و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۴

جهان الکتریکی






آغاز سخن
سابقه و آشنايي چنداني در پيگيري مسائل ستاره شناسي و کيهان شناسي ندارم. اين مطلب رو چند ماه قبل به طور اتفاقي پيدا کردم. اوايل که تحت تأثير سحرانگيزي عمومي مطالب نجومي خيلي دقيق نفهميدم چي پيدا کردم. بعداً يکسري اشکالات زباني و ترجمه اي و همچنين تکنيکي و فني فيزيک و ستاره شناسي مانع از فهم هر چه دقيقتر قضيه شدند. اين اواخر مطلب رو از سايت هولوساينس مجدداً مرور مي کردم باز هم نکات تازه تري به چشمم خورد. مجموعه مقالاتي که از سايت هولوساينس ترجمه کرده ام فتح باب خوبي براي دوستاني که با قضيه ناآشنايند مي تونه باشه. رو خيلي از جوانب مطرح شده بيشتر از اينها مي شه کار کرد. شايد يه قسمتهاييشو خودم ادامه دادم. در درجات بعد استفاده هاي فلسفي هم مي شه از تعارضات مطرح شده بين علم متداول و نظريه پردازيهاي نامتداول کرد. و اين که ما آدمها بالاخره در چه فضايي زندگي مي کنيم و علم دقيقاً چيه و چه نسبتي با شناخت و زندگي و وضعيت امروز ما داره
ترجمه ام چندان روون نيست ولي فکر مي کنم از مجموعه نوشته ها يه چيزي دستگير خواننده بشه. ضمن اين که بخشي از نامفهوم بودن متن رو بايد ناشي از پيچيدگي مسائل فيزيک بنيادي و از اين دست تلقي کرد. پايين هر متن، آدرس متن اصلي رو لينک مي دم تا در صورت نياز بهش ارجاع بشه. با همه نقطه نظرات و رويکردهاي مطرح شده در متن موافق نيستم. بيشتر نقل مي کنم
يک جستجوي کوچولو تو وبلاگهاي نجوم فارسي کردم. جايي اشاره به اين نوع ديدگاه از کوسمولوژي رو نديدم. گفتم حالا که احتمالاً از پيش قراولان معرفي اين مکتب به زبان فارسي و فارسي خوانان هستم يک مقدار بيشتر وقت روش بذارم. به قول بچه ها بريم ببينيم چي مي شه
جهان الکتریکی
مدل جهان الکتريکي يک تصوير بزرگ هماهنگ از موقعيت ما در جهان است که بسياري از رشته هاي علوم را در بر مي گيرد. در اين مدل الگوهاي الکتريکي شايع در تمامي مقياسها مورد تأکيد قرار مي گيرد و از اين طريق تجربيات آزمايشگاهي مي توانند اتفاقات عجيب و قدرتمندي که به عنوان مثال در اعماق فضا، بر سطح خورشيد يا بر سطح قمر مشتري رخ مي دهد توضيح دهند. مدل جهان الکتريکي به جاي متکي بودن بر بعضي نظريات ايدئاليستي معطوف به آينده، براساس مشاهداتي از گذشته کار مي کند. پاسخهايي ساده به مشکلاتي که در حال حاضر در هاله اي از متافيزيک و اعجاز پيچيده شده اند مي دهد. و بيش از هر نظريه کيهانشناختي ديگري بين رشته اي و فراگير است و به احتمالات عملي بسيار فراتر از حدودي که در علوم موجود تبيين شده نظر دارد
نظريه جهان الکتريکي نتيجه يک رويکرد بين رشته اي وسيع به علوم است. تکنيکي نيست که در دانشگاهها آموزش داده شود. "جهان الکتريکي" بيشتر متکي بر مشاهدات و تجربيات است تا نظريات صرف. ارتباطات ما بين فرآيندهاي متفاوت را شناسايي مي کند و چنين نتيجه گيري مي کند که براي فهم جهان، يک نياز حياتي آن است که طبيعت پايه اي الکتريکي اتمها و تعاملاتشان را به طور کامل مد نظر قرار دهيم. به طرز عجيبي اين موضوع در کيهان شناسي متداول که نيروي ضعيف مغناطيس و نيروي بي نهايت ضعيفتر گرانش بر کيهان فرمان مي رانند مورد بي توجهي قرار مي گيرد. چنين ساده سازيي شايد شايسته فيزيک نظري که براساس خنثي بودن الکتريکي ماده در آزمايشگاههاي زمين شکل گرفته، باشد ولي در فضا جايي که پلاسما غالب است به کار نمي رود
پلاسما را حالت چهارم ماده ناميده اند، پس از جامدات مايعات و گازها. بيشترين شکل ماده در جهان از نوع پلاسماست. پلاسما زماني شکل مي گيرد که بخشي از الکترونهاي با بار منفي از اتمهايشان در حالت گازي جدا شوند و اتمهاي با بار مثبت را بوجود آورند. در اين حالت الکترونها با بار منفي و اتمهاي با بار مثبت که يونها ي مثبت ناميده مي شوند آزاد هستند تا به صورت جداگانه و به آزادي تحت تأثير يک ولتاژ يا ميدان مغناطيسي حرکت کنند. حرکت خالص اينها يک جريان الکتريکي بوجود مي آورد. بنابريان يکي از مهمترين مشخصات پلاسما اين است که قادر به هدايت کردن جريانهاي الکتريکي است. پلاسما از طريق ساختن رشته هاي جريان که خطوط ميدان مغناطيسي را دنبال مي کنند اين کار را به انجام مي رساند. الگوهاي رشته اي در کيهان کاملاً شايع هستند
کمی از تاریخ
"قطعي است که طبيعت هداياي خود را به صورت نامساوي بين فرزندانش تقسيم مي کند. ولي خوشبختانه برخوردارها زياد هستند و من مطمئن هستم بسياري از آنها ساکت و بي سروصدا زندگي مي کنند." _آلبرت انيشتن
قطعات تصوير بزرگ جهان الکتريکي بوسيله بعضي افراد قابل ذکر که بسياري از آنها ناشناسند و ساکت و بي سروصدا دور از دانشگاهها زندگي کرده اند يا زندگي مي کنند فراهم آمده است. براي کساني که حس تاريخي دارند اين واقعيت بايد کنجکاوي را تحريک کند نه اين که موضوع را مبهم کند.عمده انقلابها در علوم از افرادي ناشي شده که خود خارج از سيستم دانشگاهي آموخته اند و محدود به مدها و باورهاي نادرست روز نبوده اند. اين سخن مستندي است که موسسات علمي مدرن به طريقي عمل مي کنند که ثبات را تحکيم کنند و از تحقيقات و انتشارات ايده هاي انقلابي جلوگيري مي کنند. جی آر سائول معتقد است سيستم آموزشي عقيدتي قرون وسطايي طي قرن بيستم مجدداً استقرار يافته است. در چنين حالتي بايستي روشنگري جديدي بيايد و اين بار هم مانند گذشته از بيرون آکادمي خواهد بود
براي من روشنگري با دانشمند و نويسنده دنياهاي متصادم، امانوئل ولیکوفسکی شروع شد. او در 1950 يک تکنيک مقايسه اي و بين رشته اي را براي آشکار کردن شواهدي از سانحه سياره اي که در يادگارهاي ثبت شده اي از تمدنهاي اوليه موجود بود، به کار برد. روش او از اين جهت قابل اتکا بود که وي براساس گزارشاتي از حوادث فيزيکي قوياً نامعمول طبيعت که به شکلي جهاني بوسيله فرهنگهاي کاملاً مجزا به ثبت رسيده بودند کار کرده بود. سپس با استفاده از دانسته هاي علمي درباره عامل و اثر، ساختن يک مدل کاملاً دقيق از توالي وقايع ممکن بود. در نهايت مدل قادر بود پيشگوييهاي اختصاصي انجام دهد و تأييد کند_ اين يکي از اختصاصات يک تئوري علمي خوب است. برخي از پيش گوييهايي که او در زمان خودش انجام داد کاملاً غيرمنتظره بود: زهره در حد قابل درخششي داغ است، مشتري آلودگي اشعه اي از خود ساطع مي کند، صخره هاي ماه مغناطيسي هستند و از اين قبيل. حق با ولیکوفسکی بود و ستاره شناسان معاصرش اشتباه مي کردند. با اين حال شما هيچ کتابي نمي يابيد که وي را معتبر بداند زير تئوري او را اشتباه مي دانستند. شايد آن گفته ها همه حدسهايي بوده اند که درست از آب در آمده اند!براي ولیکوفسکی روشن شده بود که مفهوم نيوتني گرانش براي توضيح رفتار گزارش شده سيارات ناکافي است. و اين نظر مطمئناً نمي تواند به اين سوال مشخص که "چرا اکنون آسمانها اين چنين خاموش به نظر مي رسند" پاسخ دهد. همين موضوع اجازه داد تا آکادميها به راهبرد تعيين کننده ولیکوفسکی پاسخي تحجرآميز بدهند. گفته شد که تئوري او از قوانين نيوتن تبعيت نمي کند. ولي نيوتن درباره الکتريسيته چه مي دانست؟ و آيا همه باور دارند که قوانين نيوتن يک سيستم سياره اي پايدار را تضمين مي کند؟ دوباره بينديشيم! هر سيستم گرانشي با بيش از دو جسم چرخان ناپايدار است.تنها به اين سوال که کمتر کسي مي پرسد پاسخ دهيم که "چه چيزي پايداري مشاهده شده منظومه شمسي را بوجود مي آورد؟" ولیکوفسکی متقاعد شده بود که سرنخ ماجرا در کشف وي مبني بر غلبه نيروهاي الکتريکي بر نيروهاي فوق العاده ضعيف گرانشي در زمان برخوردهاي نزديک سياره اي نهفته است. اگرچه او آن زمان قادر نبود توضيح دهد چگونه اين نيروها پايداري مشاهده شده منظومه شمسي را بوجود مي آورند ولي با شم پيش علمي عجيب خود، وي راه را به سوي مدل جهان الکتريکي علامت دهي کرد
از آن زمان به بعد عده اي از دانشگاهيان مردد نشان داده اند که نظرگاه تاريخي ولیکوفسکی درباره فجايع فضايي اشتباه است. با اين وجود ايده بنيادي تعاملهاي سياره اي اثبات شده اند و دقايق داستان تا حد فوق العاده اي مشخص شده اند. چندين محقق پيشتاز در اين حوزه جديد اکنون متقاعد شده اند اين تعامل سياره اي به نحوي برانگيزاننده و تأثيرگذار در ماقبل تاريخ به وقوع پيوسته است. در مورد اغلب تمدنهاي باستاني اين وقايع به نحوي در فرهنگهاي وابسته به خاطر سپرده شده اند. همين وقايع انگيزه قدرتمند اهرام، مگاليتها ، مجسمه ها، توتمها و هنر صخره مقدس بوده اند. بازماندگان زميني اين حادثه فراگير چنين احساس کردند که حفظ اين خاطره و انتقال مومنانه آن به نسلهاي آينده الزامي است زيرا انتظار داشتند خدايان زماني بازخواهند گشت. فرآيند خاطره سازي در شکل معماري مراسم و داستان در آمد تا قدرت آخرالزماني خداوندان سياره اي را بر سرنوشت انسان بازسازي کنند. چنين اغاز فاجعه آميزي توضيح مي دهد چرا تمدن مانند صاعقه اي از هيچ پديد آمد. متأسفانه بدون هيچ سرنخ امروزي در رفتار سيارات، داستانها معاني واقعي خود را از دست دادند. اين توضيح کوتاه شايد تا زماني که ارزش شواهد حمايت کننده ارائه شود، ضعيف به نظر رسد. در هر حال بايستي تأکيد کرد که تفاوتي اساسي بين داستان حادثه سياره اي مدل جهان الکتريکي با داستان جديد حادثه سياره اي که تلاش مي کند شواهد برخورد را در زمينه پديده شهابسنگها توضيح دهد وجود دارد. ستارگان دنباله دار جديد به سادگي با شرح وقايعي که از گذشته به جا مانده همخواني ندارند. آنها همچنين نمي توانند مسؤول شواهد فراواني از برشها و خراشهاي سياره اي که جديد به نظر مي رسند باشند. علاوه بر اين در يک جهان الکتريکي ستارگان دنباله دار يک تهديد آخرالزماني براي زمين آنچنان که هنرمندان مجسم مي کنند نيستند. چنان تصاويري کاملاً رؤياپردازانه اند زيرا يک دنباله دار مي تواند قبل از اين که به زمين برخورد کند بوسيله يک رعد کيهاني منحرف شود. تنها شاهد قابل ديدن يک خراش الکتريکي شبيه متئور کراتر در آريزونا خواهد بود.مدل جهان الکتريکي از اين درک که يک کيهان شناسي پلاسمايي جديد و يک فهم الکتريکي از پديده هاي فضايي مي تواند کار جديدي که در اسطوره شناسي مقايسه اي انجام مي شود را روشن کند بوجود آمد. در عوض تصاوير اتفاقاتي که در آسمان پيش از تاريخ به چشم ديده شده و حوادث پس از آن مي تواند در کشف تاريخ امروز زمين مريخ و زهره کمک کند. با پذيرفتن شواهد در يک بازه بسيار وسيعتر از دانسته ها و حضور انسانها نسبت به چيزي که در کيهانشناسي متداول انجام مي شود، جهان الکتريکي شروع به آماده کردن پاسخهاي عملي و قابل پذيرش عمومي براي بسياري از سوالاتي که بي ربط به هم به نظر مي رسند مي کند. و اين طبق نظر برنده جايزه نوبل، فيزيکدان پلاسمايي و کيهانشناس هانس آلفون است که به جاي شروع از نظريات ايده آليستي، براساس مشاهداتي از گذشته کار مي کند
"ما دوباره بايد بياموزيم که علم بدون تماس با تجربيات، پروژه اي است که مي تواند کاملاً به اشتباه به يک تصور خيال آلود منحرف شود." _تکامل منظومه شمسي، ناسا 1976، اچ آلفون و جی آرهنیوس، ص257.اکنون نتيجه تصوير بزرگي است که بر روي گذشته ماقبل تاريخ دراماتيک ما و ارتباط اساسي با جهان تأکيد مي کند. ديگر نيازي نيست تا به خود و دنياي خود، از طريق آينه هاي بدشکل کننده علوم مدرن نگاه کنيم.شواهد فعاليت الکتريکي بين سياره اي عميقاً براي کساني که کيهان شناسي خود را بر مبناي نيروي ضعيف گرانش و در دنيايي عاري از الکتريسيته بنا کرده اند مزاحمت خواهند آفريد. اين بي توجهي عجيب و تحجرآميز تضمينگر آن خواهد بود که براي آينده تئوري خيالپردازانه بيگ بنگ يا داستان ساده انگارانه تشکيل منظومه شمسي هيچ چيز باقي نخواهد ماند
کدام بیگ بنگ؟
بيگ بنگ مرده است! گاليله قرن بيستم هالتون آرپ اثبات کرده است که جهان در حال انبساط نيست. تئوري بيگ بنگ براساس تفسيري غلط از پديده انحراف قرمز بنا شده است. انحراف قرمز يک کهکشان در نور رسيده از آن کهکشان اندازه گيري مي شود. خطوط در طيف اين کهکشان نسبت به خطوط همسان در طيف خورشيد انحرافي به سمت قرمز نشان مي دهند. آرپ کشف کرده است که اشيا با انحراف قرمز بالا يا پايين گاهي با يک پل يا جت ماده مرتبط است. بنابراين انحراف قرمز نمي تواند مقياسي براي فاصله باشد. عمده انحراف قرمز ناشي از عوامل داخلي شيئ است. علاوه بر اين آرپ متوجه شده است انحراف قرمز يک کوازار يا کهکشان ارزش مشخصي دارد که به نسبت فاصله از مرکز فعال يک کهکشان کاهش مي يابد. در ديدگاه جديد آرپ از فضا، کهکشانهاي فعال کوازارها و کهکشانهاي خويشاوند با انحراف قرمز بالا را مي زايند. انحراف قرمز معياري براي سن نسبي کوازارها و کهکشانهاي همسايه است، نه معياري از فاصله آنها. با افزايش سن کوازار يا کهکشان مقدار انحراف قرمز در اندازه هاي مشخص پله اي يا کوانتايي کاهش مي يابد.معماي عمده براي فيزيک ستاره شناسان اين است که چرا يک کهکشان بايد يک پديده اتمي از خود نشان دهد؟ بنابراين ما به فيزيک ذره اي بازميگرديم. اين مشکل اين حقيقت را روشن مي کند که مکانيک کوانتومي که در سطح اتمي به کار مي رود يک تئوري بدون واقعيت فيزيکي است.نامعمول بودن تئوري کوانتوم ناشي از مقياسهاي زيراتمي که در آنجا به کار برده مي شود مي باشد. اما اکنون که ما اثر کوانتومي را در چيزي به ابعاد يک کهکشان داريم اين خرافه متداول خود را نشان مي دهد. اگر آرپ درست گفته باشد بسياري از متخصصان فن بسيار ناشي به نظر خواهند رسيد. يافته اخير وي زنگ خطر را در سالن برخي دانشگاهها به صدا در آورده و تا زماني که هيچ کس از سروصدا خوشش نمي آيد _به خصوص اگر خواب آلود هم باشند_ واکنشهاي تدافعي فردي را که زنگ را به صدا در آورده مورد هجوم قرار خواهند داد. زمان رصد تلسکوپي آرپ لغو شده، مقالاتش بازگشت خورده است و جهت دنبال کردن کارش براي خروج از ايالات متحده تحت فشار قرار گرفته است
کهکشانهای الکتریکی
بيش از ده سال است که فيزيکدانان پلاسمايي يک مدل الکتريکي از کهکشانها در اختيار دارند. اين مدل با فيزيک دنياي واقعي کار مي کند. اين مدل با موفقيت مي تواند اشکال و ديناميک مشاهده شده کهکشانها را نشان دهد بدون اين که نيازي ماده سياه نامرئي يا سياهچاله هاي مرکزي داشته باشد. به سادگي جريانهاي قدرتمند الکتريکي مشاهده شده را که در امتداد محورهاي اسپين از هسته هاي کهکشانهاي فعال جريان مي يابد توضيح دهد. نتايج اخير از نقشه برداري ميدان مغناطيسي يک کهکشان فنري شکل مدل الکتريکي را تأييد مي کند
از سوي ديگر، کيهانشناسان نمي توانند توضيح دهند چرا اشکال فنري چنين شايعند و در اين زمينه تنها توجيهاتي فرصت طلبانه براي ميدانهاي مغناطيسي کهکشانها به دست مي دهند. تازه تر اين که ميدانهاي مغناطيسي بين کهکشاني هم کشف شده اند که تير خلاص را بر اين گونه توجيهات رها مي کنند. مدلهاي گرانشي باورناپذيري از قبيل سياهچاله هاي نامرئي بايستي اختراع شوند تا در تلاشي نوميدانه توضيح دهند که چگونه نيروي جالب گرانش مي تواند فوران ماده در يک جريان باريک و در سرعتهاي نسبي گرايانه را بوجود آورد
چرا بايد چنين علمي_تخيلي هايي را به عنوان واقعيت قبول کنيم وقتي جهان الکتريکي اشکال فنري، ميدانهاي مغناطيسي و جتهاي ماده را پيش بيني مي کند؟ واقعيت ساده اين است که ميدانهاي مغناطيسي کيهاني جريانهاي الکتريکي را که بوجود آورنده، به حرکت در آورنده و گدازنده کهکشانها هستند خط کشي مي کنند
ستاره های الکتریکی

طبق نظر فيزيکدانان پلاسمايي ستاره ها بوسيله يک اثر "منگنه اي" الکترومغناطيسي که بر حجم انبوهي از گاز و غبار وارد مي شود تشکيل مي شوند. اين منگنه بوسيله نيروي مغناطيسي بين رشته هاي موازي جريان بوجود مي آيد که اين رشته ها خود بخشي از جريانهاي الکتريکي عظيمي که در داخل يک کهکشان جريان دارند مي باشند. اين نيرو در متمرکز کردن ماده بسيار موثرتر از گرانش است و برخلاف گرانش مي تواند اضافي اندازه حرکت زاويه اي را که تمايل به جلوگيري کردن از فروريختن دارد حذف کند. تازماني که گرانش غلبه پيدا کند ستاره ها شبيه دانه هاي تسبيح يک نخ تشکيل مي شوند. رالف یورگنس يک مهندس از فلاگستاف، آريزونا در دهه 1970 جهش ادراکي بعدي را ايجاد کرد. وي عنوان کرد ورودي الکتريکي در اين حد متوقف نشده و ستارگان تنها موتورهايي حرارتي هسته اي نيستند! و اين نکته وقتي که به خورشيد از منظر يک ديس شارژ الکتريکي نگاه شود مشخص است. جريانهاي کهکشاني که ستارگان را بوجود مي آورند همچنان پايدار مي مانند و آنها را تحت فشار مي گذارند. ستارگان مثل يک الکترود در يک ديس شارژ درخشنده کهکشاني عمل مي کنند. ستاره هاي درخشان مانند خورشيد ما توپهاي متمرکز بزرگي از صاعقه هستند! وقتي که الکترونها به سطح رانده مي شوند، ماده درون ستارگان به بار مثبت در مي آيند. نيروهاي الکترواستاتيک داخلي بوجود آمده مانع از فروريختن گرانشي ستارگان مي شوند و گاهي نيز از طريق شکافت الکتريکي ستاره هاي خويشاوند و سيارات غول گازي را مي زايند. يک درخشش ناگهاني يا انفجار نوايي چنين وقايعي را علامتگزاري مي کند. اين روشن مي کند چرا ستارگان غالباً شريکهايي دارند و چرا اغلب سيارات غولي که تاکنون شناخته شده اند در مدار نزديکي به ستاره مادر در چرخش هستند. تئوري تکامل ستاره اي و سن ستارگان يک افسانه تجملاتي است. ظاهر يک ستاره به طور عمده بوسيله محيط الکتريکيش مشخص مي شود و مي تواند به طور ناگهاني تغيير کند. فيزيکدانان پلاسمايي و مهندسان الکتريکي بيش از هر کسي قادر به درک پديده هاي تخليه الکتريکي هستند. فيزيک ستاره اي متوليان نامناسب و غيرکارداني دارد
سیارات
سيارات شبيه زمين و قمرها به طور مشابه بوسيله انفجارات الکتريکي بخشي از هسته هاي با بار مثبت ستارهاي کوتوله و غولهاي گازي متولد مي شوند. همين موضوع تفاوت بين سيارات صخره اي متراکم و قمرها و سيارات گازي غول پيکر را توضيح مي دهد. در مدل جهان الکتريکي، گرانش يک نيروي دوقطبي الکترواستاتيک ساده است. بنابراين مدارات سياره اي بوسيله تبادل بارهاي الکتريکي از طريق دم پلاسمايي خود عليه اغتشاشات گرانشي به پايداري مي رسند (زهره هنوز با قدرت از طريق دم مغناطيسي خود به همين شکل عمل مي کند و دايره اي ترين مدار سياره اي نيز متعلق به زهره است) و از همين طريق است که تغييرات گرانشي هر جسم تنظيم مي شود. سيارات به زودي مداري را اختيار مي کنند که کمترين تعامل الکتريکي به آنها تحميل کند. تعامل بين اجسام بزرگ پيشگيري مي شود و اجسام به دام افتاده با احتمال بيشتر با تبادل بار الکتريکي بين آنها به دست مي آيند. تنها راه ممکن براي ماه ما به دام افتادن آن است و نمي تواند از زمين بوجود آمده باشد. شواهد ناپايداريهاي سياره اي به بزرگي بر سطح تمامي اجسام جامد در منظومه شمسي نوشته شده است.اين شاهد به شکل خراشهاي ناشي از قوس الکتريکي است
خراشهای الکتریکی
تخليه هاي الکتريکي بين دو جسم نزديک شونده شکل صاعقه خدايان يا شکل متفاوت پلاسموئيدهاي فنري شکل را مي سازند. چنين پلاسموئيدهايي زماني که ژوپيتر صاعقه اش را پرتاب مي کرد، بوسيله بسياري از فرهنگهاي باستاني حک شده اند
صاعقه ژوپيتر سوالاتي را درباره تاريخ انسان و بشر بوجود آورده است که قبلاً هيچگاه پرسيده نشده بودند. وقتي مي خواهيم درباره سن سطوح سياره اي نتيجه گيري کنيم با موضوع پلاسموئيدهايي که با خراشهاي قوس الکتريکي شناخته مي شوند مواجه مي شويم. چنين خراشهايي با شکل کانالهاي سينوسي و برشهاي تميز حلقوي با ديواره هاي تيز و گاه قله هاي مرکزي مشخص مي شوند. چنين برشهايي در سطح جهان به اشتباه به عنوان برشهاي فشاري تفسير مي شوند. کانالهاي سينوسي به اشتباه به عنوان بستر رودخانه يا کانال گدازه اي طبقه بندي مي شوند. دقايق يا ساعاتي از زخم اندازي الکتريکي مي تواند چيزي شبيه سطح ماه را بوجود آورد که بعداً در رويکردي فرصت طلبانه ميلياردها سال عمر برايش تعيين مي کنند. در اين مدل تفاوتهاي نيم کره اي را در اين اشکال سطحي انتظار داريم. قابل ذکر است که سيستم نسبتاً آرام قوس الکتريکي يک جسم در ابعاد سياره اي تا به امروز بر سطح داخلي ترين قمر مشتري آی او ادامه دارد. عناوين خبري وبسايت هولوساینس را از بابت پيش گوييهاي موفقيت آميز درباره اکتشافات اخيري که همزمان با در دسترس قرار گرفتن تصاوير نزديک اين قمر مطرح خواهد شد را ببينيد
جغرافي دانان سياره اي براي بازشناسي خراشهاي قوس الکتريکي آموزش نديده اند والا آنها با يک نگاه مي توانستند خراشهاي سطحي کاتديک مشخص کننده و فورانهاي کاتد سطح آی او را ببينند. آنها مشخصاً آنچنان که از کتابهاي جغرافيا مي خوانيم آتشفشان نيستند
آب و هوای الکتریکی
اغلب مردم نمي دانند که ما درکي از چگونگي بوجود آمدن رعد و برق در ابرها نداريم.ساده ترين پاسخ ان است که اصلاً صاعقه آنجا بوجود نمي آيد. در واقع ابرها يک مسير راحت براي الکتريسيته اي که از فضا منشأ مي گيرد به سمت زمين بوجود مي آورند. بدون ابرها شکل گيري صاعقه اي از متن آبي آسمان نيز ممکن است. اين اتفاق در زهره مي افتد اگرچه آسمان حقيقتاً آبي نيست. سيستمهاي آب و هوايي به طور اوليه بوسيله تأثيرات الکتريکي بيروني پيش مي روند.در نتيجه خورشيد داراي الگوهاي آب و هوايي است. و دورترين سياره، نپتون، شديدترين بادها را در منظومه شمسي دارد زيرا انرژي بسيار کمي از خورشيد دريافت مي کند. تخليه هاي الکتريکي از فضا شيطانهاي عظيم غباري و طوفانهاي غباري تمام سياره اي مريخ را بوجود مي آورند. همين تخليه ها عامل لکه قرمز عظيم مشتري و سيخهاي حلقه هاي زحل هستند. به همين دليل است که زهره در ابرهاي مه آلود خود صاعقه مي زند و قله هاي کوههايش با آتش سنت المو مي درخشد.به همين دليل است که زمين صاعقه هايي دارد که به شکل شيطانکهاي قرمز و فورانهاي آبي به سمت فضا کشيده مي شوند و ماهواره هاي زنجير شده فيوز مي سوزانند.در هر حال هيچ کس براي در نظر گرفتن ورودي انرژي الکتريکي در سيستمهاي آب و هوايي آموزش نديده است.تصوير بالا نظرگاه هنرمند ناسا از يک صاعقه در زهره در حين فرود يکي از پروبهاي پايونير است. زهره ابرهاي مه مانندي دارد که انتظار نمي رود رعد و برق بوجود بياورند با اين وجود اين سياره همچنان متحمل صاعقه هاي قدرتمندي مي شود. اين موضوع مخالف نظر شايعي که درباره عامل صاعقه وجود دارد مي باشد
و اما حیات
به نظر مي رسد وقتي يک ستاره کوتوله يا غول گازي يک قمر صخره اي به دنيا مي آورند مادر و کودک معمولاً به نحو نزديکي کنار هم مي مانند. منظومه شمسي ما با مدارات فضايي دورش و مسائل اغتشاش آميزش، به نظر مي رسد محصول يک تصادف ترافيکي فضايي باشد. اين تجسم خشونت آميز بوسيله داستانهاي ماقبل تاريخي برخوردهاي سياره اي حمايت مي شود. در نتيجه استفاده از وضعيت خودمان به عنوان معياري از سيستم سياره اي نرمال، ايده هايي به ذهن خطور مي دهد که به طرز فاحشي اشتباه برانگيزند، هم از اين بابت که حيات چگونه آغاز شده است و هم اين که احتمال حيات در هر جاي ديگري در دنيا چگونه محاسبه مي شود. در يک جهان الکتريکي خوش خيم ترين وضعيت براي حيات در داخل پيله الکتريکي يک ستاره کوتوله قهوه اي مهياست. در چنين شرايطي انرژي در شکل اشعه به طور همساني بر کليه سطح هر سياره اي که در درون جورنگي چنين ستاره اي بچرخد پخش مي شود و اين ربطي به چرخش محوري، انحراف محور و همگرايي مداري آن سيارات ندارد.جو فوق العاده نازک چنان ستارگاني ترکيبات اساسي آبي و کربني براي مرطوب کردن سطوح سياره اي را فراهم مي آورد. رنگ قرمز براي فتوسنتز ايده آل است. چنين مدلي يک دليل نامحتمل بودن پيشرفت پروژه جستجو براي هوش فرازميني (SETI) را فراهم مي آورد. هر تمدن پيشرفته اي بر روي چنان سياره اي از وجود دنيايي خارج از محيط ستاره اي خودش بي خبر خواهد بود و ارتباط راديويي از وراي درخشش تخليه ستاره ناممکن خواهد بود!سيستمهاي آموزشي ما براي اطلاعات وسيع بين رشته اي که در يک جهان الکتريکي مورد نياز است مناسب نيستند
کمی از اصول
"ماشينهايي که اوايل اختراع شدند تا هر حرکتي را انجام دهند هميشه پيچيده ترين بودند و هنرمنداني که کار را ادامه دادند عموماً متوجه شدند با چرخهاي کمتر، با قواعد حرکتي کمتر نسبت به چيزي که ابتدائاً به کار برده شده بود اثرات مشابهي را به نحوي ساده تر مي توان بوجود آورد. به همين طريق سيستمهاي فلسفي اوليه نيز هميشه پيچيده ترين بوده اند." _آدام اسميت.جهان الکتريکي با متحد کردن نيروهاي هسته اي، مغناطيس و گرانش به عنوان موادي از نيروي تقريباً بي درنگ الکترواستاتيک قدم بزرگگي را در ساده کردن فيزيک بر مي دارد. به جاي اين که مانند بسياري از فيزيکدانان اين عصر از مفهوم عمل در فاصله ترسان شويم، جهان الکتريکي آن را به عنوان يک واقعيت مشاهده شده پذيرفته است. هر کس سعي کرده است دو قطب همنام آهنرباها را به هم نزديک کند عمل در فاصله را تجربه کرده است. در چنين حالتي الکترومغناطيس به سادگي نتيجه نوسانهاي نيروي الکترواستاتيک خواهد بود
در سطح اتم، مدل جهان الکتريکي يک نتيجه از کار رالف سانسبری يک محقق مستقل نيويورک مي گيرد. نکته ابتدايي و اساسي آن است که ماهيت پايه اي الکتريکي ماده را به سادگي درک کنيم و اصلي بودن نيروي الکترواستاتيک را در تعاملات مواد به خاطر داشته باشيم. اين همچنين با اين فرض ساده مرتبط است که پروتون نوترون و الکترون از ذرات باردار کوچکتري تشکيل شده اند که آنها نيز طبق يک برداشت عمومي در يک مدار کلاسيک پايدار و رزونانت به دور يکديگر مي چرخند. به اين ترتيب انرژي تبادل شده بين اين زيرذرات در يک تغيير شکل قابل بازگشت در طي هر چرخش در مجموع صفر مي شود.به خاطر باردار بودن زيرذرات از طريق نيروهاي الکترواستاتيک با يکديگر تعامل مي کنند. يک محاسبه ساده نشان مي دهد که زيرذراتي که الکترون را تشکيل مي دهند بايستي با سرعتي بسيار فراتر از سرعت نور حرکت کنند_حدود 2.5 ميليون سال نوري در ثانيه، يا از اينجا تا سمت دور کهکشان اندرومدا در يک ثانيه! بنابراين نيروي الکترواستاتيک بايستي در سرعتي که در مقياسهاي ما تقريباً بينهايت است عمل کند تا الکترون پايدار باشد. اين مدارات پايدار رزونانت اين زيرذرات، هم درون و هم بين ذرات هستند که پديده هاي پروتون، نوترون، الکترون و اتم را مي سازند. ساير اهالي اين "باغ وحش" ذره اي در واقع وضعيتهاي رزونانتي از همان زيرذرات باردار هستند. چيزي که خلق ماده از فوتونهاي پرانرژي ناميده مي شود توهمي است که در واقع در آن ماده از پيش موجود در وضعيت جديدي از رزونانس سازمانبندي مي شود به نحوي که اين ادراک بوجود مي آيد که ذره اي ناگهان به صورت ماده در آمده است. ضدماده يک نامگذاري غلط است از اين جهت که آن هم از زيرذرات مشابهي که ماده را مي سازند بوجود امده است با اين تفاوت که بار کلي آن قرينه آيينه اي ماده است. ماده نمي تواند بوجود بياييد يا نابود شود
تقسيم بندي متداول از نيروها در فيزيک
یک. نيروهاي هسته اي نوکلئونها را (پروتونها و نوترونها) در هسته اتم کنار هم نگه مي دارد. آنها نيروهاي غالب در هسته هستند ولي در فاصله هاي بزرگتر اهميتي ندارند
دوالف. نيروهاي الکتريکي. يک بار مثبت و بار منفي يکديگر را جذب مي کنند ولي بارهاي مشابه دفع مي کنند. نيروهاي الکتريکي اتمها را کنار يکديگر نگه مي دارند(الکترونها را به هسته مرتبط مي کنند). آنها در هسته از اهميت مشخصي برخوردارند. در فاصله هاي زياد نيروهاي الکتريکي بخاطر اثر غربال کننده معمولاً زياد مهم نيستند. به عنوان مثال دو ب. يک بار الکتريکي مثبت بارهاي الکتريکي منفي را به اطراف خود جذب کرده به نحوي که ميدان اطراف بار مثبت غربال مي شود نيروهاي مغناطيسي به طرز نزديکي مرتبط با نيروهاي الکتريکي هستند. از جايي که انها به سادگي نمي توانند غربال شوند در فاصله هاي دورتري نسبت به نيروهاي الکتريکي موثر هستند. مثال: ميدان مغناطيسي زمين
سه. گرانش بسيار ضعيفتر از نيروهاي الکتريکي است و بنابراين در اتم اهميتي ندارد. از جايي که گرانش قابل غربال شدن نيست نيرويي است که در فاصله هاي زياد غلبه دارد. مدارهاي سيارات و حرکات ستارگان و کهکشانها با گرانش تنظيم مي شود
.H.Alfven.

تئوري کوانتوم: براي نخستين بار تئوري بسيار موفق کوانتوم ،از طريق حرکت رزونانت ذرات باردار که بوسيله يک نيروي الکترواستاتيک تقريباً بلادرنگ عمل مي کرد، يک توضيح فيزيکي پيدا کرد. يک کوانتوم مدار الکتروني همان است که تبادل انرژي بين همه زيرذرات در يک هسته يک اتم و همه زير ذرات الکترون چرخان در مجموع مدار صفر مي شود. تبادل انرژي به شکل تغيير شکل دادن يک ذره از طريق تبديل شدن به يک دو قطبي الکترواستاتيک يا حرکت به يک مدار رزونانت جديد عملي مي شود
نظريه نسبيت: نظريه خاص انيشتن براي توضيح همزماني در دنيايي که سريعترين نيرو يا علامت محدود به سرعت اندازه گيري شده ادراک نور از يک فاصله دور بود طراحي شده است. با وجود نيروي الکترواستاتيکي که با سرعت نزديک به بينهايت بين زيرذرات همه ماده عمل مي کند، نظريه نسبيت در حد فيزيک کلاسيک فرو مي افتد. البته اين سوال که هنگام اندازه گيري سرعت نور ما دقيقاً چه چيزي را اندازه گيري مي کنيم همچنان مفتوح است. سرعت نور در مقياسهاي کهکشاني بيش از حد کند است به طرزي که حدود پانزده هزار سال نياز است تا کهکشان ما را بپيمايد. با اين وجود هالتون آرپ، ستاره شناس، نشان داده است که مقادير انحراف قرمز تمامي کهکشانها در فواصل کوانتايي تغيير مي کند که اين به نوعي ارتباط تقريباً بي درنگ و سراسر کهکشاني در سطح زيراتمي نياز دارد. در حال حاضر چندين تجربه گزارش شده وجود دارد که اثراتي سريعتر از نور را نشان مي دهند. با بطلان نظريه خاص و ارتباط موثر و ريل تايم کيهاني بين بخشهاي مختلف جهان مسافرت زماني ممکن نخواهد بود و زمان و مکان مستقل از يکديگرند. ادراک عمومي هميشه چنين نظري داشته است. نظريه عام انيشتن براي توضيح گرانش ايجاد شده بود. اين نظريه مي کوشد در جهت رد اثر مشاهده شده عمل در فاصله گرانش با ارائه کردن نظري ناهماهنگ و نامفهوم تاب برداشتن فضا را در حضور اشياي حجيم تئوريزه کند. سپس اين پيچيده سازي غيرضروري مکان به مفاهيم متافيزيکي فعلي درباره مواد متشکله جرم يک شيئ اضافه شد. اما فضا همچنين بايستي در سرعتهاي نزديک به بينهايت تاب بردارد تا مدارهاي سياره اي مشاهده شده بوجود آيند. ادراک عمومي مشاهدات و ناهمخواني فرضيات همگي مطرح کننده آن هستند که مدل الکترواستاتيک گرانش (پايين را ببينيد) برتري دارد. اکنون شواهد تجربي از اندازه گيريهاي گرانش در زمان کسوف کامل وجود دارد که از مدل جهان الکتريکي حمايت کرده و مدل نسبيت عام را تضعيف مي کند. بيان مشهور رياضياتي انيشتن که ماده و انرژي را در يک معادله مي گذارد تقريباً بوسيله همگان شناخته شده است. هر چند اغلب کتابها لغت متر را به جاي مس استفاده مي کنند. ولي هيچ جا نشان داده نشده است که اين دو با يکديگر قابل تعويض هستند. در واقع ما کاملاً درباره اين که چه چيزي جرم يک ماده را تشکيل مي دهد بي توجهيم. بنابراين قابل پذيرش نيست که چنين گفته شود که ماده و انرژي قابل تعويض هستند.بيان نهايي اين نظر به موضوعي مهمل با عنوان بيگ بنگ منتهي شده است. به نظر مي رسد ساده تر و ملموستر خواهد بود اگر گفته شود هر دوي انرژي هسته اي و شيميايي از طريق دوبار ه مرتب شدن مدارات رزونانت ذرات باردار رها سازي يا جذب مي شوند.در اين صورت مطابق با ادراک عمومي خواهد بود اگر گفته شود ماده پاسخ اندازه گيري شده يک سيستم از ذرات باردار به يک نيروي الکترواستاتيک خارجي است. هر چقدر شيئي جرم بيشتري داشته باشد همانقدر نيروي الکترواستاتيک باعث تغيير شکل دادن _ و نه تغيير شتاب دادن_ بازگشت پذير پروتونها، نوترونها و الکترونهايش خواهد شد. اين همان پديده اي است که درشتاب دهنده هاي ذرات ديده مي شود و به طور متداول به اثرات نسبي گرايانه ارتباط داده مي شود. اما نسبيت در دنيايي که نيروي الکترواستاتيک سرعت نزديک به بي نهايت دارد به فيزيک کلاسيک کاهش مي يابد. اولين سوال براي پرسيدن اين است که اگر ماجرا اين چنين ساده است چرا مدتها قبل از اين به آن نينديشيده شده بود؟ به نظر مي رسد پاسخ در تمايل نظريه رياضي براي جايگزين کردن ادراک عمومي و مشاهدات نهفته باشد. همچنين يک مشکل زباني وقتي که رياضيدانان مي کوشند تا معنايي حقيقي براي علامتهايشان تدارک بينند وجود دارد
بعد چه؟
نتايج و احتمالات در يک جهان الکتريکي فرادستند. ابتدا بايستي جهل عميق خود را به خاطر آوريم! ما هيچ درباره آغاز جهان نمي دانيم. بيگ بنگي در کار نبوده است. دنياي قابل مشاهده ايستاست و بسيار کوچکتر از ان چيزي است که فکر مي کنيم. ما هيچ ايده اي درباره سن يا وسعت جهان نداريم. ما منبع نهايي انرژي الکتريکي يا ماده اي که جهان را شکل داده نمي شناسيم. کهکشانها بوسيله نيروهاي الکتريکي شکل گرفته اند و اينها هستند که تمرکزهايي از پلاسما در مراکزشان بوجود مي اورند که هر چند وقت کوازارها و فواره هايي از الکترونها را پرتاب مي کنند. کوازارها به کهکشانها خويشاوند متحول مي شوند. کهکشانها خانواده هايي را بوجود مي آورند که داراي والدين و فرزندان قابل شناسايي هستند. ستارگان ترانسفورمرهاي الکتريکي هستند نه وسايل حرارتي هسته اي. نه ستاره نوتروني وجود دارد و نه سياهچاله اي. ما سن ستارگان را نمي دانيم زيرا تحول حرارتي هسته اي در مورد آنها صدق نمي کند. سوپرنواها به عنوان منبعي براي عناصر سنگين کاملاً ناکافيند. ما سن زمين را نمي دانيم زيرا ساعتهاي رايداکتيو ممکن است بوسيله جريانهاي الکتريکي قدرتمند دستکاري شده باشند.جريانهاي الکتريکي قدرتمندي که جو نوري ستارگان را تشکيل مي دهد عناصر سنگيني را که در طيف آنها مشاهده مي شود بوجود مي آورد. ستارگان به نحوي الکتريکي ستارگان خويشاوند و سيارات غولهاي گازي را مي زايند. حيات بيش از هر جايي در پوشش اشعه اي پلاسمايي يک ستاره کوتوله قهوه اي محتمل است! خورشيد ما سيارات جديدي بدست آورده است که شامل زمين نيز مي شوند. همين باعث تنوع خصوصيات اعضاي منظومه شده است. اينجا تا زماني که تغييراتي کوچک در خورشيد دور مي تواند زمين را منجمد يا استريل کند، جاي مناسبي براي حيات نيست. سطوح و جو سياره اي در طي تولد از يک جسم بزرگتر و طي تعاملات الکتريکي با ساير سيارات رسوب کرده اند. سطوح سياره اي متحمل خراشهاي الکتريکي از چنين وقايع کيهاني هستند. سرعت نور يک مانع نيست. ارتباط زنده در وراي فاصله هاي کهکشاني شايد ممکن باشد. فضا هيچ بعد اضافه اي که تا خوردن يا جهانهاي موازي را ممکن کند ندارد. هيچ نقطه صفر مکنده انرژي وجود ندارد. منبع انرژي نامرئي فضا الکتريکي است. انرژي تميز هسته اي از طريق سيستمهاي هسته اي کاتاليتيک رزونانت قابل دسترس است. در سيستمهاي شيميايي کاتاليتيک رزونانت انرژي بالاتري نسبت به واکنشهاي شيميايي معمول در دسترس است. آنزيمهاي زيستي مستعد استفاده از کاتاليز هسته اي رزونانت براي تغيير دادن عناصر هستند.سيستمهاي زيستي شواهدي از برقراري ارتباط از طريق سيستمهاي شيميايي نشان داده اند که ممکن است توضيحي فيزيکي براي کار روپرت شلدریک ارائه کند. دی ان ای متضمن کليد حيات نيست بلکه بيشتر شبيه پيش سازي از مجموعه اي اجزا و ابزارها در يک کارخانه است. شايد ما هيچ گاه قادر نباشيم ژنوم انساني را بخوانيم و بگوييم که اين موجودي با دو پا يا شش تا را بوجود مي اورد زيرا اطلاعاتي که خط مونتاژ را کنترل مي کند خارج از دی ان ای قرار دارند. در مورد زندگي چيزي بيش از شيمي اهميت دارد.ما نوميدانه در زمان و فضا بر روي يک صخره کوچک و در چرخش حول يک ستاره بي اهميت در يک کهکشان بي اهميت محبوس نشده ايم. ما اميدوارانه با قدرت و هوش جهان در ارتباطيم.آينده در يک جهان الکتريکي واقعاً هيجان انگيز به نظر مي رسد

هیچ نظری موجود نیست: