و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--اکتشاف دنیای نو، پایان دنیای قدیم

انديشه هاي مقدماتي

متون آمريکايي براي مطالعه تاريخ ايالات متحده اغلب ابتدا تاريخ اروپا تا دوره رنسانس را پيگيري مي کنند و سپس به عنوان مقدمه به تاريخ دوره اکتشاف و سياحت مي پردازند. به اين ترتيب ما از تأثيرات اکتشاف دنياي جديد بر قاره آمريکا چنان که اروپائيان باور دارند اطلاع بسيار بيشتري داريم تا اين که از تأثير کشف سرزمينهاي تازه بر اروپا مطلع باشيم. اگر ما از تغييراتي که اکتشافات بوجود آوردند اطلاع بيشتري داشته باشيم شايد تصديق کنيم که اين اکتشافات عامل پايه اي براي پايان دادن به قرون وسطي بودند

طلا و نقره

سفر دريايي کلمبوس در سال 1492 به هدف کشف راه دريايي کوتاهتري به چين و هند انجام شد تا ديگر نيازي به استفاده از مسير دور قاره آفريقا که قبلاً بوسيله پرتغاليها باز شده بود نباشد. هدف هر دوي اينها ميانبر زدن مسلمانان و بيزانسيها به عنوان دلالان ادويه شرق براي اروپاي غربي بود. هرچند کلمبوس در حالي که هنوز باور داشت راه جديدي از اسپانيا به سوي هند يافته است درگذشت -- به همين دليل اروپائيان ساکنان بومي آمريکا را هندي مي خوانند -- اروپائيان در نهايت دريافتند خشکيهاي بزرگي بين آنان و ادويه شرق قرار گرفته است. آنان به تدريج دريافتند در آنجا منابع طلا و نقره وجود دارد

بوميان در طي قرنها خزائن بزرگي از طلا فراهم آورده بودند و اولين سيل طلاي جديد به سوي اسپانيا و اروپا در نتيجه تسلط فاتحان آمريکا بر اين خزائن بوجود آمد. با فتح پرو بوسيله فرانسيسکو پيزارو معدنسازي براي استحصال طلاي جديد آغاز شد. و با کشف رگه هاي نقره بوسيله سن لوئي پوتوسي در مکزيک منابع عظيمي از نقره ظاهر شدند. سياحان اروپايي به طور اوليه براي يافتن طلا، شروع به جستجو براي سرزمين افسانه اي الدورادو کردند. در اين سرزمين شاه پس از اين که صبح هنگام حمام مي کرد مستخدمينش بدنش را با گرد طلا مي پوشاندند تا مثل خورشيد بدرخشد. از زمان فاتحان اوليه، مجموعه اي از منابع طلا کشف شدند؛ کلورادو، کاليفرنيا، جنوب آفريقا، کلونديک کانادا. بيش از 95% طلاي مورد استفاده امروز پس از سال 1500 استحصال شده است

طلا مثل هرچيز ديگر هر چه بيشتر از آن وجود داشته باشد ارزشش کمتر مي شود. و بدين ترتيب با ورود طلا و نقره از آمريکا به اروپا، قيمت همه چيز به طور مداوم شروع به افزايش کرد. براي توضيح اين پديده، فرض کنيد اگر صد نفر هرکدام يک اونس طلا داشته باشند و در حالي که تنها صد واحد گندم براي فروش وجود دارد، همگي بخواهند گندم بخرند قيمت هر واحد گندم يک اونس طلا حواهد بود. اگر اين صدنفر يک گنجينه دزدان دريايي را بيابند و بين خود تقسيم کنند تا اين که هر کدام از آنها دو اونس طلا داشته باشند با وجود اين که هنوز صد واحد گندم براي فروش در دسترس است قيمت هر واحد گندم دو اونس خواهد شد. به شکل ديگري هم مي شود به اين پديده نگاه کرد. وقتي مقدار طلاي در جريان (يا هر ابزار تبادلي ديگر) افزايش يابد ارزش دستمزدها، اجاره ها و قرضها کاهش پيدا مي کند. معادله ساده اي براي تمامي اين قضايا وجود دارد: قيمت = مقدار پول تقسيم بر مقدار کالا

جريان مداوم طلا و نقره به اروپا چيزي را که تاريخ نگاران انقلاب قيمت مي خوانند بوجود آورد. مردمي که درآمد ثابتي داشتند فقير شدند. شرايط به نحوي بود که مقروض بودن از پرداخت قروض بهتر بود. پول هر روزي که در جيب يک نفر باقي مي ماند ارزش خود را از دست مي داد و بنابراين تنها راه پيشرفت حرکت به سمت تجارت بود. اشراف ديگر نمي توانستند بر کرايه اي که از سوي مستأجرين زمينهاي خود دريافت مي کردند تکيه کنند و شروع به استفاده از زمينهاي خود براي پرورش گوسفند کردند تا از پشم و گوشت آن استفاده کنند يا انواع ديگري از کالاها را براي فروش توليد کردند. زمين ديگر پايه ثروت نبود و زمين داران ديگر طبقه اقتصادي قالب نبودند

غذا

گفتيم که بسياري از جمعيت اروپاي قرون وسطي با شکم گرسنه سر بر بالين مي نهادند. رژيم آنان غيرمتعادل بود و در بهترين حالت تکراري و خسته کننده بود. گياهان جديدي که از سرزمينهاي جديد مورد استفاده قرار گرفتند وضعيت را تغيير دادند. انتظار بر اين بود که يک دهقان قرون وسطي حدود 600 پوند گندم از يک جريب فرنگي زمين برداشت کند. زمان زيادي طول کشيد تا اروپائيان از اين گياهان جديد استفاده کنند اما زماني که همان قطعه زمين با سيب زميني _بومي امريکاي جنوبي_ کاشته مي شد دهقان مي توانست براي برداشت 50000 پوند غذا برنامه ريزي کند. براي اروپائيان حتي مشکلتر بود تا خود را براي کاشت ذرت تطبيق دهند. خوردن آن بسياري از آنان را بدحال مي کرد و آنان عادت نداشتند محصولات را به صورت رديفي در مزرعه خود بکارند. اما آنها مي توانستند از زميني که قبلاً از آن 600 پوند گندم برداشت مي کردند اکنون 1800 پوند ذرت برداشت کنند. در نهايت برخي اروپاييان از قبيل ايتالياييها به ذرت عادت کردند اما آن را به طور اوليه براي غذاي مرغ، غاز و ديگر ماکيان و نيز خوکها استفاده کردند. اگر استفاده از سيب زميني يک انقلاب کالري بوجود آورد، قبول استفاده از ذرت يک انقلاب پروتئين ايجاد کرد. از جايي که زمينهاي اروپا اکنون مي توانست غذاي بيشتري توليد کند قيمت نسبي غذا شروع به کاهش کرد. قابليت توليد زمين بوسيله جمعيت افزايش يافت و متوسط اروپائيان اکنون مي توانستند بيشتر بخورند. اروپائيان خود ذرت را به آفريقا و سيب زميني شيرين را به چين بردند و در آن مناطق نيز اين غذاهاي جديد شرايط را به طور مؤثري تغيير داد

مردم همچنين مي توانستند با ورود محصولات غذايي کوچکتر از دنياي جديد رژيم غذايي متنوعتري داشته باشند. فرانسويها گوجه فرنگي آوردند که خود آن را سيب عشق مي ناميدند. آنان از گوجه فرنگي براي مقاصد تزئيني در باغهاي گل خود استفاده مي کردند. آنان فکر مي کردند ميوه آن سمي است که در واقع بسياري از انواع ابتدايي آن چنين بودند. با گذشت زمان قابليت توليد سم گوجه فرنگي با دستکاريهايي پرورشي از بين رفت و گوجه فرنگي تبديل به يکي از محبوبترين افزودنيهاي غذايي به آشپزيهاي اروپايي شد. انواع متعدد ديگر گياهان خوراکي بودند که به اروپا آمدند -- به خصوص انواع فراواني از کدو، لوبيا و فلفل-- که تنوعي مورد استقبال و نيز محدوده وسيعي از ويتامينها به رژيم غذايي اروپايي افزودند. سلامتي متوسط اروپائيان شروع به بهبود کرد و قد، وزن و قدرت آنان افزايش يافت. به اين ترتيب مقاومت آنان در برابر بيماريها افزايش يافت

داروها

تلفات سنگين ساکنان بومي دنياي جديد در نتيجه آمدن بيماريهاي جديدي بوسيله اروپائيان که بوميان نسبت به آنها ايمني نداشتند توجه زيادي برانگيخت. همچنين بايستي توجه کرد که بيش از نيمي از اروپائياني که به آمريکا مي آمدند به علت نوعي تب طي يکسال پس از ورود مي مردند. تلفات اروپائيان در سرزمينهاي داخلي آفريقا به حدي بالا بود که باعث شد اين بخشها تا قرن نوزدهم اکتشاف نشده باقي بمانند. اروپائيان به زودي شروع به استفاده از درمانهاي بومي براي بيماريهاي خود کردند. پوست درخت کينکونا که از آن گنه گنه استخراج مي شد به آنان کمک بسياري کرد. با اين حال جامعه پزشکي حاکم اروپا در برابر استفاده از اين داروهاي جديد مقاومت کرد و به عنوان مثال تنها در دهه 1830 گنه گنه به طور عمومي مورد استفاده قرار گرفت. با اين وجود اين کندي همچنان ادامه داشت. به عنوان مثال تنها در سال 1952 بود که محققان پزشکي غربي اهميت رائوولفيا را به رسميت شناختند. ساکنان هند قرنها بود که اين ريشه را براي بهبود ناراحتيهاي عصبي مي جويدند. ماده فعال آن از ريشه استخراج شد و با نام ميلتون به عنوان اولين مسکن به فروش رسيد. با چنين مقاومتي در برابر درمانهاي محلي، داروها و روشهاي طبي سرزمينهاي جديد اثر نسبتاً اندکي بر اروپا داشتند. اهميت داروهاي دنياي جديد از جنبه اي ديگر است

قبلاً ذکر شد که اروپائيان قرون وسطي هيجانات عاطفي خود را به نحو خشني ابراز مي کردند. بخشي از اين موضوع شايد به سادگي مربوط به هنجارهاي فرهنگي بود اما بايد توجه شود که مردان و زنان قرون وسطي کنترل فردي نسبتاً اندکي بر حالات ذهني خود داشتند. اروپائيان مانند بسياري از ساير بخشهاي دنيا، در نتيجه استفاده از الکل دچار درجاتي از افسردگي و کاهش تحريکپذيري رواني مي شدند اما برخلاف ساير تمدنهاي جهان، در رژيم غذايي خود يک آلکالوئيد تحريک کننده نداشتند. اين مواد به سرعت از سرزمينهاي بومي خود وارد شدند و به تدريج استفاده از آنان گسترش يافت. اولين اين آلکالوئيدها کاکائو از آزتکها بود. کاکائو منبع غني از کافئين بود و اروپائيان عشقبازي طولاني خود را با شکلات آغاز مي کردند. قهوه پس از اين وارد شد که منبع ديگري از کافئين بود و از خاور ميانه آمده بود. و تنباکو نيکوتين را به انبار شخصي داروهاي اروپائيان افزود. در نهايت چاي از شرق دور منبع بالقوه ديگري از کافئين را معرفي کرد. اروپائيان به سبک هند و خاورميانه کافئين را با شکر مخلوط کردند و به اين ترتيب تلخي نوشيدني را کاهش داده و تأثير آن را افزودند

در همين زمان از برگهاي کاکائو (از آمريکاي جنوبي) کوکائين، از خشخاش شرق دور ترياک (و از ترياک، مورفين)، از خاورميانه حشيش که شکل فعالي از ماري جوانا بود به دست مي آمد. استفاده از اين افيونها و آرامش بخشها تا قرن نوزدهم به خوبي گسترش يافت. گفته مي شود کوکاکولا به عنوان يک ترکيب دارويي که با کوکائين توليد مي شد شروع به کار کرد و براي تضمين آرامش بخشي افراد مورد تبليغ قرار مي گرفت اما وقتي اين داروي بالقوه غيرقانوني اعلام شد شرکت از کافئين استفاده کرد و به مصرف کنندگان اطمينان داد که نوشيدني آنها، آنان را تحريک کرده و سرحال خواهد آورد

در هر حال با استخراج منابع سرزمينهاي آن سوي درياها اروپائيان تنوعي از تحريک کننده ها و آرامش بخشها را به دست آوردند و اکنون تا حدي قادر بودند بر روحيه خود کنترل داشته باشند. فرهنگ غربي به اين رفتار ادامه داد و تعداد کمي از ما روز خود را بدون دود کردن يک سيگار، نوشيدن يک نوشابه، يک استکان قهوه، يا خوردن يک قطعه شکلات مي گذرانيم. مشکل است تصور کنيم مردم چطور مي شدند اگر دسترسي آساني به اين داروهاي دنياي جديد نداشته باشند

مواد صنعتي

مواد خامي که از دنياي جديد به دست آمدند اگرچه در کوتاه مدت نسبت به استخراج طلا و نقره تأثير محدودي داشتند اما در طولاني مدت نسبت به آنها تأثير بيشتري داشتند. مهمترين و تنها صنعت اروپاي قرون وسطي توليد پارچه و پوشاک بود و توليدکنندگان هميشه دنبال رنگهايي بودند که از بين نروند و شسته نشوند. آنها اين رنگها را در دنياي جديد يافتند. برزيل بر اساس نام درختي در خاورميانه نامگذاري شده است که پوست آن رنگ قرمز خوبي توليد مي کند و در جزيره هاي اطراف سواحل کارولينا در آمريکاي شمالي منابع خوبي از يک رنگ قوي و نسبتاً پايدار آبي به نام اينديگو يافت شد. اروپا تقريباً جنگلهاي خود را از دست داده بود و براي واردات چوب از آمريکا علاقه زيادي داشت. بسياري از ساکنان مستعمرات آمريکاي شمالي بايست تمامي متعلقات خود را از کشتي هاي خود تخليه مي کردند تا در سفر بازگشت تخته هاي چوب جاي آنها را بگيرد. درختهاي بلند بلوط و کاج به اروپائيان اجازه مي داد کشتيهاي بزرگتري بسازند. اروپائيان به زودي شروع به پر کردن بشکه هاي خود را از قير و تربانتين استخراج شده از کاجها و صنوبرهاي دنياي جديد کردند. پوستهاي جانوران آمريکا براي استفاده در پوشاک و زيراندازها مورد توجه قرار گرفتند. تمامي قدرتهاي استعماري با علاقه فراوان در جستجوي مخازن نمک بودند و بسياري از آنان در يافتن آن توفيق داشتند

اين ليست را به مقدار زيادي مي توان توسعه داد اما نکته بايد روشن شده باشد. توليدکنندگان اروپايي به طرز غم انگيزي از نظر مواد صنعتي دچار کمبود بودند. منابع دنياي جديد به کشورهاي استعماري منابع مورد نياز را براي توليدي اضافه بر نياز خود ارائه مي داد تا آنها بتوانند تجارتي پرسود را با بخشهاي ديگر جهان و بخشهايي از اروپا که قادر به فتح آمريکا نبودند آغاز کنند

اطلاعات

ما در اين باره بحث کرديم که چگونه فلاسفه و پيش دانشمندان قرون وسطي تلاش خود را براي به دست آوردن اطلاعات بر منطق تکيه داده بودند و پايه اين منطق بر دستکاري دسته ها بود. مکتشفان و سياحان شروع به آوردن گزارشات و نمونه هايي از پديده ها و چيزهايي کردند که به سادگي در درون دسته بنديهايي که اروپائيان به آنها عادت داشتند قرار نمي گرفتند. ساده بود بگوييم سقراط يک انسان است اما يک گوريل را کجا بايستي قرار مي دادند؟ آيا يک انسان است؟ درباره پاپهن نوک اردکي چطور؟ اين موجود، يک نوک، پر و پاي پرده دار داشت پس پرنده بود؟ اما همچنين فلس داشت و در زير آب شنا مي کرد پس يک ماهي بود؟ آيا چون مو داشت و بچه به دنيا مي آورد پستاندار بود؟ جواب دادن به اينها ساده نبود و براي دسته بندي آنها زمان لازم بود. با اين حال تا زماني که اين کار انجام شود منطقي که برمبناي دسته بنديها قرار دارد تقريباً غيرقابل استفاده است. متفکران اروپايي از اعمال جستجوهاي منطقي به سوي مشاهده، ثبت گزارش، اندازه گيري و تنظيم آزمايشات رو آوردند. الگوهايي که از زمان پيتر آبرالد بر انديشه اروپايي غلبه داشت دچار اختلال شد و منطق دسته بندي تا اواسط قرن نوزدهم زماني که منشاء گونه ها اثر داروين چاپ شد، دوباره ظاهر نشد

يک نتيجه گيري

ساده است که با احساسي از برتري اخلاقي و فکري به مردان و زنان قرون وسطي نگاه کنيم. مطمئناً آنان مستعد بيرحمي بسياري بودند و به نحو عجيبي در برابر تشکيلات اجتماعي منفعل بودند که در آن عده معدودي از ثروتمندان و قدرتمندان مدعي بودند ساير افراد به طور ذاتي پست و حقير هستند. شايد بپرسيد چرا مردم درخواست آزادي و عدالت نداشتند، چرا آنان آموزش همگاني را بوجود نياوردند، چرا آنان زنان را عموماً در نقشي فرمانبردار نگه داشته بودند و چرا خيلي از مسائل ديگر در ان جامعه وجود داشت. آنان از بسياري جهات از ما متفاوت بودند و براساس هنجارهاي ما آنان در موقعيت پايينتري قرار داشتند اما مهم است دليل اين تفاوتها را بپرسيم

يک تفاوت در قانون بيرکنهد تجسم مي يابد. وقتي کشتي انگليسي بيرکنهد در حال غرق شدن بود همه تلاش مي کردند خود را به قايقهاي نجات برسانند. يک نفر فرياد زد زنان و کودکان اول! و پس از آن رسم سفر دريايي هميشه چنين بود. يک مرد يا زن قرون وسطي هيچ وقت انديشه براوردن چنين فريادي نداشت. يک کودک باري بر گردن جامعه است و لااقل در ده دوازده سال اول زندگيش بيشتر از آن که توليد کند مصرف مي کند. ولي مردان قوي هيکل سرمايه گذاريهاي اجتماعي هستند که بايستي از طريق توليد آنها سرمايه اش باز گردد. زنان جوان براي جبران تلفات جمعيت در جنگها، قحطيها، طاعون و ساير خطرات جاني لازم هستند اما آنها مردان بالغ زيادي توليد نمي کنند و بنابراين براي جامعه کم ارزشتر هستند. در قرون وسطي مردان وز نان جوان اولين کساني بودند که براي قايقهاي نجات فرا خوانده مي شدند و افراد خردسال و سالمند رها مي شدند. اين موضوع شايد براي شما بيرحمانه و غيرانساني به نظر برسد اما اين تنها به خاطر اين است که ثروت کافي داريد تا چنين اعتقادات متجملانه اي را مورد حمايت قرار دهيد و باور داشته باشيد راه درست برخورد با اين موضوع قانون بريکنهد است

فاصله اي که بين شما و مردان و زنان اروپاي قرون وسطي قرار دارد به طور عمده تفاوتي است که بين ثروت شما و فقر آنان قرار دارد. بسياري از شما خودرويي مي رانيد که موتوري با قدرت صد اسب دارد. کار يک مرد يک هشتم قدرت اسب تخمين زده مي شود بنابراين شما از معادل هشتصد برده براي جابجايي خود استفاده مي کنيد. اتاقهاي شما با چيزي معادل صدها شمع روشن مي شود و گنجه لباس شما بيش از آنچه که تمامي جمعيت يک روستاي قرون وسطي داشت پوشاک دارد. کاردهاي آشپزخانه شما از چنان فولاد مرغوبي ساخته شده اند که در قرون وسطي تنها يک شاه مي توانست از عهده مخارج مربوط به داشتن چيزي معادل آن برآيد. شما به مردان و زنان اروپاي قرون وسطي نگاه مي کنيد و جهالت، کثيفي و بيرحمي آنان را مي بينيد. اگر آنها مي توانستند به شما نگاه کنند تنها فردي را مي ديدند که نمي توانند ثروتش را تصور کنند. آنان همچنين شايد فکر مي کردند چرا شما بايد از چنين داراييهايي بهره مند شويد در حالي که آنان بسيار سخت تر و طولاني تر از شما کار مي کنند و با اين حال چيز چنداني براي نمايش دادن ندارند. و اگر شما مي توانستيد با آنان سخن بگوييد و به آنها بگوييد که دوست داريد مردم چطور رفتار کنند آنان با خود فکر مي کردند "البته همين طور است، وقتي ثروتمند باشي ساده است فداکاري کني و بخشنده و مهربان باشي. براي اصول انساني مترقي آنان چه اتفاقي مي افتاد اگر آنها در طول بيشتر زندگي خود گرسنه و سرمازده مي بودند؟

من فکر مي کنم سؤال اساسي اين است که چرا شما بسيار ثروتمندتر از آنان هستيد. جواب معمول اين است که شما از ميوه هاي تجارت جهاني و انقلاب صنعتي بهره مي بريد. اما هيچ کدام از اينها بدون کشف و استخراج منابع دنياي جديد رخ نمي داد. اين دليلي است براي اين که سال 1492 را تاريخ خوبي براي علامتگذاري پايان اعصار ميانه بدانيم. اين تاريخ همچنين آغاز غرش توسعه اقتصادي پانصد سال پس از آن براي اروپائيان و نوادگانشان بود. اما اين موضوعي متفاوت است

گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام ایمیل بزنه تا براش ايميل بزنم

هیچ نظری موجود نیست: