و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--دستاوردهای قرون وسطی

من چندان علاقه اي به صحبت کردن درباره سهم گذشته در زندگي امروز ندارم. اين موضوع کمي مرا به ياد دوران دبستانم مي اندازد

معلم: ما چه چيزي به يونانيان باستان مديونيم؟
همه کلاس باهم: دموکراسي
معلم: و ما چه چيزي به روميهاي باستان مديونيم؟
همه کلاس باهم: دولت نماينده مردم
معلم: و ما چه چيزي به مصريان باستان مديونيم؟
همه کلاس با هم: چه
معلم: موميايي کردن! ما موميايي کردن را به مصريان باستان مديونيم

من تنها يک بچه بودم اما بار بدهکاري را بر پشتم احساس مي کردم و تقريباً انتظار داشتم يونانيان، روميان و مصريان باستان پشت در خانه ام براي دريافت طلبکاري خود حاضر شوند. به خودم گفتم مصريان چيز زيادي از من نخواهند خواست چون موميايي کردن در بهترين حالت کار جالبي نسيت

اما اين يک راه مطالعه تاريخ است. روشهاي بهتر ديگري هم هستند. مي توان يک تمدن گذشته را چنان که يک انسان شناس مردم يک جزيره درياي جنوبي را مورد مشاهده قرار مي دهد مطالعه کرد يا اين که مي توان به راحتي روش زندگي آنان را تأييد کرد و از هنر، معماري، ادبيات و موسيقي آنان لذت برد و شايد تلاش کرد که روش زندگي و طرز کار جامعه آنان و اين که چگونه دنيا را مي ديدند فهميد. اين کاري لذتبخش و ارزشمند است. اين کار افقهاي فرد را وسيعتر مي کند، انديشه او را تحريک مي کند و منجر به تحمل بيشتري نسبت به انسانها و روشهاي زندگي آنان مي شود. به همين علت است که تاريخ معمولاً جزو علوم انساني طبقه بندي مي شود و به همين دليل من معمولاً با سوءظن به کساني که آن را زيرمجموعه علوم اجتماعي قرار مي دهند نگاه مي کنم

اما آن رويکرد خيلي مفيد نيست و به نظر مي رسد مردم چيزهاي مفيد را دوست دارند هرچند متوجه شده ام آنها به سادگي بسيار پول خود را صرف بازيهاي فوتبال (آمريکايي) و بسکتبال، کنسرت راک، فيلمها، پوسترها، مجسمه هاي الويس پريسلي و چيزهاي ديگري مي کنند که فکر نمي کنم چيزهاي واقعاً مفيدي باشند. اما کاملاً مقبول است که گذشته را مطالعه کرد تا به جستجوي ريشه هاي چيزهايي که در حال حاضر بخشهاي مهمي از زندگي ما هستند بپردازيم. شعار سقراط بود که خود را بشناس. او منظورش اين بود که قبل از اين که سعي کني مردم ديگر و چيزهاي ديگر را بفهمي، بايد بفهمي که هستي، هدفت در زندگي چيست و چگونه تبديل به فردي که در حال حاضر هستي شده اي

من بر اين مبنا کار خواهم کرد. پس بگذاريد بگويم فکر مي کنم چه چيزهايي از قرون وسطي ريشه گرفته اند و بيشترين اهميت را در شکل دادن زندگي من داشته اند. مي توانم مشخصترين نمونه ها را ذکر کنم و مي توانم بگويم شايد مهمترين دستاورد اروپاي قرون وسطي اختراع عينک در قرن سيزدهم بود.اگر عينک نمي بود من به اندازه کافي نمي توانستم ببينم تا از برخورد به خانه ها و درختها خودداري کنم و در نتيجه براي پول درآوردن دچار مشکل مي شدم. البته ممکن است بگويم سگم مرا از رفتن به داخل خيابان و زيرگرفته شدن باز مي دارد اما سگم در حال پير شدن است و خودش هم خوب نمي بيند. او در حال وابسته شدن به من است تا من به او محل سنجابهايي را که مي تواند دنبال کند اشاره کنم، اما اين داستان ديگري است. تلاش خواهم کرد خود را به موضوعات بزرگ محدود کنم، چيزهايي که ممکن است زندگي شما را نيز به اندازه من شکل داده باشد

آزادي

سر کنت کلارک مجموعه اي از فيلمها را درباره تاريخ هنر نوشته و کارگرداني کرده است که نامش را تمدن گذاشته است (انگليسيها اين کلمه را به نحو متفاوتي مي نويسند. آنها همچنين مخلوطي از آبجو و شراب سيب مي نوشند و بدترين قهوه دنيا را درست مي کنند). در اولين صحنه اولين فيلم، سرکنت جلو يک آبراهه بزرگ رومي در نيمس (در فرانسه) نشسته است و مي گويد (در حالي که دستش را به سوي توده سنگهاي پشت سرش تکان مي دهد) من نمي دانم تمدن از چه تشکيل شده است اما وقتي آن را مي بينم آن را مي شناسم. بايد اعتراف کنم آن صحنه مرا به شدت عصباني مي کند و اغلب مي فهمم در واکنش به آن زير لب چنين چيزي مي گويم آري؟ خوب کني، مردک پير، فکر مي کني چند برده براي درست کردن چيزي که پشت سر تو قرار دارد کشته شده يا کتک خورده اند؟
موضوع اين است که روم باستان، مانند يونان باستان، مصر باستان و هر تمدن پيش از اروپاي قرون وسطي، جامعه بردگان بود و تمامي آثار باستاني کهن که آنها را به وفور مورد تحسين قرار مي دهيم با خون و عرق و اجساد بردگان ساخته شده اند

اما ممکن است بگوييد اروپاي قرون وسطي يک جامعه آزاد نبود. برزگران فقير و دهقانان سرکوب شده وجود داشتند. اين درست است اما روميها به سادگي بردگان خود را مانند دارايي خود محسوب مي کردند. برده دار رومي درباره بردگان خود قدرت مطلق داشت و اگر مي خواست مي توانست آنها را براي تفريح خود تا حد مرگ شکنجه دهد. و هيچ کس نمي گفت او کار اشتباهي کرده است. برعکس در جامعه قرون وسطي، هر مرد و زن به عنوان يک مخلوق يگانه خداوند و دارنده روحي که خداوند به او هديه داده است در نظر گرفته مي شد. در تمامي قرون وسطي مردم بيشتر و بيشتر متقاعد شدند که برده داري شيطاني و مخالف قانون خداوند است. از متن انجيل به روايت سنت ماتيو اغلب نقل مي شود: کارگر ارزش اجاره دادن دارد. مردم از اين نقل چنين برداشت مي کنند که کار بايد از يک نفر خريده شود نه اين که به سادگي از او گرفته شود. تا انتهاي قرون وسطي عملاً برده داري از اروپاي غربي ناپديد شد

اما آيا همان اروپائيان آفريقايي ها را به بردگي نگرفتند؟ بله اين درست است اما اين به نوعي يک استثناست. آنان از تجارت دنباله دار مسلمانان در برده کشي از آفريقا تقليد کردند تا براي سرزمينهاي پر از بيماري دنياي جديد نيروي کار فراهم کنند. برده داري سياه در قرنهاي هفدهم و هيجدهم به اوج خود رسيد اما بسياري از اروپائيان هميشه فکر مي کردند تجارت برده کاري غلط و شيطاني است. اروپائيان بودند که آن را غيرقانوني کردند و در طي قرن نوزدهم به آن پايان دادند. صدها هزار مرد از نوادگان اروپائيان براي پايان دادن به برده داري در آمريکا مردند. ما اغلب در رسيدن به آرمان آزادي براي همه دچار کمبود هستيم اما ما اين آرمان را داريم. اين ايده در اروپاي قرون وسطي متولد شد و ناشي از ديدگاه اروپائيان به ماهيت انسان بود

برابري

شايد تعجب کنيد که جامعه گل چين شده و طبقاتي مانند اروپاي قرون وسطي را منشأ مفهوم برابري تلقي کرده ام. همان طور که گفتم ما هميشه در رسيدن به آرمانهاي خود کمبود داريم اما آرمان تماميت انساني در اروپاي قرون وسطي متولد شد. رواقيون يونان که فلسفه شان تأثير فراواني بر کليساي مسيحي اوليه داشت به برادري انسانها معتقد بودند و مي گفتند بالاترين مقام هر انسان برخورد عادلانه و غمخوارانه با ديگران است. با اين حال در ذهن رواقيون اين به معني آن بود که مردم بايد با بردگان خود مهربان باشند و منظورشان اين نبود که هيچ برده اي نبايد باشد

در بهترين شرايط، مثلاً در يک صومعه بنديکت که به خوبي اداره مي شده باشد، اروپائيان قرون وسطي مي کوشيدند به اين آرمان برابري برسند. يک تشکيلات هدايت شده مانند صومعه به نوعي سلسله مراتب نيازمند است اما بنديکتي ها آن را تنها بر مبناي سن و تجربه بيشتر قرار داده بودند. او که پيش از همه وارد صومعه شده است بر همه آنهايي که بعداً وارد شده اند اولويت داشت و اين ربطي به رتبه و مقامي نداشت که اشخاص در دنياي عرفي داشتند. داستان جالبي در اين باره وجود دارد. يک اشرافي تصميم گرفته بود زندگي دنيوي را رها کند و به صومعه اي که قبلاً ثروت قابل توجهي را به آن بخشيده بود وارد شود. او به سمت دروازه صومعه راند و برده اش در حالي که اثاثيه اش را مي آورد به دنبالش مي راند. راهب اعظم دروازه را گشود و با احترام از او استقبال کرد. وقتي از او خواسته شد به داخل بيايد نجيب زاده از برده اش خواست اثاثيه اش را به داخل بياورد. برده اش چنين کرد و زودتر از اربابش وارد شد. اشرافي براي بقيه عمرش بايد تابع برده سابق خود مي بود زيرا برده قبل از او وارد زندگي رهباني شده بود

ساده است درک کنيم آرمان دموکراسي که مردم بايد صداي تصميم گيرنده اي در اعمال دولت، جامعه و اقتصاد داشته باشند وابسته به پذيرش آرمانهاي آزادي و برابري است. اگر چنين باشد اين تصور که ما دموکراسي را به يونانيان مديون هستيم افسانه است. مردم آتن، دموکراتيک ترين دولت شهر يوناني، به زنان، بردگان و بيگانگان اجازه رأي نمي دادند و يک فرد، بيگانه تلقي مي شد اگر پدربزرگش از حقوق شهروندي آتن برخوردار نمي بود. اين در واقع جامعه اي بسته بود و کسي اجازه ورود به آن را نداشت

قانون اساسي

از جايي که ما درباره صومعه ها صحبت مي کنيم شايد بخواهيد قانون بنديکت را دوباره بخوانيد. اين قانوني نوشته شده است که زندگي رهباني را در تمام طول دوره قرون وسطي و تا زمان ما اداره مي کند. شايد توجه کنيد که راهب اعظم قدرت مطلق را دارد به جز اين که او موظف است قوانين نوشته شده را مراعات کند و درباره تمامي موضوعات مهم لازم است با راهبان خود مشورت کند. واقعيت اين است که يک بخش از قانون هر روز براي راهبان خوانده مي شد تا آنان بدانند قانون چه مي گويد. بنديکت هيچ وقت چيزي درباره شورش در قانون خود ننوشته بود اما مي توان موارد متعددي در تاريخ آن دوران يافت که راهبان اقتدار راهب اعظمي را که قانون را ناديده مي گرفت رد مي کردند و او را اخراج کرده رهبر ديگري را به جاي او انتخاب مي کردند. بنابراين اقتدار راهب مطلق نبود بلکه محدود به يک سند مکتوب بود که همه آن را درک مي کردند. فکر مي کنم اين اساس قانون اساسي است

اين گونه رويکرد به اداره امور تا حدود زيادي محدود به صومعه هاي سرپوشيده بود اما من احتمال مي دهم که اين خود تأثيري آرام و پيوسته هر چند تنها به عنوان يک آرمان بر دنياي عرفي داشت. راهبان بنديکتي در تمامي دوره قرون وسطي به عنوان مدير و مشاور در خدمت شاهان و شاهزادگان اروپاي غربي بودند. لانفرانک مشاور ويليام اول از انگليس بود و آنسلم مشاور ويليام دوم بود. هر دو راهبان اعظم صومعه بنديکتي نورمن کوچکي به نام بک بودند که در آن مطالعه قانون در اوائل قرن يازدهم به درجات بالايي رسيد. در همان زمان دانشمنداني مانند آلبرتوس ماگنوس و توماس آکويناس بر اين نکته تأکيد کردند که قوانيني عمومي و فراگير وجود دارند که بوسيله خداوند وضع شده اند که طبق آن انسانها صرفنظر از اين که چه مقدار قدرت دارند نبايد کنار گذاشته شوند. هر چند درباره اين که پدران بنيانگذار ايالات متحده چه مقدار تحت تأثير روميها بوده اند بسيار گفته شده است اما عبارات ابتدايي اعلاميه استقلال چنين به ذهن متبادر مي کند که گويا توماس جفرسون تحت تأثير آن متفکران قرون وسطي بوده است که به دنبال رابطه اي بين قوانين الهي و طبيعي مي گشته اند

ما اين حقايق را بديهي مي دانيم: که همگي انسانها برابر خلق شده اند و آنها از سوي خالق حقوقي قطعي وغيرقابل انتقال دريافت کرده اند

عبارت او، قوانين طبيعت و خداوند طبيعت، در نظر من تأييد مي کند که آرمانهاي اساسي ملت ما همان قدر که از يونانيان و روميها اخذ شده است از تفکر قرون وسطي نيز گرفته شده است

ارزش و مقام کار

در شهر کوچکي که من به دبيرستان مي رفتم فاصله اي بين طبقات اجتماعي وجود داشت. در يک سو چندين خانواده ثروتمند وجود داشتند که صاحب کارخانه بودند و در سوي ديگر مردمي وجود داشتند که در آن کارخانه ها کار مي کردند. همچنين خانواده هاي اطبا، وکلا و مغازه داران وجود داشتند که بسيار مي کوشيدند خود را همتراز خانواده هاي ثروتمند نگه دارند. والدين من از چيزي که به آن طبقه کارگر گفته مي شود بودند و من و دوستانم از سن شانزده سالگي که حداقل سن قانوني کار بود به کارهاي پاره وقت و تمام وقت مشغول بوديم. فرزندان خانواده هاي ثروتمند در شهر من وضعيت متفاوتي داشتند. در حالي که من و دوستانم طي تابستان در يک کارخانه کار مي کرديم آنها تابستان خود را در خانه تابستاني خانواده در خليج جورجيا يا مناطقي شبيه آن مي گذراندند يا به اروپا سفر مي کردند. رهبر گروه بازي مدرسه، برنده رقابت انشاي دختران انقلاب آمريکا، دانش آموز ممتاز کلاس، رهبران جشن ها، و حتي يار وسطي که فرستاده مي شد تا امتياز توپي را که تيم قوتبال از خط رد کرده بود تعيين کند همگي از فرزندان ثروتمندان بودند. نمي دانم آيا امروز چنين نابرابريهاي اجتماعي و خودستايانه هنوز در شهرهاي کوچک وجود دارند. اميدوارم چنين نباشد. اما اين شايد توضيح دهد چرا من فکر مي کنم مفهوم ارزش کار بسيار مهم است

اشاره کردم که تمدنهاي پيش از اروپاي قرون وسطي همگي برمبناي استثمار انسانهاي برده بنيان گذاشته شده بودند. در چنين جوامعي شايد ناممکن بود کار را امري که تنها شايسته بردگان است ندانيم. حتي اگر انسانهاي آزاد مجبور بودند کار کنند تا غذا و سرپناهي پيدا کنند چنين تلقي مي شد که ارزش خود را با آلودن دست خود به کارگري پايين آورده اند. مردم به نقاط دور مي رفتند تا به همه نشان دهند براي زندگي کردن نياز به کار کردن ندارند. در چين، ماندرين ها، يا طبقه بالاتر عادت داشتند اجازه دهند ناخنهاشان چنان بلند شود که به زحمت بتوانند فنجان چاي را در دستهاي خود نگه دارند. آنان پاهاي دختران خود را به نحوي مي بستند تا دختران وقتي بزرگ شدند بدون کمک نتوانند راه بروند. همه اينها براي آن بود تا نشان دهند آنها نه کار مي کنند و نه مي توانند کار کنند. رگه هايي از اين رويکرد هنوز امروز وجود دارد. چرا مردم به تالارهاي برنزه کردن پوست مي روند در حالي که مي دانند برنزه کردن به پوست آسيب مي رساند و مي تواند منجر به سرطان پوست شود؟ جواب شايد اين باشد که پوست برنزه زيبا تلقي مي شود. اين نشان مي دهد که شما روزهاي تابستان را در کارخانه يا دفتر کار نکرده ايد. آن زمان که بيشتر مردم در فضاي باز کار مي کردند برخي بسيار مراقب بودند حتماً کلاهها و دستکشهاي لبه دار و بلند بپوشند و سايباني با خود حمل کنند تا پوست خود را از آفتاب محافظت کنند و از پودر سفيد بر روي صورت و دستان خود استفاده مي کردند. تورستين وبلن کتاب جالبي دراين باره به نام نظريه طبقه تفريح کننده نوشته است

جامعه قرون وسطي شايد به کساني که مي جنگيدند، کساني که کار مي کردند و کساني که دعا مي خواندند تقسيم شده بود ولي در تمام طول دوره قرون وسطي کليسا براي جا انداختن اين موضوع که کار موضوعي تحقيرکننده نيست و انسان با کار کردن ارزش خود را از دست نمي دهد تأثيرگذار بود.فرض بر اين بود راهبان بنديکتي يک سوم زمان خود را به خوابيدن، يک سوم به دعا خواندن و يک سوم را به کار کردن بگذرانند. کار شايد شامل نقاشي کردن تصاوير يا رونويسي دست نوشته ها مي بود اما اين هنوز نوعي کار به شمار مي رفت. راهبان کلوني به تمامي حاميان ثروتمند و اشرفي خود تأکيد کرده بودند که هر کدام بايستي کاري فيزيکي انجام دهند. يکي از شعارهاي آن زمان اين بود که کار از روي لذت نوعي تسبيح خداوند است. حتي زاهدان مقدس که کناره گيري اجتماعي کرده بودند سرپناه خود را با دست خود مي ساختند و بر روي باغچه هايي که غذايشان را تأمين مي کرد کار مي کردند. فرانسيسکن هايي که پرسه مي زدند موظف بودند به سادگي غذايي از کسي قبول نکنند بلکه بايستي درخواست نوعي کار مي کردند تا در عوض آن چيزي به دست آورند. در طي سالها اروپائيان رويکردي نسبت به کار پيدا کردند که در ميان تمدنهاي پيشرفته جهان منحصر به فرد بود

البته براي مردم راحت نيست بپذيرند کار کردن نسبت به از زير کار در رفتن بهتر است يا اين که چيزي که (با زحمت) به دست آيد بهتر از چيزي است که به سادگي کسي آن را داده باشد. آنان مي گويند انسان به طور ذاتي تنبل است و بدين ترتيب فاصله طبقاتي و خودستايي دوباره به داخل جامعه مي خزد. اما گرايش عمومي توده مردم اين است که به خاطر اين که براي به دست آوردن چيزي مجبورند کار کنند پست تلقي نمي شوند و اين عاملي مهم براي آزاد نگه داشتن جامعه ماست. به نظر مي رسد مشکل از اينجا نشأت مي گيرد که شغلهاي واقعاً سازنده کم هستند ولي نسبت به کار کردن نفرتي وجود ندارد

قدرت مردم

بسياري از دانشجويان در جواب دادن به سوالات متن تاريخ چنين چيزهايي مي نويسند مردم فلان کار را کردند يا مردم فلان چيز را خواستند. به طور عمده در طول تاريخ مردم براي اتفاقاتي که برايشان مي افتاد دخالت کمي داشتند يا اصلاً دخالتي نداشتند. حتي وقتي اين اتفاق مي افتاد همه با کاري که انجام مي شد موافق نبودند. پدران بنيانگذار ايالات متحده گرايش داشتند دموکراسي را با قانون مردم مساوي بدانند و مي کوشيدند با محدود کردن قدرت مردم از طريق دور کردن آنان از روندهاي واقعي تصميم سازي از آن دوري کنند. چنين فرض مي شود که آتن باستان يک دموکراسي بود اما شرکت در اداره شهر محدود به اقليتي از جمعيت بود. روم باستان فرض مي شود که يک دولت نماينده مردم بود اما سناي روم يک مقام وراثتي بود که محدود به ثروتمندان و اشراف بود و سناتورها نماينده هيچ کس جز خودشان نبودند

اصل اتحاد مردمي به نظر مي رسد محصولي از قرون ميانه باشد. کليسا گاه اشاراتي به اين که صداي مردم صداي خداست داشت اما معمولاً اين اصل را عملي نمي کرد. با اين حال اهالي شهرهاي کوچک قرنهاي يازدهم و دوازدهم آن را عملي کردند و برعليه اربابان خود شوريدند و امتيازات آزادي را کسب کردند و خود را به عنوان مالکان متوسط که مستقل و خودمدير بودند مطرح کردند. دهقانان سوييسي کوهستان کانتون از اوري، شويز و اونتروالدن با برانداختن اربابان هابسبرگ و شروع حکومت خود اين اصل را عملي کردند. جان بال، جان ويکليف و ژان هوس نيز با رد اين نکته که خداوند مي خواهد عده کمي بر تعداد زيادي حکومت کند اين اصل را عملي کردند. ويليام از اوکهام نيز وقتي در اين باره بحث کرد که دسته هايي از قبيل عدالت، حقيقت و زيبايي بوسيله رضايت عمومي ساخته مي شوند بر مبناي اين اصل عمل کرد

بسياري از مؤسسات مردمي قرون وسطي دوام نياوردند. پارلمان، سوييس، مجلس مردمي ايسلند و معدود ديگري تا دوران جديد دوام آوردند اما تنها پس از چيزي که انقلاب آزاديخواهانه خوانده مي شود بود که مردم در اواخر قرن هيجدهم شروع به در دست گرفتن قدرت براي خود کردند. با اين حال من فکر نمي کنم اين اتفاق رخ مي داد اگر مردان و زنان اروپاي قرون وسطي نمي بودند. آنها براي قرنها با اين انديشه درگير بودند که فرمانبرداري عده اي فراوان در برابر عده اي اندک يک حالت طبيعي است يا بر اساس قانون الهي است. مردان و زنان دوران مدرن به سادگي تنها راه آنان را ادامه دادند تا اين که زماني رسيد که چالش مستقيم قانون اشرافيگري ممکن شد. من فکر نمي کنم کسي در اين باره بحث کند که آيا توده مردم واقعاً درباره اتفاقاتي که در جامعه مدرن مي افتد تصميم مي گيرند اما اين آرماني است که همه ما براي رسيدن به آن مي کوشيم. اگر چنين چيزي نبود جهان جاي بسيار بدتري مي شد

در هر حال اين پنج مورد انتخابهاي من براي پنج دستاورد اصلي قرون وسطي براي دنياي جديد بودند. اين گونه امور هميشه اموري شخصي بوده اند و ممکن است شخص ديگري پنج مورد کاملاً متفاوت ديگر را مطرح کند. کسي شايد درباره دانشگاه، پروتستانتيسم، استقرار نوعي اقتصاد جهاني، انقلاب صنعتي و سيستم سرمايه داري يا هرکدام از مواردي ديگر بحث کند. موضوع اين است که در مورد اين که کدام يک اساسيتر است تصميم گيري شود

گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام ایمیل بزنه تا براش ايميل بزنم

هیچ نظری موجود نیست: