي بين ايران و امپراطوري عثماني آنان روابط تجاري گسترده خود را حفظ کردند. از جمله ابريشم گرانقيمت ايراني در مقادير فراوان از ايران به مراکز تجاري چون حلب و بورسا ارسال شده و از آنجا دوباره به مارسي، لندن و ونيز صادر مي شد. شاه طهماسب اول بافت فرش را در حد يک صنعت ملي تقويت کرده و مورد حمايت قرار داد. با تقاضاي شاه طهماسب مينياتورهايي عالي که اشعار ملي حماسي ايراني را با نام شاهنامه تصوير مي کردند نقاشي شدند. اين اثر بزرگ به عنوان شاهنامه طهماسب شناخته شده و در سال 1568 بوسيله حاکم صفوي در حضور سلطان عثماني سلطان سليم دوم به نمايش گذاشته شد

هیچ نظری موجود نیست: