و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--سقوط امپراطوری کارولینیان

شارلمان و مشاورانش توانستند نوعي بيداري در اروپاي غربي بوجود آورند و طي آن کوشيدند تا جايي که مي توانند امپراطوري روم غربي را بازسازي کنند. بخش عمده اين تلاش معطوف به متمرکز کردن قدرت در يک دولت مرکزي بود و آنان تقريباً در اين تلاش ناکام بودند

آنان نتوانستند مشکلات اساسي غرب را تبيين و حل وفصل کنند. انحطاط زيرساختهاي اقتصادي (راهها، پلها) و فقدان کمکهاي دولتي براي ساختارهاي توليد صنعتي و پولي که غرب در طول مدت حاکميت واحد دو امپراطوري شرق و غرب از سوي امپراطوري شرقي دريافت مي کرد موارد عمده اين مشکلات بودند

مهمتر از همه آنان نتوانستند مشکل ناشي از تقسيم دولت و املاک ميان وارثان شاه را که براساس رسم سنتي گاولکيند اجرا مي شد حل و فصل کنند. آنها تنها از اين شانس برخوردار بودند که اقتدار فرانکها از سال 751 تا حدود 830 در دست يک حاکم واحد باقي ماند

نکاتي درباره لوئي متدين

لوئي در سال 778 در حالي متولد شده بود که شارلمان در يک لشکرکشي به اسپانيا حضور داشت. شارلمان مناطق تازه متصرف شده را در جنوب فرانسه امروزي که از آتلانتيک تا مديترانه امتداد مي يافت، و پايتختش در تولوز قرار داشت و با نام پادشاهي آکيتان خوانده مي شد به وي واگذار کرد. او اين فرزند را تحت نظارت گروهي از مشاوران دولتي و مذهبي توانا تحت رهبري کنت ويليام از تولوز و سنت بنديکت از آنيان که خود يک مصلح رهباني، دانشمند و تئوري پرداز سياسي بود در اين منطقه تنها گذاشت. لوئي برادران مسنتري داشت و بنابراين انتظار نداشت ديگر بيش از اين از سرزمينهاي پدر سهمي به او برسد

با اين حال در سال 814 زماني که شارلمان درگذشت، برادران لوئيس نيز درگذشته بودند و او در سن سي و شش سالگي به پايتخت، آکن رفت تا کنترل تمامي امپراطوري را در اختيار بگيرد. او در اين زمان خود سه پسر داشت. او شايد آموزش ديده ترين حاکمي بود که در مدتي بيشتر از سيصد سال بر تخت سلطنت غربي جلوس مي کرد. او آماده بود تا تمامي تشکيلات کارولينان را دچار اصلاحات گسترده اي کند

او کار خود را با اخراج مرداني که به طور نامشروع متولد شده بودند از خدمات دفتري و دولتي و مقامات بالاي کليسايي آغاز کرد. مشکل اينجا بود که بسياري از اين افراد شارلمان را پدر خود تلقي مي کردند. وقتي لوئيس برادران ناتني خود را از کار بر کنار کرد، بخش بزرگي از طرفداران بالقوه خود را تبديل به مخالفين خود کرد. او همچنين در مدتي کوتاه بسياري از تشکيلات خدمات شهري را از مديران باتجربه خود تهي ساخته بود. برخي از اشراف در ايتاليا با استفاده از يک پسر جوان به نام برنارد، مدعي تخت پادشاهي شدند و دست به شورش زدند. لوئيس ارتش فرانک را فراخواند و از نمايش بزرگ حمايت نظامي بهره مند شد. او رقيبان ايتاليايي را شکست داد و برنارد را اسير کرد. او مطابق رسم آن زمان دستور کور کردن برنارد را صادر کرد. از جايي که يک نابينا نمي تواند حکمراني کند او با اين تصميم بر اين باور بود که تهديد آينده برنارد جوان را براي اقتدار خود از بين برده است. جلاد گماشته برنارد بي تجربه بود و به جاي اين که با ضربه ظريفي با ميله گداخته، قرنيه برنارد را کدر سازد چنان چشم او را آسيب زد که شوک مستقيماً از راه عصب اپتيک عبور کرده و برنارد درجا درگذشت. لوئيس با پذيرفتن تاج پادشاهي از يک روحاني، علاقه خود را نسبت به فرمانبرداري از کليسا نشان داد و اين چيزي بود که هيچ وقت پدرش آن را انجام نداده بود. پاپها از مرکز حاکميت معمول خود در ايتاليا، گويا با داشتن حس همدلي نسبت به شورشهاي اخير و با استفاده از قتل عموزاده لوئيس به دست وي، درصدد برآمدند تا قدرت و تأثير کليسا را مورد تحکيم بيشتر قرار دهند. کليسا نوعي مجازات معنوي براي لوئيس مقرر کرد و او پيش از عالي ترين اشراف تحت امر خود، خويش را تابع کليسا ساخت. بسياري از اين افسران جنگجو براي قدرت و اعتبار با اسقفهاي محلي و رهبران رهبانيت در رقابت بودند. آنان با اين اقدام لوئيس شوکه شدند و از اين که مي ديدند سياست سابق شارلمان که لااقل پيگير تساوي بين اقتدار کليسا و دولت امپراطوري بود، مورد بي توجهي قرار گرفته است دلخور شدند. اين تواضع شاه لوئيس در انظار عموم در برابر کليسا، اگرچه خواسته خود او بود احتمالاً موجب نارضايتي مرداني شده بود که از پيروان شارلمان بودند. لوئيس از سوي کليسا تأييد شد اما در ميان بزرگان تحت امر خود به ضعف شخصيت شهره شد

لوئيس و مشاورانش برنامه اي ابداع کردند که با نام امپراطوري مسيحي خوانده مي شد. آنان قصد داشتند به مشکلات ناشي از گاولکيند که حتي در سطح امپراطوري اختلالاتي ايجاد مي کرد پايان دهند. در قدم اول او سرزمينهاي امپراطوري را بين سه فرزند خود تقسيم کرد و مرزهاي آنها را مشخص کرد و مقرر کرد تاج امپراطوري به بزرگترين فرزندش برسد. او دستور داد پس از مرگ فرزندانش روحانيون و رهبران هر پادشاهي، مناسبترين فرد را از وارثان پادشاه به عنوان شاه برگزينند. تمامي اين امور مقرر بود تحت رهبري امپراطور در همراهي با يکديگر اجرا شوند. اينها همه خوب و مناسب بود اما چه ممکن بود در عمل انجام شود؟در هر حال اين برنامه به طور کامل هيچ وقت اجرا نشد. اغلب برنامه ريزيهاي دقيق که برمبناي اصول انتزاعي طرح مي شوند ضعفهاي انساني را در نظر نمي گيرند. لااقل اين موضوع درباره طرح امپراطوري مسيحي صحت داشت. مدتي پس از ارائه اين طرح طبق گزارش تاريخ نگاران، لوئيس با دختري جذاب به نام جوديت آشنا شد. لوئيس برخلاف پدرش کسي بود که پس از مرگ همسرش ديگر ازدواج نکرده بود و بر اين باور نبود که به سادگي زنان جوان را به رختخواب بياورد. او به نظر مي رسيد براي خود ارزشهاي خانوادگي قائل بود. پس با اين دختر ازدواج کرد

وقتي جوديت يک فرزند پسر به دنيا آورد لوئيس اعلام کرد او مرزهاي پادشاهيهاي طرح امپراطوري مسيحي را تغيير خواهد داد تا چارلز، فرزند جديدش و نورچشميش سهمي مساوي با برادران ناتني به ارث برد. اين برادران ناتني به اندازه لوئيس با اين تغييرات موافق نبودند. آنان با تلاش او براي کاستن از سرزمينهاي خود مقابله کرده و جنگ داخلي بين امپراطور لوئيس و فرزندانش درگرفت. جنگ حتي با درگذشت لوئيس در سال 840 ادامه يافت و علاوه بر فرزندان لوئيس، نوادگان او را نيز درگير ساخت. در واقع هرکس که به اندازه کافي از مردان جنگي برخوردار بود تا بازيگري در اين بازي بي معنا شود در آن شرکت مي جست

از جايي که همگي در حال جنگ با يکديگر بودند، شايد آنان متوجه نشدند که مشکلات بزرگتري در حال ظهور هستند. يک طبقه اشرافي که از لحاظ قدرت و مالکيت زمين استقلال داشت يا به عبارت بهتر از حق جمع آوري مالياتها و خدمات از ساکنان زمينها برخوردار بود در طي قرن گذشته ظهور يافته بود و جمعيت اين طبقه وراثتي رو به تزايد بود. تا زماني که شاهان فرانک به فتح سرزمينهاي جديد ادامه مي دادند هميشه مناطق جديدي وجود داشتند که براي تقسيم بين اشراف در دسترس بودند. حال که اين توسعه طلبي متوقف شده بود، اشراف از نوعي حرص به مالکيت زمينهاي جديد در رنج بودند. و رفتارهايي را شروع کردند که قبلاً انجام نمي شد. آنان کنترل کامل زمينهايي را که مقرر بود در مقام کنت، دوک و مارگراو آنها را اداره کنند، در دست گرفتند و با آن به عنوان اموال شخصي برخورد کردند. آنان براساس زمين از رعايا درخواست پول مي کردند تا يکي از طرفهاي درگير در جنگ بي پايان داخلي را مورد حمايت قرار دهند. وقتي شاهان کارولينيان ديگر زمينهاي سلطنتي در اختيار نداشتند تا در عوض حمايت به اشراف اعطا کنند، اشراف در حال جنگ، زمينهاي در اختيار کليساها و صومعه ها را که ديگر دولت قادر به حفاظت از آنها نبود تصرف کردند. با وجود اين آنها ديگر نمي توانستند به روند تقسيم زمين به قطعات کوچکتر و کوچکتري ادامه دهند. در طي قرن نهم و اوائل قرن دهم که تنها به سختي مي توان آن را تشريح کرد، اشراف اروپاي غربي رسم ريشه دار گاولکيند را رها کرده و آن را با اصل وراثت فرزند بزرگتر عوض کردند. طبق اين رسم وراثتي هسته اصلي زمينهاي يک خانواده دست نخورده باقي مي ماند و به صورت خودبخود به بزرگترين پسر خانواده مي رسيد. به اين طريق امپراطوري به صدها منطقه عملاً مستقل متلاشي شد. هر يک از اين مناطق بوسيله يک مرد قدرتمند منطقه اي تصرف شده و اداره مي شد که خود تعدادي اندک از مردان جنگي و يک قصر در اختيار داشت

چنين حکومتي قادر نبود يک ناوگان دريايي را اداره کند و بدين ترتيب بقاياي امپراطوري کارولينيان به سادگي مورد تهاجم حملات دريايي از سوي اسکانديناوي (وايکينگها) و از سوي شمال آفريقا (مسلمانان) قرار مي گرفت. مهاجمان سوارکار از آسياي مرکزي (مجارها) نيز از جمله مهاجمان بودند. حاکماني که از شارلمان بر جاي مانده بودند قادر نبودند از اروپا در برابر اين مهاجمان دفاع کنند و اين سرزمين در اختيار مردان قدرتمندي از قبيل کنت ربرت از پاريس و دوکهاي آلماني قرار گرفت تا اين وظيفه را به انجام برسانند. در اين ميان اشراف شروع به شکل دادن به شبکه اي از اتحادها کردند تا جنگ ميان خود را به پايان برسانند و تلاشهاي خود را عليه مهاجمان هماهنگ کنند. اين آغاز تشکيلات سياسي و نظامي بود که به طور سنتي فئوداليسم خوانده مي شود. و اين خود پايان هرگونه اميدي براي مردم غرب بود که آنها بتوانند دوباره يک دولت مرکزي و حکومت متحد چنان که روميها توانسته بودند به آن برسند بوجود آورند

اروپا ديگر در اين تلاش نبود که دوره طلايي را دوباره بازگرداند بلکه به هر وسيله اي متمسک مي شد تا بتواند به حيات خود ادامه دهد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: