و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۶

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ آمريکاي لاتين و کونکويستادورها

آمريکاي لاتين

اولين ساکنان امريکا شکارگراني بودند که از قاره آسيا و از طريق پل خشکي تنگه برينگ بين 40000 تا 25000 سال قبل کوچ کرده بودند. آنان به سرعت با محيط خود سازگار شدند. جمعيت آنان تنها در آمريکاي مرکزي و در دره هاي مرتفع آند تا سال 1492 که کريستوفر کلومبوس وارد آمريکا شد به حدود 45 ميليون نفر افزايش يافته بود. در سال 1500 بيش از 350 گروه قبيله اي بزرگ، 15 مرکز فرهنگي مجزا و بيش از 160 منبع زباني در آمريکاي لاتين وجود داشت. اين تنوع چنان زياد است که مي توان آن را با کل منطقه اوراسيا يا کل آفريقا مقايسه کرد

اروپائيان به نادرستي تمامي اين گروهها را تحت عنوان هنديان دسته بندي کردند. اين نامگذاري البته غلط بود زيرا اين نامگذاري ناشي از درک غلط جغرافيايي بود که تا حدودي کريستوفر کلومبوس که خود را نزديک به هند مي دانست در آن مشارکت داشت. با به کار بردن تنها يک نام براي اين مردم بومي متفاوت وحدت و يگانگي را به ذهن متبادر مي سازد که در واقع وجود نداشته است. حتي پس از برخورد با مهاجمان اروپايي هر گروه در صدد به دست آوردن بهترين وضعيت تنها براي خود بود. اين عدم اتحاد چنان که در گزارشات فتوحات نظامي امپراطوريهاي آزتک و اينکا خواهيم ديد عنصري اساسي در پيشرفت کشور گشايي اسپانيايي بود

هرگونه شباهت در بين اين گروههاي بومي ناشي از موقعيت مشابه آنان از نظر جدا افتادگي و انزوا نسبت به بقيه جامعه بشري بوده است. در دنياي قديم مردم، بيماريها و فناوريها به طور مداوم در سرتاسر خشکيهاي بزرگ اروپا، آسيا و آفريقا براي قرنهاي متمادي در رفت و آمد بوده اند. مردم دنياي جديد چنين ارتباطاتي نداشتند و اين موضوع در عصر اکتشاف منجر به تلفاتي سهمگين ناشي از کمبود مقاومت در برابر بيماريهاي دنياي قديم از قبيل آبله شد. جنبه ديگر مشابهت اين گروهها اين بود که هيچکدام آهن و فولاد نداشتند. اروپائيان مي دانستند چگونه اسلحه هاي فولادي بسازند و مورد استفاده قرار دهند و اين دانش تسلط مطلق نظامي به آنان داده بود که براي فتح نظامي دنياي جديد امري حياتي بود

کونکويستادورهاي اسپانيايي

سياحان اسپانيايي دو سنت ايبري را گرفتند و براي تسهيل ورود خود به دنياي جديد آنها را با يکديگر ترکيب کردند. اولين سنت شرکت دريانوردي-تجاري بود و دومين سنت لشکرکشي نظامي طي جنگهاي فتح مجدد بود. رهبر و سرمايه گذار اصلي يک لشکرکشي عنوان کاپيتان را داشت. او هميشه عضوي مهم (جاري يا سابق) از شوراي مستعمراتي شهري بوده و يک مستعمره نشين ارجمند و ثروتمند در منطقه محسوب مي شد که گاه اشرافي (هيدالگو) هم مي بود. هرنان کورتس و فرانسيسکو پيزارو هر دو چنين شناسنامه اي داشتند. شرکتهاي وابسته آنان از طريق کارگزاران خود سرمايه گذاري قابل توجهي براي کشتيها، پوشاک، تسليحات و اسبهاي مورد استفاده در لشکرکشي انجام مي دادند. اعضاي معمولي يک لشکرکشي اغلب تجهيزات و جيره غذايي خود را تأمين مي کردند ولي در عوض از هر غنيمتي که لشکرکشي به دست مي آورد سهمي دريافت مي کردند. هيچ کدام از اعضاي عادي ارتباط مستقيمي با ارتش سلطنتي نداشتند و بسياري از آنان در واقع آموزش حرفه اي يا تجربه نظامي هم نداشتند. آنان پيش از اين زندگي متفاوت و متنوعي داشتند و از طبقات اجتماعي مختلفي از قبيل صنعتگران، تجار، روحانيون، اشراف ضعيف، اهالي شهري و روستايي و سياهان آزاد شده بودند

اين لشکرکشيها هميشه تا حدود زيادي به روش مشابه انجام مي شدند. کونکويستادورها به سنگيني وابسته به امتيازات نظامي ناشي از تسليحات فولادي و سواره نظام اسب سوار خود بودند. آنان همچنين يک استراتژي تفرقه و فتح پيش گرفتند که از رقابتهاي سياسي محلي از پيش موجود در جهات اهداف خود استفاده مي کرد. يک استراتژي مؤثر ديگر اسير گرفتن يک رهبر محلي و به گروگان نگه داشتن او براي خاموش کردن هوادارانش بود. کونکويستادورها شامل کورتس و پيزارو به طور معمول لشکرکشيهاي خود را به اين شکل به انجام مي رساندند. اين مردان بودند که فتح نظامي خشکيهاي اصلي امريکا را انجام دادند و سازمان اجتماعي جديدي در مستعمرات امريکاي لاتين برقرار ساختند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: