و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۵

قهرمان ناشناس قصه ها

ماجراي نل رو يادتون مياد؟ يک دختر کارتوني که همراه پدربزرگش عازم سفري مي شه تا مادرش رو که در کودکي نل اونها رو ترک کرده بود پيدا کنه. اينها در عين حال از دو نفر که شخصيتهاي بد قصه بودند و قصد داشتند پدربزرگ نل رو بگيرند فرار مي کردند. يک مرد قوي هيکل هم که هميشه موهاش رو چشمهاشو پوشونده بود با همراهي دوست نل که يک پسربچه بود به طور ناشناس مسير حرکت نل و پدر بزرگ رو دنبال مي کردند و سعي مي کردند در ماجراهاي طول سفر به اونها کمک کنند. اين مرد حتي براي پسربچه اي که اونو همراهي مي کرد ناشناخته بود. نل پارادايس رو که شنيده بود مادرش اونجاست پيدا نمي کنه اما در نهايت مي فهمه اون مرد پدرشه. آدمي که در تمام طول قصه دورادور همراهيش مي کرد و بهش کمک مي رسوند

چند شب قبل مراسم عروسي خواهر بزرگترم بود. تقريباً در تمام طول دوران نامزدي خواهرم با خودم کلنجار مي رفتم که اين روش ازدواج کردن روش خوبي براي پيگيري زندگي نيست. زن بايد نقش فعالي در زندگي برعهده بگيره. زن بايد براي خودش برنامه زندگي طراحي کنه و برخوردي منطقي، منتقد و اقتصادي با زندگي داشته باشه. زن در قالبهاي سنتي و غيرمعقول خانواده فدا مي شه. زن امروز بايستي در برابر اينها به سمت نوعي موضع سرکش و شبهه افکن سير کنه. شب عروسي خواه ناخواه برخوردم کمي نسبت به جو سنتي خانواده خودم نرم تر و هماهنگ تر شد. با خودم گفتم امشب بايد همدلانه تر به ازدواج فکر کنم. بعداً که بعضي عکسهاي عروسي رو نگاه مي کردم روي عکسهايي که عروس رو در لباس عروس و زير تور سفيد نشون مي داد قفل مي شدم. قامت سفيدپوش عروس در حالي که صورتش اصلاً زير تور قابل تشخيص نيست ناگهان در ذهنم تبديل به يک شخصيت انتزاعي مي شد. و به اين شکل بود که ناخودآگاه ذهنم به سمت شخصيت اجتماعي تاريخي سنتي زن معطوف شد و ايده قهرمان ناشناس قصه ها در ذهنم تداعي شد

به دوراني برگشتم که مادر برام استعاره خداي گمشده زمين بود. خارج از همه قاعده هاي منطقي و احساسي، مظهر از خودگذشتگي، صبر و استقامت و اميد، شمعي که مي سوزه و به اطراف نور حيات و هيجان و شور مي بخشه. بعدتر که ياد گرفته بودم انتزاعي تر فکر کنم متوجه شدم اين خصوصيات مادرانه در واقع به نحوي در همه شبکه انساني زنان گسترده شده. احساس مي کردم روش زندگي زنان و روش فکري اونها تحت تأثير نقش مادرانه زن به طور عمومي چنين رنگ و بويي گرفته. درباره نقش سنتي زن، موضوع برام تداعي چند کلمه شعارگونه و تصنعي نبود، طوفان معني و احساسي بود که بايستي جذابيت و نفوذش رو در جريان وحشي زندگي واقعي چشيد. به تاريخ زندگي زن فکر کردم و چيزي که به عنوان ميراث روش زندگي و روش فکري زنانه به دوران ما رسيده. به شخصيتهاي خاموش و ناشناس داستان تمدن بشر فکر کردم که اگر هم در کتاب و نوشته اي بشه سراغي ازشون گرفت، اونها رو به شأن و شخصيت واقعيشون به رسميت نشناخته اند. شخصيتهايي که در متن واقعيت ديده نمي شوند و دست نامرئي شون در گشودن مشکلات، معجزه گر بوده. رفت و آمدشون در کوچه هاي ديروز و امروز ديده مي شه ولي درک نمي شه. زباني نيست که دغدغه ها و علايق اونها رو توضيح بده و منطقي نيست که شيوه استدلال اونها رو بياموزه

به کساني فکر کردم که تصور مي کنند با بردن زن در نقشي مردانه حق زن رو ادا مي کنند. کساني که تمامي تاريخ و سنت انديشه و رفتار زن رو به تمسخر مي گيرند. به جاي اين که بکوشند به منطق دروني زن راهي بيابند راه ساده تر رو برمي گزينند و با تحليلها و برنامه هاي خودشون هرچه ارزش و دستاورد زن بودنه رو تخطئه و تقبيح مي کنند. با خودم فکر کردم اين طور نگاه کردن به زن چه خيانت بزرگي به ارزشها و فداکاريهاي انساني و اونهاييه که در تاريخ همه زندگي بشر در اين فضا زيسته اند. چنين تعريفي از زن و چنين انتظاري از زن و تعيين چنين استانداردي براي زندگي زن چه دروغ و فريب کودکانه و ساده انگارانه و خوش خيالانه ايه

اين بار هم بر من روشنتر شد چالش زن در دنياي مدرن ارتباط نزديکي با چالش انسان در اين عصر ماشين و معادله داره. پس درود بر همه زنان عالم که نمايندگان انسان در برابر هجوم ماشين و اقتصاد افسارگسيخته اند

۳ نظر:

ناشناس گفت...

خب ، این خیلی خوبه که مطلق فکر نمیکنی و باعث می شه گاهی یه صحت بعضی چیزها تردید کنی و نقدشون کنی ، من هم نظرمو میگم خیلی طول خواهد کشید تا زن بتونه به جایگاه حقیقی خودش بعنوان یک انسان هم تراز با مرد برسه , جای او از همون وقت که توی غار مسئولیت بچه داری و خونه داری رو به عهده گرفت و مرد هم شکارو و کارهای بیرون از غار رو ! تثبیت شد.

الف. قائم پناه گفت...

سلام
با حضورت خوشحالم کردی
و از اظهارنظر و نظر تأییدیت متشکرم

ناشناس گفت...

زنها رو نمیشه با مردها همتراز کرد.اونا همه چیزشون احساسشون درکشون عشقشون همه چیزشون فرق میکنه.اما چیزی که مهمه اینه که همونطور که زنها از قدرت واخلاق حممایتگری مردها لذت میبرن و مقدسش میدونن مردها هم باید به این اگاهی یا احساس برسن که زنهابا همه خصوصیات بد و خوبی که دارن:حسود هستن- عشقشون رو واسه خودشون میخوان و دنیا رو واسه عشقشون-قابل احترام و قابل تقدیس هستن بخصوص اگه به شیوه خاصشون در عشق ورزی نگاه کنیم-ایا عشق مادری همتا داره؟