و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۶

توحید

من هنوز به اين که چطور جهان بيني توحيدي ممکنه و مستلزم چه ديدگاهي نسبت به امور مختلف اين دنياست فکر مي کنم. در حقيقت گاهي اوقات فکر مي کنم جهان بيني توحيدي سنتي با بعضي گرايشها و شناختهاي من نسبت به اين جهان هماهنگ نيست. اين احساس فقط گاهي اوقات به طور گذرا بهم دست مي ده و هنوز به طور صريح و روشن نفهميده ام مشکل کجاست. اين که بالاخره اين اسباب و وسائل و موجودات و پديده هاي مختلف و متکثري که اطراف ما رو گرفته اند چه نسبتي با ما و با اون ذات واحد دارند؟ هنگامي که به اين دنيا مي نگريم و اونو فهم مي کنيم و زماني که برنامه ريزي عملي مي کنيم و مي خواهيم دست به رفتاري بزنيم چه نسبتي بايد بين خود و اين تکثر و اون توحيد برقرار کنيم؟ تا جايي که من فهميده ام به طور سنتي توحيد رو عمدتاً به شکل بي اعتنايي به اسباب و وسائل ظاهري اين جهان فاني و بي اعتباري قضاياي دنيوي معني کرده اند. البته آشنايي من با متون و انديشه هاي سنتي در اين باره جدي و کافي نيست ولي فکر مي کنم يک صورت بندي ابتدايي و کلي در اين حد چندان بيراه نباشه. من با اين ديدگاه مشکل دارم و نمي تونم به همين شکل قبولش کنم. اين مشکل چند جنبه داره

کسي که با بي اعتنايي به قضاياي دنيوي نگاه مي کنه و اصالت و اعتباري براشون قائل نيست لابد راه مناسبتر و معتبرتري براي شناخت حقيقت و برقراري ارتباط با ذات هستي يافته که اونو از توجه و تماشاي محيط دنيوي اطرافش بي نياز کرده. اين ابزاري که قائلين به چنين نظري بهش دسترسي دارند تا جايي که به ذهن من مي رسه شهود و درک دروني اونهاست. اين درک دروني و ذهني با چه مکانيسمي ارزشش سنجيده شده و در قياس با محيط دنيوي و عيني اطراف در مقام برتري قرار گرفته؟ ماهيت قدرتمند و مشخص ذهنيت گرايي که در اين شيوه برخورد با جهان وجود داره به نظرم مناسب و قابل اعتماد نيست. اين موضوع که شخصي قادر باشه چنين ارزشگذاري درباره محيط دنيوي اطرافش انجام بده و محتويات و استنتاجات ذهني خودش رو بر دنياي عيني اطراف خودش ترجيح بده به نظرم تصميم گيري و ارزشگذاري سهمگين و گزافي جلوه مي کنه. چطور فرد اين چنين خودش رو بر تمام دنياي اطرافش مسلط و غالب مي بينه و بين خودش و اين جهان اين چنين قضاوت يکطرفه اي انجام مي ده؟ از جايي که بارها شاهد بوده ام چگونه افراد در قضاوتهاي ذهني خود درباره موضوعات مختلف اشتباه کرده اند و در همان حال از بازنگري شواهد بيروني براي اصلاح ذهنيات غلط خود سر باز زده اند، تصور اين که چنين رويکرد ذهني گرايانه اي نسبت به اين جهان هم ممکنه متضمن چنين اشتباهات و سوتفاهماتي باشه برام مشکل نيست

اين ديدگاه نسبت به جهان همچنين يک جنبه دنياگريزي و زهدگرايانه قوي هم داره. گاهي اوقات قائلين به اين ديدگاه چنان رفتار مي کنند که انگار مخلوقات گوناگون اين جهان هستي فقط از اين جهت خلق شده اند که ابزاري براي امتحان و سنجش ميزان بي اعتنايي و استغناي انسانها نسبت به شوائب دنيوي باشند و به اين ترتيب تقريباً هيچ کارکرد اضافي و مثبتي براي موجودات و پديده هاي گوناگون اين جهان قائل نيستند. به خصوص در دوران ما که جامعه و مسائل اجتماعي گسترش قابل توجهي يافته اند و بخش بزرگ و تعيين کننده اي از محيط اطراف ما رو تشکيل داده و همچنين دنياي ذهني و حيات فردي ما رو از هر طرف در برگرفته و اونو تا حدود زيادي محدود و کوچک کرده اند جنبه جامعه گريزي زهدگرايي بيش از پيش جلب توجه مي کنه. اگر تفکر توحيدي و روش زندگي زاهدانه موجب فاصله گرفتن از جامعه و جدا افتادن از اون بشه به نظرم قابل دفاع و پسنديده نيست. در هر حال تلقي منفي و محدود نسبت به دنيا و امور دنيوي که ممکنه اقتضاي کنار کشيدن از جريانات معمول زندگي طبيعي انساني باشه يا باعث جدي نگرفتن و برخورد سرسري با قضاياي گوناگون زندگي باشه به نظرم رويکرد نادرست و ناقصيه که ممکنه در قالب نظريه توحيدي ازش دفاع بشه

به نظرم اين امکان وجود داره که در عين توجه شايسته به قضاياي گوناگون دنيوي و درک و درگيري متناسب با اونها، به ذات واحد هستي نيز ايمان داشت و به اقتضائات و الزامات اون متعهد بود و ازش بهره برد. در واقع شايد بتوان چنين تمثيلي به کار برد که اتخاذ يک رويکرد توحيدي ممتاز و شايسته شبيه بند بازيه. در هر لحظه بايد مراقب باشيم با انحراف به هر کدام از طرفين تعادل خودمونو از دست ندهيم. طرز تفکر توحيدي براي کسي که ارتباط ضعيف و محدودي با محيط اطرافش داره و در ذهني خلوت ايده توحيد رو حمل مي کنه به نظر مي رسه نه در دنياي دروني فرد و نه در دنياي بيروني او چندان ارزش و کارآمدي داشته باشه و شايد بشه اونو توحيدي خام و بدوي و توسعه نيافته تلقي کرد. اما طرز تفکر توحيدي براي کسي که ارتباطي قوي و همه جانبه و درگيري جدي با عناصر گوناگون هستي اطرافش پيدا مي کنه و ايده مرکزي توحيد رو در ارتباط با تمامي اين موجوديتها مي سنجه و معناي بزرگ و فراگيري براي ايده توحيد درک مي کنه و قادره تمامي اين گونه گونيها و تکثرها رو در يک ايده بالغ و توسعه يافته توحيدي هضم و درک کنه ارزش و کارآمدي دروني و بيروني چنين وضعيتي بيشتر خواهد بود و رسيدن به چنين وحدت انگاري خواهد بود که مي تونه يک چالش حقيقي و امتحان بزرگ براي انسان باشه

توحيد اصيل و طبيعي از دل برخورد ما با عناصر گوناگون هستي و موجودات و پديده هاي عادي و طبيعي اطراف ما زاده مي شه و محصول صرف تلاش براي تقليد از الگوهاي سنتي وحدت انگاري و رازورزي تاريخي و ادبي و ديني و اسطوره اي نيست. در حالتي که توحيد محصول تجربيات عادي و طبيعي فرد باشه و در نتيجه تصميم و انتخاب و شناخت فردي انسان شکل گرفته باشه، وضعيتي زنده و پويا و ملموس و رو به رشد خواهد داشت و به نحو مناسبي در روش زندگي فرد آميخته خواهد شد. چنين توحيدي رو که به طور طبيعي در نتيجه برخوردها و تجربيات و تصميمات فرد به دست مياد توحيد پسيني و طبيعي مي نامم و اون رويکرد توحيدي رو که در نتيجه تلاش براي الگوبرداري از مدلهاي تاريخي و ادبي و ديني و فارغ از تجربيات و تصميمات فردي و طبيعي شکل مي گيره توحيد پيشيني و تاريخي مي نامم. اين توحيد ممکنه از جمله در نتيجه تغيير در شرايط زندگي، ديگه زنده و پويا و ملموس يا رو به رشد و مؤثر نباشه و به يک گرايش سنتي و عتيقه و تشريفاتي تبديل بشه. البته به اين موضوع هم توجه دارم که اين تقسيم بندي کامل نيست و همپوشاني اين دو گونه در بسياري از موارد وجود داره و مجموع اين دو رويکرد به توحيد در بسياري از موارد مي توانند محصول کار رو بهتر کنند. در توحيد نوع اول اين تجربيات وسيع و گوناگون در زندگي و برخورد قوي و جدي با حيطه هاي مختلف هستند که باعث تکامل و بلوغ انديشه توحيدي مي شوند و اونو در زندگي واقعي ملموس و معنادار مي کنند

حالا يکي از سؤالاتي که مي تونه مطرح باشه اينه که امروز و در شرايط کنوني چه الگويي از روش زندگي براي برقراري تعادل بين اين توحيد و تکثر وجود داره؟ در اين کشاکش سنگين و وضعيت دشوار به چه دستگيره اي بايد آويخت؟ بالاخره در عمل و به طور عيني و خلاصه چه نسبتي بين خدا و موجودات متکثر دنيا برقرار کنيم. رويکرد ما نسبت به اين اسبابهاي مادي چطور باشه تا از توجه به ذات مطلق هستي باز نمانيم. سؤال سخت اينه. به نظرم چنين الگويي به نحو شناخته شده اي وجود نداره يا مطرح نشده. يک روش شايسته امروزي براي برقراري چنين تعادلي شکل نگرفته و در دسترس نيست. در چنين شرايطي که نه آموزه ها و الگوهاي سنتي و تاريخي يک راهکار عملي و روش زندگي عيني و رويکرد کامل ارائه مي کنند و نه آموزه ها و الگوهاي مدرن و ماترياليستي واجد حداقل درک و توجه نسبت به الگوهاي فراگير توحيدي هستند، درک وضعيت توحيدگرايان مدرن و تجربه بيسابقه و جديد اونها مشکل نخواهد بود. راه درازي تا رسيدن به يک وضعيت سامان يافته و حساب شده ايده آل و پايدار در پيشه. توحيد در اين فضاي جديد عملاً چگونه معنا خواهد شد؟ در اين محيط تئوريک جديد که نه دنياي جديد به طور جدي درش نگريسته و نه دنياي قديم چندان درش پيش رفته چه راه سومي بايد در پيش گرفت؟ در اين برهوت دورافتاده با زانوي لرزان کدام سو بايد رفت؟

تا اينجا بيشتر درباره جنبه هاي بيروني توحيد انديشي نوشتم. اما البته توحيد يک جنبه مهم و اصلي دروني هم داره. اين که چگونه انديشه توحيدي رو بر انديشه ها و رفتارهامون حاکم کنيم و هميشه قادر باشيم کم و بيش در داخل يک ساختار فراگير و شايسته فکري توحيدانگار زندگي کنيم. فکر کنم براي چنين کاري ضمن اين که بايستي در تعامل با محيط بيرون، ارزش دروني حقيقي خودمونو درک کرده باشيم و به کمتر از او رضايت نديم، نيازمند خواهيم بود اقتدار و اعتماد به نفس فردي قابل توجهي داشته باشيم تا بتونيم به جاي اين که تحت تأثير شرايط ديگران و محيط بيرون قرار بگيريم، خود شرايط خودمونو به نحو معتدل و منطقي بر ديگران عرضه کنيم. يک درک کامل و زنده و دروني شده از ايده توحيد لازمه به نحوي که در همه آنات زندگي حضور و زندگي داشته باشه. لازمه حتي الامکان يک رويکرد کلي و فراگير و منسجم و انديشيده شده نسبت به جنبه هاي گوناگون زندگي وجود داشته باشه و به عبارتي يک طرح کامل از کليت زندگي در ذهن فرد وجود داشته باشه تا براساس اون بتونه در هر موقعيت به طور متناسبي واکنش نشون بده يا عمل کنه. گذشته از همه اين نظريه پردازيها و تمهيدات فکري، اون چيزي که در اين باره، بيش از همه اينها به حقيقت و چيستي و ذات انساني ما نزديکه، يک احساس نياز، يک احساس شوق، يک تصميم و خواست دروني و يک شناخت و درک روحيه که به نظر نمي رسه بشه به طور مصنوعي و با اسبابهاي نظري ايجادش کرد و تنها در بعضي شرايط واقعي زندگي عارض مي شه که اگر ردش گرفته بشه و پيگيري بشه ممکنه به يک توحيدانديشي توانا و بالنده توسعه پيدا کنه

هیچ نظری موجود نیست: