و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۶

بومیان آمریکا از نگاه پروتستانها

هزاره گرايي ساکنان پروتستان آمريکا دو جنبه حياتي ديگر هم داشت: امتحان سخت و نبرد نهايي خير و شر. فرقه هاي پروتستان درباره ترتيب حوادث آخرالزمان به تلخي اختلاف نظر داشته و دارند و به اين ترتيب رابطه دقيق بين اين دو حادثه و هزاره طلايي در بين مهاجران آمريکا مورد توافق عمومي قرار نداشت. اما تا حدود زيادي به نظر مي رسد امتحان سخت و نبرد نهايي پيش از حکومت قديسان باشد زيرا حکومت قديسان به صور ضمني مي رساند که نيروي شر به نحوي تحت کنترل درآمده است.
امتحان سخت مفهومي است که تعريف آن مشکل است زيرا به طور کامل در عهد جديد تعريف نشده است. روشن است که امتحان سخت در نظر مسيحيان اوليه در بالاترين سطح اهميت قرار داشته است: آخرين خط دعاي پيشوا که به اشتباه چنين ترجمه شده است: ما را به وسوسه دچار مکن، در متن يوناني اصلي چنين است: ما را از امتحان سخت محفوظ بدار. هرچند امتحان سخت توضيح داده نشده است اما مي توانيم حدسياتي درباره معناي آن داشته باشيم. اين لغت در يوناني پيراسموس بوده و به معناي نوعي آزار فيزيکي يا محاکمه مي باشد. اين لغت همچنين براي شکنجه قضايي به کار رفته است. يونانيها همچون روميها از شکنجه به عنوان ابزاري براي به دست آوردن شواهد قضايي استفاده مي کرده اند. شهروندان آزاد قابل شکنجه شدن نبودند اما بردگان مکرراً شکنجه مي شدند. منطق اين رفتار اين بود که شکنجه باعث مي شود حقيقت از يک متهم يا شاهد حاصل شود. به اين ترتيب در ذهن يوناني پيراسموس آزار فيزيکي بود که باعث جدا شدن حقيقت از مغالطه و دروغ مي شد. امتحان سخت يا محاکمه به نظر مي رسد در داستان نجات معنوي اتفاقي مشابه باشد؛ دوران يک سختي بزرگ که مي تواند فيزيکي يا روحاني باشد و باعث جدا شدن حقيقت از دروغ و فريب مي شود

مهاجران پروتستان بر اين باور بودند که امتحان سخت در آمريکا به وقوع خواهد پيوست و از نظر بيشتر پروتستانها پيش درآمدي براي هزاره طلايي خواهد بود. مهاجرين همچنين بر اين باور بودند که حوادثي که در تاريخ نجات روحاني رخ مي دهند همان حوادثي هستند که در زندگي شخصي يک فرد به وقوع مي پيوندند. اگر در تاريخ نجات معنوي يک امتحان سخت ضروري است پس در سرگذشت نجات معنوي يک فرد نيز اتفاقات مشابهي رخ خواهند داد. شرايطي که براي امتحان سخت آخرالزمان نقل مي شود در گزارش سرگذشت نجات فردي اغلب براي معنا دادن و ارزش دادن به اتفاقات فردي و جمعي مورد استفاده قرار مي گيرد. امتحان سخت يا محاکمه در گزارش سرگذشت نجات فردي اغلب به عنوان شرايطي توصيف مي شود که باعث مي شود طريق رهايي و سعادت فرد مؤمن بر او آشکار و هويدا شود. اين به معناي شاهدي در اين باره بود که خداوند زندگي مؤمنان را به شيوه اي سامان مي دهد که ايشان را به نجات معنوي خود يا درک آن رهنمون مي شود. به اين ترتيب امتحان سخت طبق تصور پروتستانتيسم راديکال از خويشتن و معناي زندگي به همان اهميت نجات و سعادت معنوي بود. درست همان گونه که امتحان سخت پيش درآمد حکومت قديسان است، امتحان شخصي نيز پيش درآمد نجات معنوي است

اگر جايي براي انجام شدن يک امتحان سخت مناسب به نظر مي رسيد، آن محل بايستي دنياي وحشي آمريکا مي بود. طبق ديدگاه پروتستانها، آمريکا محلي خواهد بود که هم از نظر شخصي و هم از نظر جامعه ديني خود مورد آزمايش قرار خواهند گرفت. آزمايش نخستين مقدمه سعادت فردي و آزمايش دومي مقدمه حوادث آخرالزمان خواهد بود

اين براي بوميان آمريکايي به چه معنا بود؟ در حالي که بسياري از پروتستانهاي راديکال با بوميان آمريکايي رفتاري منصفانه داشتند اما از نظر اغلب مهاجران راديکال آمريکا، بوميان آمريکايي بخشي از انديشه عمومي امريکا بودند: توحشي که وسيله امتحان سخت آنان در تاريخ سعادت فردي و اجتماعيشان است. بوميان آمريکايي از همان ابتدا به عنوان ابزارهايي در اين امتحان سخت تلقي مي شدند. مرور گزارشات پروتستانهاي آمريکايي خصوصيتي بسيار متفاوت از مرور گزارشات برادران کليسايي آنان از اروپاي قاره نشان مي دهد. در يک گزارش، شخصي داستان زندگي خود را چنان سازمان مي دهد تا توضيح دهد چگونه شرايط زندگي، او را به درک دخالتهاي خداوند در زندگيش رسانده است، به خصوص اين که چگونه خداوند با دستکاري کردن در روند زندگيش، او را به آگاهي از سعادت خود رهنمون شده است. اين گونه گزارشات در طي داستانهاي سمبليک و نقلي خود به عهد عتيق و جديد نيز استناد مي کنند و چنان که توضيح داده شد به خصوص به سمبلها و گزارشات انجيلها درباره حوادث آخرالزمان اشاره مي کنند. سبک غالب در بين گزارش نويسي هاي آمريکايي، گزارش دوران اسارت است. طبق اين ژانر اسارت به دست بوميان آمريکايي امتحان سختي است که فرد را به سوي درک سعادت معنويش رهنمون مي شود. در نتيجه بوميان آمريکايي طبق تصور پروتستانها، کارگزاران شيطان تلقي مي شدند؛ آنها افرادي بيخدا، بيرحم، بدذات و گاه خشن بودند. از جايي که بوميان آمريکايي در هيچ کدام از تصويرسازيهايي که مسيحيان درباره امريکا انجام داده بودند چهره خوبي نداشتند و به عنوان ابزار عملي شدن امتحان سخت تلقي مي شدند، بسياري از مهاجران آمريکا ايشان را افرادي قلمداد مي کردند که براي هميشه در اختيار نيروهاي شيطان قرار گرفته اند. اين ديدگاه جامعه اي را که مهاجران اوليه با بوميان آمريکايي شکل داده بودند تحت تأثير قرار داد؛ اکنون که ايشان به عنوان ابزارهاي شيطان شناسايي شده بودند تجارت با ايشان به معناي خطر آلوده شدن جامعه آمريکا با اين شرارت بود. حتي در سالهاي دهه 1780 آمريکائيان هنوز در اين باره با يکديگر بحث مي کردند که بوميان آمريکايي هيچ گاه نمي توانند مسيحي شوند و به اين ترتيب هيچ وقت در جامعه اروپايي آمريکايي قابل پذيرش نيستند

اين ديدگاه فرهنگي نسبت به بوميان آمريکايي به يک تصور آخرالزماني ديگر که حتي اهميت بيشتري هم داشت حمل شد؛ نبرد نهايي بين خير و شر. باز هم عهد جديد به نحو مشخصي با ابهام درباره شرايط اين نبرد نهايي سخن گفته است و اين که اين نبرد فيزيکي يا روحاني است اصلاً روشن نيست. با اين حال مهاجران آمريکا نامزدهاي آماده اي براي نيروهاي شيطان در اين نبرد نهايي داشتند: بوميان آمريکايي. برخي پروتستانها بر اين باور بودند که نبرد بين بوميان و اروپائيان يک جدال روحاني خواهد بود و به طور فعالي شروع به تبليغ مذهب در بين جوامع بومي کردند. اين تلاش تبليغي که با نيات خيرخواهانه انجام مي گرفت به طور جدي جامعه بومي آمريکا را به تشويش و بي نظمي کشيد. افراد تازه ايمان آورده که در جوامع خود به خوبي مورد استقبال قرار نمي گرفتند و در جامعه اروپايي آمريکايي هم تقريباً به طور کامل ناخواسته بودند، خود را بين دو دنيا سرگردان مي يافتند

اما آنها که بر اين باور بودند که نبرد نهايي يک جنگ فيزيکي خواهد بود شيوه اي از خشونت برعليه بوميان آمريکايي در پيش گرفتند که تبديل به الگويي براي رابطه بين آمريکاييهاي اروپايي تبار و آمريکاييهاي بومي شد و به خوبي تا قرن بيستم ادامه يافت. تاريخ اين رابطه چيزي جز فتح نظامي و نسل کشي نيست ولي مهم است درک شود که چنين رابطه اي ريشه در آن ديدگاه بنيادي از بوميان آمريکايي داشت که با ورود اولين مهاجران به آمريکا شروع به شکل گيري کرد. همچنان که انديشه هاي هزاره اي گوناگون همچون هزاره طلايي حکومت قديسان عرفي شدند، انديشه هاي هزاره اي درباره بوميان آمريکايي نيز عرفي شدند. هرچند مواردي وجود دارد از قبيل اين که افراد قبيله هاي چروکي تا حدود زيادي انديشه هاي اروپايي را اخذ کردند، اما آمريکاييها در سراسر قرن نوزدهم و حتي بيستم بوميان آمريکايي را به نحوي بنيادي و تجديدنظرناپذير متفاوت مي شمردند و کاملاً ناممکن مي دانستند که بتوان ايشان را در جوامع سبک اروپايي مشارکت داد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: