و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--اختلاف بزرگ کلیسایی 1378-1415

نوعي ناتواني عمومي در رهبري اروپاي قرن چهاردهم وجود داشت

الف: پادشاهي و اشرافيت

طبقه اشراف و شاهان به نظر مي رسيد در دفاع کردن مؤثر از سرزمينهاي خود ناتوان هستند. شاهان رعاياي خود را در درگيريهايي از قبيل جنگ صدساله گرفتار کردند. استراتژيست نظامي فون کلوسويتز اظهار کرده است جنگ سياستي است که ابزاري متفاوت به انجام مي رسد. چنين ديدگاهي اعتبار قابل توجهي دارد. مي توان گفت جنگ مي تواند به عنوان ابزاري در فيصله دادن تعارضاتي که با ابزارهايي صلح آميزتر قابل حل و فصل نيست مورد استفاده قرار بگيرد. اما رهبران بايستي قادر باشند زماني که جنگ در راستاي رسيدن به اهداف اوليه خود قرار ندارد خود را از آن رهايي بخشند. جنگ بين فرانسه و انگليس که در دوره هايي بسياري از ساير قسمتهاي اروپاي غربي را نيز درگير خود مي ساخت در حالي مدتها به طول انجاميد که هيچ راه حلي براي آن محتمل نبود. مردمي که مالياتهاي سنگيني براي حمايت از پادشاهيها و طبقه اشراف مي پرداختند کاري نمي توانستند بکنند جز اين که با خود بينديشند چرا اين گروهها نمي توانند از عهده مسؤوليتهاي خود در انجام کارکردهايي برآيند که به خاطر آنها به خود حق مي دهند مردم را به ماليات ببندند

علاوه بر اين مشکل با رواج هر چه بيشتر استفاده از تسليحات جديد طبقه حاکم _آنها که مي جنگيدند_ در حال از دست دادن برتري خود در ميدان جنگ بودند. بارها و بارها، اشراف زره پوش بوسيله دهقانان و نظاميان شهري که از کمانهاي بلند، کمانهاي متقاطع، تبرزين و باروت استفاده مي کردند کشتار شدند. طبقه اشراف فرانسه و انگليس تأثير بسيار اندکي در روند درگيري داشتند و در عوض به موقعيتي تغيير مکان داده بودند که بايستي به شاهان ماليات مي دادند تا آنها بتوانند ارتشهايي مزدور که به نظر مي رسيد در ميدان جنگ برتري يافته اند استخدام کنند

نه پادشاهي و نه طبقه اشراف به نظر مي رسيد توانايي در ارائه رهبري مؤثر در اين امر ندارند. شورش ژاکري در فرانسه و نقلاب دهقانان در انگليس هر دو شورشهايي انقلابي و ريشه اي بودند. هرچند آنها در رسيدن به اهداف خود ناموفق بودند رهبران آنها به چيزي کمتر از ريشه کني تمامي تشکيلات فئودال راضي نبودند

ب: طبقه متوسط

اتحاديه هاي صنفي که واحد اساسي سازمانبندي طبقه متوسط بودند براي عملکرد غيررقابتي در يک چارچوب عمومي اقتصاد رو به رشد طراحي شده بود. آنها قادر نبودند با بازارهاي راکد يا رو به کاهش قرن چهاردهم تطابق يابند. استادکاران اتحاديه هاي صنفي در سرتاسر اروپا، در تلاش براي حفظ موقعيت و استانداردهاي زندگي خود شروع به کاستن از هزينه نيروي کار از طريق بيگاري کشيدن از کارگران خود، کاهش توليد از طريق محدوديت دسترسي به عضويت اتحاديه، و کاهش هزينه هاي ضمني از طريق کاستن يا حذف مشارکتهاي اجتماعي سنتي خود کردند. آنان به آرامي در حال جايگزيني بوسيله تشکيلات سرمايه داري بودند. اتحاديه هاي بزرگتر براي در اختيار گرفتن کنترل سياسي شهرها برعليه اتحاديه هاي کوچکتر مي جنگيدند در حالي که هر دو بوسيله اشکال جديد و سرمايه دارانه توليد در حال ريشه کني و جايگزيني بودند. در طول زمان کارگران و صنعتگران دريافتند نفوذ و قدرت سياسي آنها به طور مداوم در حال کاهش يافتن است

اين درگيريها به صورت پنهان در زمان گسترش مرگ سياه در جريان بودند. هر دوي سرمايه داران و رؤساي اتحاديه هاي صنفي که رهبران طبقه متوسط بودند با وضعيتي روبرو شده بودند که طي آن کارگران دچار کمبود بودند، اما اين رهبران علاقه اي به افزايش هزينه نيروي کار از طريق پرداخت دستمزدهاي بالاتر نداشتند. آنان اين مشکل را با هم پيماني با طبقه اشراف حل کردند. اشراف مي بايستي از ابزارهاي لازم براي ثابت نگه داشتن دستمزدها در حد دوره پيش از طاعون حمايت مي کردند. اين اتحاد طبقه اي بوجود آورد که مي توان آن را به نام ثروتمندان نامگذاري کرد. اين طبقه از توده جمعيت جدا شده بودند و از حرکت به سوي هدف بازگرداندن شکوفايي و سعادت عمومي فاصله گرفته بودند. به نظر مي رسيد آنان قصد دارند با هزينه هرکس ديگري، بر ثروت و قدرت خود بيفزايند

ج: کليسا

کليسا در حالي که از ارائه رهبري در طي شرايط مشکل قرن چهاردهم فاصله بسياري داشت به طور يکنواخت در حال از دست دادن قدرت و اعتبار خود بود. در عمل، کليسا خود را اسير گرهي کليسايي کرده بود که پاپها قادر نبودند آن را باز کنند. پاپها در واقع با تلاش خود براي انجام دادن چنين کاري به نحو قابل ملاحظه اي در ايجاد بيماريهاي دوران سهيم شدند. ناتواني کليسا در ارائه رهبري و الگوي معنوي و اخلاقي در طي اين دوران برتمامي عناصر جامعه تأثير گذاشت

از ديدگاهي مي توان اين روند را متشکل از سه مرحله تبيين کرد

پاپ در آوينون (1305-1378

الف: کليسا در آوينون به عنوان عروسک فرانسوي تلقي مي شد که به خاطر نياز به پول به فساد کشيده شده است، در ارائه خدمات اجتماعي ناقص عمل مي کند، زياده رويهاي جنگ صدساله را محکوم نمي کند و از عهده مسؤوليتهاي خود در ارائه آيينهاي مذهبي براي تمامي مردگان و افراد محتضر در طي دوره مرگ سياه برنمي آيد

ب: کليسا از سوي گروههاي مختلف مورد حمله قرار گرفته بود
برخي مي خواستند کليسا ثروت و داراييهاي خود را رها کند زيرا مسيح و حواريون هيچ دارايي نداشتند
برخي ديگر ادعا مي کردند حکومت بايستي کليسا را کنترل و اداره کند
يا اين که يک کليساي سازمان يافته غيرضروري است زيرا خداوند درون هر شخص وجود دارد
يا اين که آيينهاي مذهبي غيرضروري هستند زيرا آنها فوق طبيعي نيستند و افراد مي توانند از طريق مراقبه به خدا دسترسي يابند
يا اين که کليسا از اعضاي خود تشکيل مي شود و رهبران در آن نقشي ندارند

ج: دستگاه پاپ با دفاع سرسختانه از حقانيت خود و حمله اي قدرتمند بر عليه منتقدان خود پاسخ داد. کليسا بر انحصار خود در انجام آيينهاي مذهبي تکيه کرد، از تفتيش عقايد براي خاموش کردن منتقدانش سود جست و بسياري از آنها را که معتقد به کم کردن از عملکردهاي کليسا بودند به کفرگويي متهم کرد

د: مي توان به طور کلي گفت کليسا بسياري از اقتدار اخلاقي خود را در اين دوره از دست داد

اختلاف بزرگ کليسايي (1378-1415

الف: با درگذشت گرگوري يازدهم در رم، بزرگان کليسا تحت فشار انبوه جمعيت رم مجبور به انتخاب يک پاپ ايتاليايي شدند. آنان اوربان ششم را به اميد اين که توصيه هاي آنان را عملي خواهد کرد برگزيدند. آنان در داشتن چنين اميدي اشتباه کرده بودند. اوربان تصميم گرفته بود هم پاپ و هم دستگاه اداري پاپ بايستي همچنان در رم اقامت داشته باشند و تهديد کرده بود که کالج بزرگان را به نحوي اصلاح حواهد کرد که نمايندگان ايتاليا به اکثريت بدنه آن افزايش يابند.بزرگان کليسايي فرانسوي که در کنترل پاپ جديد طبق آنچه اميدوار بودند ناتوان بودند از رم گريختند. بزرگان کليسايي ايتاليايي به طور طبيعي با قهرمان جديد رم باقي ماندند. وقتي بزرگان فرانسوي به جايي رسيدند که از قدرت پاپ و فشار جمعيت رم ايمن بودند، گرد هم جمع شدند و اعلام کردند انتخاب اوربان غيرمعتبر بوده و بي ارزش است زيرا آنها تحت فشار عمل کرده بوده اند. آنان نشست ديگري برگزار کردند و طي انتخابي ديگر يک فرانسوي را برگزيدند و به آوينون بازگشتند

ب: اين موضوع يک گره کور بوجود آورده بود. روحانيون مدتها و به سختي کار کرده بودند تا اصولي را طراحي کنند که طبق آنها کليسا بتواند مستقل از حکومت باشد، در اعمال خود نسبت به فرامين عرفي ايمن باشد، و پس از اين که پاپ به وسيله کالج بزرگان به عنوان اسقف رم برگزيده شد، قدرت مطلق و مسلط را در کليسا داشته باشد. از جايي که هيچ قدرت عرفي يا شخصي وجود نداشت که در امور کليسا نسبت به پاپ برتر باشد درنتيجه هيچ قدرت يا شخصي نمي توانست براي قضاوت درباره اعمال پاپ لياقت داشته باشد. اين به آن معني بود که هيچ قدرت يا شخصي وجود نداشت که شايستگي داشته باشد تعيين کند کدام يک از مدعيان مقام اسقفي رم، نيابت حقيقي مسيح را دارد

ج: وضعيت مالي کليسا در مجموع حتي نسبت به دوران پاپ در آوينون بدتر شده بود. اکنون دو پايتخت پاپ وجود داشتند که نيازمند نگهداري و اداره بودند، دو تشکيلات اداري کامل پاپ وجود داشتند که بايستي چنان که شايسته مقام و موقعيت پاپ بود تجهيز و نگهداري مي شدند. زماني که دو مدعي مقام پاپ با استفاده از ابزارهايي همچون شکوه و تجمل، هداياي مسرفانه، قيموميت و حمايت از اشراف و ارتشا در برابر يکديگر به رقابت پرداختند خالي شدن خزائن کليسا سرعت باز هم بيشتري گرفت

روشهاي ديگر رقابت هم وجود داشتند که دو رقيب به زودي برعليه يکديگر از آنها استفاده مي کردند. نه تنها هر کدام از تشکيلات پاپ طرف ديگر و روحانيون آن را کفرگو اعلام کرده بود بلکه به آن حد رسيدند که اعلام کنند هرکس آيينهاي مذهبي يک روحاني کفرگو _شما مي توانيد بخوانيد رقيب_ را قبول کند مورد طرد و لعنت الهي قرار خواهد گرفت. درک معني اين عمل مشکل نيست. از جايي که هر يک از پاپهاي رقيب از حمايت حدود نيمي از اروپا بهره مند بودند، نيمي از جمعيت مي توانستند از تبرک آيينهاي مذهبي يک روحاني حقيقي بهره مند شوند اما نيمه ديگر که در مراسم يک کفرگو شرکت مي کردند ملعون و محروم از لطف خداوند مي مردند. هر چند تمامي جمعيت اعمال مربوط به اظهار ندامت را به طور کامل انجام مي دادند، نيمي از آنها گناهانشان بخشيده مي شد، از تبرک و لذت بي حد آيينهاي مذهبي بهره مند مي شدند و با اميد قطعي به رستاخيز باشکوه و زندگي ابدي مي مردند اما روح نيمي ديگر از مردم مستقيماً به جهنم اول سقوط مي کرد تا در عذابي غيرقابل وصف که توأم يا لعنت تمامي ابديت بود براي هميشه زجر ببينند

اين موضوع براي باورمندان مذهبي به روشني امر مشکلي براي پذيرش بود و مشخص بود پاپ حقيقي هرکدام از مدعيان که مي بود براي نجات هزاران مسيحي باورمند و مانع شدن از افتادن آنان به جهنم ناتوان بود. بلکه حتي در واقع به فرمان پاپ حقيقي بود که آنها بايد به جهنم مي افتادند. دو راه براي حل اين تناقض وجود داشت. يکي اين بود که پاپ حقيقي بپاخيزد و بتواند کليسا را دوباره متحد کند. راه ديگر اين بود که نتيجه گرفته شود کليسا چنان که در حال حاضر فعاليت مي کند، تشکيلاتي ناکارآمد و غيرمؤثر مي باشد و بايستي سازمانبندي مجددي پيدا کند و اگر اين کار غير ممکن است بايستي سلسله مراتب کليسا از بين برود و نظريه حاکم به علت اين که براي سعادت شخصي غيرضروري است به کناري گذاشته شود. به طور طبيعي رهبران حاکم جامعه تصميم گرفتند انتخاب اول را دنبال کنند و پاپ حقيقي را بيابند

از چندين حاکم عرفي خواسته شد از اعمال قدرت و نفوذ خود براي فيصله دادن به موضوع استفاده کنند اما رهبران سکولار قبلاً خود وارد بازي شده بودند و تصميم گرفته بودند حمايت از کدام مدعي براي آنها منافع بيشتري به دنبال خواهد داشت. آنان علاقه اي به حمايت از رقيب خود نداشتند و بنابراين عملاً براي حل مشکل هيچ اقدامي نکردند. چهره هاي شناخته شده اي از هر دو پاپ خواستند براي صلاح مسيحيت حق خود را به ديگري تفويض کنند اما نتوانستند رقبا را متقاعد کنند

از هيئت تدريس الهيات دانشگاه پاريس براي تصميم گيري درباره اين موضوع نظرخواهي شد اما به هيچ نتيجه روشني نرسيدند. به اين نکته مي توان توجه کرد که اگر آنها يکي از اين دو را برمي گزيدند، طرف مقابل آنان را به طور جمعي و فردي طرد و لعنت مي کرد که اين مي توانست بر قدرت منطقي آنان تأثير بگذارد. با اين حال سؤالي که آنان بايد به آن جواب مي داند واقعاً اين نبود که کدام يک از مدعيان تخت سنت پيتر واقعاً گزينه مورد انتخاب خداوند که از طريق کالج بزرگان به انجام مي رسيد بود بلکه سوال اين بود که آيا آنان اين حق را داشتند که مشخصات و صفاتي تعيين کننده براي نائب مسيح وضع کنند. چنان که مستحضريد يکي از مدعيان بايستي پاپ حقيقي باشد و براي هيئت تدريس الهيات اين فرض که درباره ارزشگذاري اين فرد قضاوت کنند مي تواند گناه بزرگي باشد

برخي افراد تا آنجا پيش رفتند که به عنوان آخرين راه حل از افرادي که عموماً قديس تلقي مي شدند و تعداد اندکي نبودند نظرخواهي کنند. متأسفانه از آن تعداد افرادي که حاضر بودند نظر خود را ابراز کنند هيچ اکثريت مشخصي به نفع يکي از مدعيان شکل نمي گرفت. پاپ خودش، شاه و شاهزادگان، افراد ثروتمند و مشهور، افراد آموزش ديده و روحاني، هيچ کدام رهبري مورد نياز در اين مشکل را برعهده نگرفتند

در حالي که اعضاي کليساي حاکم در حال سعي و خطا براي تشخيص پاپ حقيقي از مدعي دروغين بودند، ديگران به اين موضوع رويکردهايي بنيادي تر در پيش گرفتند. براين اساس که مقام اسقف رم استخواني براي رقابت و مقامي براي کسب ثروت و جمع آوري ماليات نبود برخي از مردم اين دعوت را زنده کردند که کليسا بايستي به اصل فقر حواريون بازگردد و از اين جهت از مسيح و حواريون تقليد کند. متفکران و نويسندگان تأثيرگذار شروع به اين ادعا کردند که اقتدار شاهان بايستي نسبت به پاپ و نقش او به عنوان محافظ مردم برتري داشته باشد و حکومت بايستي مسؤوليت مراقبت و کنترل بر کارکردهاي کليسا را برعهده بگيرد. به طور کلي مي توان گفت اصلاح طلبان راديکال دوره آوينون دوباره قدرت گرفتند اما در مطرح کردن اين راه حل براي مشکل کند بودند و نظر آنان در آينده اي مورد انتظار قدرت گرفت

پاسخهاي مردمي نسبت به اين موقعيت ظهور کردند. اينها منتقدين کليسا و اعمال آن بودند که هيچ يک از دستگاههاي پاپ نيز به سادگي نمي توانستند آنان را خاموش کنند. برخي از اين منتقدين برخي از باورهاي پايه اي که بنيان قدرت و اعتبار کلييسا را حمل مي کردند مورد نظر قرار دادند. سرانجام ويسليف و هوس ادعا کردند که تبرک جستن در آيينهاي مذهبي که از نظر مديران کليسا در تداوم موجوديت کليسا نقشي اساسي داشته اند تنها مراسم گراميداشت برخي زا تجربه هاي مسيح بوده و هيچ قدرت فوق طبيعي ندارند

آنچه من از مولايم دريافت کردم و من آن را به تو مي بخشم اين است که مولايم مسيح در شبي که مورد خيانت قرار گرفت ناني برداشت و زماني که شکرگذاري کرد آن را شکست و گفت اين بدن من است که متعلق به توست. تو هم اين کار را براي به ياد داشتن من انجام بده

پاسخ بسياري از اعضاي جمعيتي که خود را بدون رهبر و تا اندازه اي بدون محدوديت مي يافتند اين بود که از جنبشهاي رازورزي و صوفيگري از قبيل تصوف رينالد از مايستر اکهارت استقبال کنند. جنبشهاي ديندارانه که در بين دهقانان گسترش يافتند احساس جديدي از دينداري فردي برانگيختند. تمامي اين جنبشها در گرايش به واگذاري تمامي قدرت روحاني سلسله مراتب کليسا به خود افراد مشابه يکديگر بودند. از بسياري جهات اين موضوع بنيان مفهوم "روحانيت جهاني تمامي باورمندان حقيقي" بود که عنصري اساسي در اصلاحات پروتستان در قرن آينده بود

در طي زمان شرايط فقط بدتر مي شد. هنوز دو مدعي پاپ وجود داشت و رقابت آنان فساد را در دستگاههاي مديريتي بيشتر کرده بود و علاقه به هر چيزي را غير از غلبه کردن بر رقيب کاهش داده بود. با گذشت زمان مصلحان گوناگون درباره اصولي مشترک و چگونگي عملي کردن آن اصول به توافق رسيدند. آنان بر اين اصل توافق کردند که اتحاد کليسا مبتني بر شخصي است که نماينده اعضاي آن است. بر اين اساس آنان ادعا کردند که يک گردهمايي عمومي قدرت عزل پاپها و تبيين ديگر مشکلات فرا روي کليسا را دارد. اين افراد به علت اصرار بر قدرت شورا به عنوان شوراييان شناخته مي شدند. اين گروه به زودي عملاً تمامي افرادي را که پيگير اصلاحات کليسايي بودند دربر گرفت

آنان از موضع خود که شوراي عمومي قدرت برتر را در داخل کليسا شکل مي دهد با استدلالهاي مختلف دفاع مي کردند

از کتاب مقدس: پول احساس کرد براي اين که گرويدن به دين مسيحيت از دين غير يهودي تأييد شود لازم است تأييد شوراي اورشليم به دست آورد

تاريخي: زماني که امپراطور کونستانتين از مسيحيان خواست تا مجموعه عمومي باورهاي خود را تنظيم کنند خواست تا شوراي نيشيا تشکيل جلسه دهد

شواهد موازي: شاهان ديگر هم که با الطاف خداوندي مدعي اقتدار برتر بودند، قدرت خود را با گردهمايي نمايندگان در امور مهم تقسيم مي کردند

فلسفي: نامگرايي که قبول آن حالتي عام مي يافت براين باور بود که حقيقت آن چيزي است که با خواست عمومي مستقر شود و مورد قبول واقع شود. عدالت بر قانون برتري دارد و عدالت يک سازه اجتماعي است

شوراي پيزا

نبايد تصور کرد تمامي رهبران درباره مسؤوليتهاي خود بي توجه بودند و تمامي روحانيون تنها علاقه مند سياست بازي پاپها بودند. بسياري از آنها در واقع از چگونگي موقعيت مطلع بودند و بيار علاقه مند بودند به دنبال راه حلي باشند. در واقع چند نفر از بزرگان کليسا، اعضايي از هر کدام از تشکيلات اداراي پاپ از دو طرف از اصول شوراييان استقبال کردند. آنان دور هم جمع شدند تا به عنوان يک شورا به مشکل پاپهاي رقيب رسيدگي کنند. من فکر مي کنم که منطق اين راه حل اين بود که اگر يک کالج بزرگان مي تواند به عنوان وسيله اي براي خواست خداوند در انتخاب نائب مسيح از ميان تعداد زيادي داوطلبان شبيه هم عمل کند پس همچنين خواهد توانست به عنوان وسيله اي براي خواست خداوند در جدا کردن گندم از کاه، گوسفند از بز، نائبان مسيح از مدعيان پوشالي عمل کند. اين منطق قابل قبول بود و اگر مرداني که در شوراي پيزا در سال 1408 دور هم جمع شدند براين اساس عمل مي کردند همه چيز مي توانست به خوبي پيش رود. با اين حال آنان با تلاش براي راضي کردن همه طرفين و عزل هر دو مدعي و انتخاب يک داوطلب جديد و مورد توافق به عنوان پاپ، مرتکب خطايي جدي شدند

تا حدودي اشاره شد که آنان با عزل هر دو مدعي مطمئناً به خود حق داده بودند يک پاپ واقعي را از تخت پايين کشند. با اين حال اين ضعف منطقي تفاوت چنداني پيش نياورد زيرا در هر حال يکي از مدعيان عنوان پاپ از تصميم شورا تبعيت نمي کرد و شرکت کنندگان و انتخاب کنندگان آنان را در همراهي با هرکس که از آنها حمايت کرده است و با آنها کار کرده است را مورد طرد و لعنت قرار مي دادند. اکنون سه مدعي پاپ وجود داشتند و وضعيت باز هم بدتر شده بود

براي شوراييان مشخص شده بود که اگر بخواهند به اهداف خود برسند بايستي قدرت عرفي را متشکل کرده و نسبت به توقيف مالياتها و داراييهاي پاپ تهديد کنند. تا سال 1415 مشکلات ناشي از پاپهاي سه گانه، کفرگويي و انقلاب چک، فساد کليسا و نگراني عمومي چنان آزاردهنده شده بودند که امپراطور روم مقدس حمايت خود را از شوراييان اعلام کرد و براي تشکيل يک شوراي جديد در شهر سلطنتي کونستانس اقدام کرد

گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام ایمیل بزنه تا براش ايميل بزنم

هیچ نظری موجود نیست: