و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--اکتشاف و اصلاحات 4

امپراطوري اسپانيا

امپراطوري اسپانيا در دنياي جديد فاجعه اي براي امريکاييهاي بومي بود. اسپانياييها به نوبه خود قادر نبودند واقعاً تصميم بگيرند با امريکاييهاي بومي چه کنند. از يک سو آنان باور داشتند که بوميان آمريکايي را به مسيحيت دعوت مي کنند و آنان را با هنرهاي تمدن آشنا مي سازند. و برخي بر اين باور بودند که بوميان آمريکايي حق استفاده از زمينهاي خود را دارند و نبايد از لحاظ اقتصادي و سياسي مورد بهره برداري قرار بگيرند. اين رويکرد خوش خيم قيم مآبانه بود: اسپانياييها بوميان آمريکايي را به سوي سعادت ديني هدايت مي کردند و آنان را در مکتب تمدن اروپايي تعليم مي دادند. از سوي ديگر اسپانياييها به نحو بيرحمانه اي جمعيتهاي بومي را مورد کشتار قرار مي دادند و با برخي از ظالمانه ترين رفتارهاي برده داري روي زمين آنان را آزادانه برده خود مي ساختند. متوسط بردگان بوميان آمريکايي به زحمت يک سال تحت فرمان ارباب خود دوام مي آوردند

وقتي ايزابلا اعلام کرد بوميان آمريکايي رعاياي تاج پادشاهي او هستند اجازه داد فاتحان به جمع آوري خراج از آنان بپردازند و آنان را به کار گمارند. با اين حال اين همچنين به معني آن بود که بوميان آمريکايي بايستي از نظر مادي و روحي تحت حفاظت و مراقبت فاتحان باشند. در عمل، اسپانياييها از نيروي کار آنان استفاده کردند و تا حدود زيادي وظيفه حفاظتي خود را فراموش کردند. بوميان آمريکايي در معادن طلا و نقره و نيز کشتزارها به کار گماشته مي شدند. به آنان به خوبي غذا داده نمي شد و اغلب براي مدتهاي مديد و غيرقابل تحملي به کار کردن وادار مي شدند. در نتيجه بردگان بومي آمريکايي که در خدمت اسپانياييها بودند گروه گروه مي مردند. باور بر اين است که چيزي حدود 40% بوميان آمريکايي تحت کنترل مستقيم اسپانياييها در قرن شانزدهم مردند. برخي از آنها به خاطر بيرحمي اسپانياييها و اکثريت آنان به خاطر بيماريهايي که اسپانياييها به طور غيرعمد با خود آورده بودند مردند

مطمئناً وقتي ما بيرحمي اسپانياييها را در آمريکا محکوم مي کنيم، رفتار انگليسيها را با بردگان آفريقايي در کارائيب فراموش نمي کنيم. انگليسيها چيزي را که اسپانياييها آن را افسانه سياه مي خوانند ترويج کردند تا فتوحات خود را در کارائيب توجيه کنند. انگليسيها ادعا مي کردند که نسبت به اسپانياييها خوش خيم تر هستند. آنان اسپانياييها را به عنوان موجوداتي ديوصفت و درنده خو معرفي مي کردند. واقعيت اين بود که تشکيلات استعماري انگليسي در ترينيداد و جامائيکا تنها کمي بهتر از اردوگاههاي مرگ بودند

اسپانياييها براي توجيه بيرحمي و استثمار خود با علاقه زيادي درباره ماهيت بوميان آمريکايي بحث مي کردند. دسته اي مي گفتند بوميان آمريکايي تنها نيمه بشر هستند و بنابراين هيچ امتياز قانوني و روحاني ندارند. دسته اي ديگر که بسيار کمتر بودند براين باور بودند که بوميان آمريکايي انسانهايي کامل هستند و شايسته برخورد قانوني و روحاني مناسبي هستند. اين دسته به طور مصمم با فتح آمريکا و حتي سکونت در آن مخالفت مي کرد و ادعا مي کرد بوميان آمريکايي حقوق و امتيازات کامل زمينهايي را که آنها اشغال کرده اند دارا هستند

اسپانياييها سرزمينهاي خود را در آمريکا به دو بخش اصلي تقسيم کردند: اسپانياي جديد (مکزيک و آمريکاي مرکزي همراه با جزاير کارائيب) و پرو (ساحل غربي آمريکاي جنوبي). هر يک از اين سرزمينها بوسيله يک فرمانفرماي کل اداره مي شد که خود نماينده مدني و نظامي شاه بود. فرمانفرماي کل از سوي شوراهايي مشاوره و راهنمايي مي شد. اين شوراها همچنين به عنوان شاخه قضايي دولت استعماري کار مي کردند

با اين حال واحد اداره کننده اصلي ماهيتي اقتصادي داشت. اسپانياييها تنها و تنها يک چيز از آمريکا مي خواستند: ثروت. توليد و تجارت بوسيله هيئت تجارتي که در اسپانيا واقع بود و تمامي تجارت اسپانيا را اداره مي کرد مورد نظارت قرار مي گرفت. با اين حال در آمريکا، شوراي بوميان، که توليد و تجارت اسپانيا در آمريکا را تنظيم مي کرد قدرت اداره کننده اصلي در آمريکا بود. اين شورا تمامي مأموران اداري را منصوب مي کرد، تمامي تجارتها را مرتب مي کرد وحتي امور مربوط به کليسا را تنظيم مي نمود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: