و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۶

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ جغرافيا و نقشه کشي

در دوره ابتدايي اکتشافات اروپايي، کاپيتانها به روشهاي دريانوردي ابتدايي و مجموعه اي از نقشه هاي نسبتاً دقيق از مديترانه دسترسي داشتند. اين ترسيمات آبها، خشکيها و بنادر را نشان مي دادند و براساس سيستم مختصات درجه بندي شده نقاشي نشده بودند ولي برمبناي يافته هاي قطب نما و تخمين فاصله ها رسم مي شدند. از اين نظر نقشه کشي بسيار به ستاره شناسي ابتدايي شباهت داشت که در آن محصول کار به نحو متناقضي ناشي از تلاشهاي علمي و متافيزيکي بود. برخي ستاره شناسان از اين جهت خواهان مطالعه ستارگان بودند که به طالع بيني علاقه مند بودند. اين موضوع درباره نقشه کشهايي نيز صدق مي کند که هدف اصليشان کشف آن چيزي که واقعاً وجود دارد نبود. آنها بلکه بدنبال توجيه دنيا براساس دغدغه هاي جانبدارانه مذهبي و فلسفي خود بودند

با اين حال مي توان نکاتي عمومي و محدود درباره نقشه کشي ذکر کرد. اگر ممکن باشد يک تأثيرگذاري عمده را در اين زمينه شناسايي کنيم بيشک بايستي از کلوديوس پتولمائوس يا بطلميوس (سال 130 عصر جاري) و جغرافي دانان عربي که پس از او آمدند ياد کنيم. در سال 151 عصر جاري بطلميوس اثري در ارتباط با نقشه کشي به نام جغرافيا منتشر نمود. دنيا براساس نظر او از ايسلند و جزاير قناري در غرب به سيلان در شرق کشيده شده بود ولي همچنين توده اي از خشکيهاي ناشناخته که در جنوب منطقه شمال آفريقا قرار مي گرفتند و يا در آن سوي هند قرار داشتند مورد اشاره قرار گرفته بود. علاوه بر اين بطلميوس بر اين باور بود که آفريقا با يک توده خشکي ناشناخته جنوبي مرتبط است. اگر اين موضوع درست مي بود بايستي دسترسي به آسيا از طريق دور زدن جنوب آفريقا با استفاده از کشتي ناممکن مي بود. با اين حال براي قرنها نظريات بطلميوس پايه اي هم براي نقشه کشها و هم براي جغرافي دانان باقي ماند. هرچند تغييرات و مشارکتهاي معدود و مهمي از سوي دانشمندان عرب پس از او اعمال شد. از بين ساير تغييرات، تغيير مشخصي که در نظريه بطلميوس درباره جهان اعمال شد در قرن دهم به ظهور رسيد. مسعودي، يک جغرافي دان عرب چنين مطرح کرد که آبراهه اي بين جنوب آفريقا و توده خشکي ناشناخته انتهاي جنوبي جهان وجود دارد. در قرن دوازدهم کار مسعودي بوسيله ادريسي يک جغرافي دان عرب که در خدمت راجر، شاه سيسيلي بود تداوم يافت. مشارکت اصلي ادريسي اين بود که مسافرتهاي معاصران خود را از هر دو جهان مسيحي و مسلمان ثبت نمود و اکتشافات آنان را در نقشه هايي که مي کشيد دخالت مي داد

از اين ميراث فکري دو گرايش همزاد در بين جغرافي دانان و نقشه کشهاي اروپاي فرون وسطي بوجود آمد تا نقشه هايي بکشند که به طور عمومي مي توان گفت هم خيالپردازانه و هم معطوف به واقعيت بودند. از يک سو گرايشي وجود داشت تا از خلقت خداوند طراحي کامل و متقارني ارائه شود که متضمن عقائد متافيزيکي اروپا نيز بود. به عنوان نمونه نقشه قرن سيزدهمي پسالتر جهاني را نقاشي مي کند که مسيح در بالاي آن قرار دارد و اژدهاهايي در زير او و در پايين نقشه در هم شکسته اند. علاوه بر اين در نقشه پسالتر، اورشليم مرکز نقشه بود و به جاي داده هاي جغرافيايي افسانه ها و اسطوره ها نقش شده بودند و به اين ترتيب به طور عمده واقعيت و خيالپردازي با يکديگر مخلوط شده بودند

از سوي ديگر تلاشهايي وجود داشت تا اطلاعات و دانشي که بوسيله سياحان جمع آوري مي شود به درستي نمايانده شود. شايد اين گونه اقدامات بيش از هم بوسيله نقشه ونيزي اوائل قرن چهاردهم متعلق به مارينو سانوتو نمايش داده شده باشد. او تلاش کرده بود از نظريات ايتالياييها درباره سواحل آفريقايي اقيانوس اطلس به عنوان پايه نقشه هاي خود سود جويد. نقشه سانوتو همچنين مسيري دريايي به جنوب آفريقا را نشان مي داد اما اين مسير بيش از آن که موضوعي اثبات شده باشد مبني بر گمان بود. مهمترين مشارکت شاهزاده هنري به جنبه هاي نظري دريانوردي، اراده او براي تمرکز توجه بر نقشه هاي واقعيتر و گزارشات دست اول از از مسافران بود و در عوض جنبه هاي تقارني و الهياتي را که در نقشه پسالتر نشان داده شده بود کنار گذارد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است
زيرنويس) تناقض جالبي که در اين نوشته ديده مي شه اينه که نويسندگان عليرغم اين که به کار مبتني بر مستندات دريانوردي از سوي ادريسي در قرن دوازدهم اشاره مي کنند، همچنان علاقه مندند گذار از عقايد متافيزيکي و اسطوره اي رو در نقشه کشي و جغرافياي اروپا به شاهزاده هنري پرتغالي نسبت دهند. در نوشته هاي قبلي که بيشتر درباره شاهزاده هنري صحبت شده اشاره هاي مشخصي هم به اين موضوع وجود داره که در فتح سيوتا، بندر مغرب مسلمان بود که شاهزاده هنري به نقشه ها و اطلاعات گسترده اي درباره قاره آفريقا دست يافت و طرحهاي بلندپروازانه خودش رو براي گذر از آفريقا ريخت. اين که از چنين اصرار نادرست و متعصبانه اي بر نقش شاهزاده هنري از يک سو و ناديده گرفتن مشارکت مسلمانان در نگاه تجربي و مستند به جهان در مورد نويسندگان چه نتيجه اي بايد گرفت مي تونه موضوع تأملي بيطرفانه باشه

هیچ نظری موجود نیست: