و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

اکتشاف و اصلاحات؛ جان کالوين

ژنو

روح زوينگلي گرايي در حوزه الهيات، نظريات سياسي و انديشه هاي کليسايي در وجود جان کالوين (1509-1564) به کاملترين نمود خود رسيد. شايد حتي کالوين خيلي بيشتر از مارتين لوتر الگوها و انديشه هايي ابداع کرد که بر فرهنگ غربي در تمامي دوران مدرن غلبه داشته است. به ويژه فرهنگ آمريکايي از برخي جهات کاملاً کالوين گراست. شما در محور و مرکز روش انديشه و عمل آمريکاييها، اين اصلاحگر مصمم و باابهت را مي يابيد

کالوين در اصل يک وکيل بود اما همچون زوينگلي با انديشه هاي اومانيسم رنسانس شمالي اشباع شده بود. او زندگي خود را صرف اصلاح کليسا کرد و اين بخت را داشت تا طي شورش شهروندان ژنو برعليه حاکمان خود در دهه 1520 يک کليساي اصلاح شده را سازمان دهد

ژنو تحت حاکميت خاندان ساووي بود اما ژنويها با موفقيت ساوويها و اسقف-شاهزاده محلي ژنو را در سالهاي دهه 1520 برانداختند. با اين حال ژنويها برخلاف شهروندان زوريخ، برن، باسل و ديگر شهرهايي که در دهه 1520 پروتستان شدند با زبان آلماني سخن نمي گفتند و به طور عمده فرانسوي زبان بودند. به اين ترتيب آنان پيوندهاي فرهنگي نزديکي با کليساهاي اصلاحي آلمان و سوييس نداشتند. با اين حال کانتون پروتستان برن مصمم بود تا ببيند پروتستانتيسم در تمامي سوييس گسترده شده است. در سال 1533 برن چند اصلاحگر پروتستان فرستاد تا ژنو را به يک شهر پروتستان تبديل کند. ژنو پس از تعارضهاي قابل ملاحظه در سال 1535 به طور رسمي پروتستان شد

کالوين که اکنون يک وکيل موفق بود مورد دعوت قرار گرفت تا در ژنو کليساي اصلاحي جديد را بنيان نهد. تلاشهاي کالوين به نحوي اساسي چهره پروتستانتيسم را تغيير داد زيرا او به طور مستقيم به موضوعاتي پرداخت که اصلاحگران اوليه نمي دانستند چگونه بايد به آنها پاسخ دهند يا علاقه اي براي اين کار نداشتند. مهمترين کار او شامل سازمان دهي اداره کليسا و سازمان دهي اجتماعي کليسا و شهر بود. در واقع او اولين متفکر سياسي بزرگ بود که در سازماندهي اجتماعي درصدد الگو برداري کامل از اصول انجيلي بود. ابتدا اصلاحات او روند رضايتبخشي نداشت. او درباره موضوع اداره کليسا از طريق تربيت رهبراني در کليساي جديد سخن گفت. او خود يک کتاب تعليم و دستور ديني به نگارش درآورد تا نظريات مورد نظر خود را بر تمامي اعضاي کليسا تحميل کند. او و گيلوم فارل (1489-1565) مجموعه قوانين اخلاقي سخت گيرانه اي بر شهروندان ژنو تحميل کردند. اين قوانين اخلاقي بر اساس قرائتي تحت اللفظي از متون مسيحي نگاشته شده بود. به طور طبيعي مردم ژنو معتقد بودند آنها يک کليسا را برانداخته اند تا تنها شاهد جايگزين شدن آن با همزاد ماهويش باشند. آنان به خصوص اصلاحات کالوين را به عنوان يک دستگاه پاپ تحميلي جديد تلقي مي کردند که تنها اسامي و افراد متفاوتي در آن دست اندر کارند

در نتيجه اين شرايط ژنويها او را بيرون انداختند. در اوائل سال 1538 کالوين و اصلاحگران پروتستان از ژنو تبعيد شدند. کالوين به نوبه خود به استراسبورگ رفت و در آنجا تحشياتي بر انجيل نوشت و گزارش مفصل خود را درباره نظريه پروتستان با عنوان بنيانهاي کليساي مسيحي به پايان رسانيد. تحشيات کالوين تقريباً تمامي ناپذيرند اما او در اين تحشيات تمامي اصول اساسي کالوينيسم را براساس قرائتي سخت گيرانه از عهد عتيق و جديد به نگارش درآورده است. هدف از تحشيه نويسي در سنت ادبي غرب هم توضيح فنون ادبي و هم توضيح عبارات پيچيده در آثار ادبي و تاريخي بود. کالوين هرچند ظاهراً تحشيات را براي توضيح متون مقدس مي نوشت اما او در واقع همانند متألهين پيش از خود از اين ابزار براي بحث درباره الهيات خود استفاده مي کرد و بر اين انديشه بود که اين نظريات همان چيزي است که در متون مقدس ارائه شده است. اين نوشته ها قبل از آن که توضيح انجيل باشند سر هم بندي نکته به نکته فلسفه الهياتي ، اجتماعي و سياسي او هستند

در سال 1540 نسل جديدي از کارگزاران شهري در ژنو، کالوين را براي بازگشت به شهر مورد دعوت قرار دادند. او همين که وارد شهر شد در صدد به انجام رساندن تغييراتي انقلابي در جامعه ژنو برآمد. مهمترين ابداع او دخالت دادن کليسا در مديريت شهري بود؛ او به سرعت در امر بازسازي تشکيلات اداره کننده شهري همکاري نمود و آن را به نحوي سامان داد تا روحانيون در تصميمات شهري، به خصوص در امر نظم و انضباط دادن به توده هاي مردم دخالت داده شوند. او در کليساي ژنو نوعي سلسله مراتب حاکم کرد و مجموعه اي از اصلاحات اساسنامه اي را آغاز کرد تا مجموعه قوانين اخلاقي سخت گيرانه و مسامحه ناپذيري در شهر حاکم کند

تا اواسط دهه 1550 ژنو به طور کامل در انديشه و ساختار، کالوينگرا شده بود. ژنو مهمترين مرکز پروتستان در اروپاي قرن شانزدهم شده بود و به اين دليل پروتستانهايي که از کشورهاي خود مانند فرانسه، انگليس، اسکاتلند و هلند رانده مي شدند همگي براي پناهندگي به ژنو مي آمدند. تا اواسط قرن شانزدهم بين ثلث تا نيمي از شهر متشکل از اين پروتستانهاي خارجي بود. در ژنو اين اصلاحگران پروتستان نظريات راديکالتر کالوينگرا را اخذ کردند؛ بسياري از آنان به عنوان اصلاحگراني ميانه رو وارد مي شدند و به عنوان کالوينگراياني تمام عيار شهر را ترک مي کردند. شايد به اين دليل است که از قرن هفدهم به بعد سبک کالويني در اصلاحات مذهبي در نهايت به شاخه غالب و مسلط پروتستانتيسم تبديل شد

انديشه کالوين

اگر کالوين حقيقتاً منظره عمومي فلسفي، سياسي، ديني و اجتماعي اروپا را تغيير داده است، بخش اصلي اصلاحات راديکال او چه بوده است؟ هسته کالوينگرايي همان اصرار زوينگلي بر قرائت تحت اللفظي متون مسيحي است. هر چيزي که صريحاً و عيناً در متون مقدس نيامده باشد بايستي رد شود و از سوي ديگر هر چيزي که به طور صريح و عيني در اين متون ذکر شده باشد بايستي بي چون و چرا مورد تبعيت قرار گيرد. اين نکته اخير موضوعي بود که کالوين آن را فراتر از الگوي مورد نظر زوينگلي مطرح ساخت؛ نه تنها تمامي باورهاي ديني بايستي در قرائت تحت اللفظي متون مقدس يافت شوند بلکه همچنين چگونگي تشکيلات کليسا، تشکيلات سياسي و خود جامعه بايستي برمبناي اين قرائت تحت اللفظي يافت شوند

کالوين برمبناي تاريخ بازگو شده از اولين کليسا که در عهد جديد در اجرائيات حواريون آمده است، تشکيلات کليسا را در چهار سطح تقسيم کرد: اول پيشوايان روحاني؛ ايشان پنج مرد بودند که در موضوعات ديني در ژنو اعمال اقتدار مي کردند. دوم معلمين؛ ايشان گروه بزرگتري بودند که شغلشان آموزش ايدئولوژيک به توده مردم بود. سوم ريش سفيدان؛ ايشان دوازده مرد (براساس دوازده حواري) بودند که بوسيله شوراي شهر برگزيده مي شدند و شغلشان نظارت بر هرگونه فعاليتي که هرکس در شهر انجام مي داد بود. چهارم خادمان کليسا؛ ايشان که براساس عدد هفت در اجرائيات 6 تا 8 الگوبرداري شده بودند براي پرستاري بيماران، سالمندان، بيوگان و مساکين به کار گماشته مي شدند

مهمترين موضعگيري الهياتي که کالوين اتخاذ کرد فرمولبندي او درباره فلسفه جبر بود. کليساي اوليه با اين موضوع مبارزه کرده بود. اگر خداوند از آينده خبر دارد آيا اين به آن معناست که سعادت و نجات جبري است؟ به عبارتي ديگر، آيا بشر در اين موضوع هرگونه توانايي انتخاب دارد يا خداوند در آغاز زمان براي خوشبخت شدن هرکدام از ما تصميم گيري کرده است؟ کليساي اوليه و کليساهاي ميانه رو پروتستان بر اين باور بودند که خداوند خوشبختي را براي افراد مقدر نمي کند و خوشبختي تا حدودي محصول گزينش بشر است. از سوي ديگر کالوين کليساي اصلاحي خود را بر اين مفهوم ساخت که خوشبختي يک گزينه نيست بلکه در عوض از سوي خداوند در آغاز زمان مورد تصميم گيري قرار گرفته است. اين به آن معنا بود که افراد از سوي خداوند براي خوشبخت شدن انتخاب شده اند و اين انتخاب بود که جمعيت کليساي کالويني را تشکيل مي داد

اين ديدگاه درباره سعادت بشري با نام نظريه انتخاب يا نظريه قديسهاي زنده خوانده مي شود. در الهيات کاتوليک يک قديس يک انساني است که کليسا مطمئن است به سعادت رسيده است و در الهيات کالويني يک قديس يا قديس زنده يک فرد انساني زنده و در حال نفس کشيدن است که سعادت او تضمين شده است و اين ارتباطي با آنچه او بر روي زمين انجام دهد ندارد. البته گزينش شامل حال يک گناه آشکار نمي شود؛ هرچند همه افراد نيک در ميان افراد انتخاب شده نبوده اند اما افرادي که رفتار بدي داشته اند قطعاً در ميان افراد انتخاب شده نبوده اند. براي کليساي قديسهاي زنده لازم بود تنها ديگر قديسهاي زنده را مورد پذريرش قرار دهند. اين اصل تشکيلاتي با نام انجمن اختياري خوانده مي شد. انجمن اختياري به اين معنا بود که يک جامعه يا انجمن اعضاي خود را مورد گزينش قرار مي دهد و اين اعضا با اراده آزاد خود مختارند عضو آن جامعه يا انجمن شوند. با گذشت زمان مفهوم انجمنهاي اختياري تبديل به پايه جوامع شهري و سپس جوامع سياسي در اروپا شد

اين نوشته ترجمه ای از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: