و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--امپراطوری روم در دوران اقتدار

از جنبه هاي گوناگون امپراطوري روم همچنان به عنوان الگويي که تمدن غربي خود را بر مبناي آن شکل داده است باقي مانده است. تنها کافي است به عمارت کنگره امريکا در واشنگتن نگاهي بيندازيم تا ببينيم تا چه حد بنيانگذاران ايالات متحده از الگوي رومي براي شکل دادن يک ملت جديد استفاده کرده اند. از جايي که بسياري از اصول اجتماعي رومي در مؤسسات مدرن ظهور يافته است مردم احساس مي کنند دانستن اين که چگونه امپراطوري روم سقوط کرد از اهميت زيادي برخوردار است. پاسخ اين سوال ممکن است در نهايت رخنه يا ضعفي را در سنت رومي که به تمدن جديد غربي منتقل شده است مشخص نمايد. چنين نقطه ضعفي ممکن است زماني باعث به پايان رسيدن قروني شود که طي آن تمدن غربي توانسته بود توسعه يابد و جهان را تحت تسلط بگيرد. بسياري از استانداردهاي بالاي زندگي ما در نتيجه توانايي ما براي در اختيار گرفتن آن چه از بقيه جهان مي خواسته ايم حاصل شده است. از دست دادن اين توانايي به اين معني خواهد بود که زندگي ما به طور مشخصي از راحتي و تجمل کمتري برخوردار خواهد بود

به اين ترتيب مردم هميشه براي مشارکت در تلاش براي پاسخ دادن به سوال "چرا امپراطوري روم سقوط کرد؟" علاقه مندند. گاه و بيگاه مجلات و روزنامه ها درباره اخرين نظريات در اين باره گزارش مي کنند -تمامي روميها مالاريا گرفتند و اغلب اوقات بيمار بودند؛ آنان با سرب موجود در لعاب سفال هاي مورد استفاده خود مسموم شدند و ديوانه شدند؛ آنان شروع به عياشي و ميگساري مداوم کردند و علاقه اخلاقي آنان با اشتغال ذهني با سکس تضعيف شد، مسيحي شدن آنان توجه آنان را از دنياي حاضر به دنياي ديگر معطوف کرد؛ و غيره. اين سوال شايد جوابي داشته باشد يا نداشته باشد اما ابتدا ما بايد طبيعت و ماهيت امپراطوري روم را درک کنيم. به اين ترتيب به جاي بحث درباره علل سقوط آن، بيشتر به اين موضوع خواهيم پرداخت که چگونه براي مدتهاي طولاني پابرجا ماند

امپراطوري روم اصولاً با اتحاد درياي مديترانه شکل گرفت

1. امپراطوري روم تنها و يگانه نبود بلکه يکي از امپراطوريهاي کلاسيک دنياي باستان بود. چهار امپراطوري کلاسيک هان در چين، موريان در هند، پارتيان در ايران و روم در دوره سالهاي 200 تا 100 پيش از ميلاد ظهور کردند. هريک با اتحاد لااقل دو منطقه جغرافيايي به شدت ناهمگون بوجود آمدند

هان در چين در دره شمالي رودخانه هوانگهو، منطقه اي معتدل و با مردم گندم کار ظهور کرد و به سمت جنوب گسترش يافت و منطقه زير حاره اي و برنج کار دره رودخانه يانگ تسه را فتح کرد

موريان در هند از منطقه نسبتاً باير و گندم کار دره سند گسترش يافت و دره حاصلخيز و برنج کار رودخانه گنگ را اشغال کرد

ايرانيان، ساکنان کوهستانها و فلات منطقه اي بودند که در حال حاضر ايران را تشکيل داده و به خاطر تنوع آب و هوايي شناخته شده است. آنان گندم کار بودند. ايشان تسلط خود را بر بين النهرين (عراق جديد) که منطقه اي زيرحاره اي و ارزن کار در حد فاصل رودخانه هاي دجله و فرات بود مستقر کردند. البته مي دانيم که ايرانيان اقتدار خود را در اين مناطق پيش از اين در سالهاي 500 قبل از ميلاد استحکام بخشيده بودند. اما تسلط واقعي ايران در اين منطقه زماني شروع شد که مردمي کوهستاني به نام پارتها قدرت را به دست گرفتند و پايه هاي دولت را دوباره مستقر کردند

روميها ساکنان يک شهر کوچک در شبه جزيره ايتاليا در حوزه غربي درياي مديترانه بودند که توانستند ابتدا تمامي حوزه غربي و سپس حوزه شرقي اين پهنه آبي را که تقريباً به تمامي در محاصره خشکي است فتح کنند

در هر يک از اين امپراطوريها مناطقي که متحد شده بودند چنان متفاوت بودند که تنها با اعمال نيرو در کنار يکديگر قرار مي گرفتند و اگر حاکمان موسساتي براي حفظ اين همگرايي ايجاد نمي کردند و گسترش نمي دادند آنها در کنار يکديگر باقي نمي ماندند

کمي در اين مورد تأمل کنيم. شايد يک امپراطوري را چنين تصور کنيم که به اندازه کافي قدرتمند است که همسايگان ضعيفتر خود را مطيع سازد و آنان را اغلب با استفاده از اعمال نيروي شيطاني تحت حاکميت خود نگه دارد. البته چنين امپراطوريهايي وجود داشته اند اما چنين مواردي به ندرت براي مدتي بيشتر از طول عمر بنيانگذاران خود برجاي مانده اند و مشخصاً به اندازه کافي دوام نياوردند تا تأثير مشخصي بر توسعه طولاني مدت تاريخي مناطق مربوط به خود داشته باشند. اگرچه ممکن است امپراطوري ناپلئون را در قرن نوزدهم يک مورد استثنا بدانيم. امپراطوريهايي که به تاريخ شکل داده اند با موسسات و تشکيلات خاص خود مشخص مي شوند. چنين تشکيلاتي اغلب مدتها پس از نابود شدن دستگاه حاکمه اوليه به بقاي خود ادامه مي داده اند. از چنين منظري در تشکيل يک امپراطوري، توانايي فتح سرزمينها چنان اهميتي نداشته است که نياز به توسعه تشکيلات لازم براي تثبيت قدرت و حکومت بر آن سرزمينها اهميت داشته است. امپراطوري روم نيز چنين بوده است

2. بياييد نگاهي به تفاوتهاي بين بخش غربي امپراطوري که در مديترانه غربي تمرکز داشت و بخش شرقي که شامل سرزمينهايي مي شد که عميقاً تحت تأثير فرهنگ يوناني بود بيندازيم: جمعيت در شرق متراکم و در غرب پراکنده بود. جوامع در شرق شهري و در غرب قبيله اي بود. آموزش در شرق ادبي و در غرب شفاهي بود. قانون در شرق مکتوب و در غرب سنتي بود. اقتصاد در شرق وابسته به بازرگاني و در غرب وابسته به کشاورزي بود. معامله در شرق از طريق پول و در غرب پاياپاي بود. استانداردهاي زندگي در شرق مرفه و در غرب فقيرانه بود. زبان نيز در اين دو سو متفاوت بود

3. چنان که قبلاً نيز ذکر شد مناطقي که اين امپراطوريهاي کلاسيک و از جمله روم را تشکيل مي دادند چنان متفاوت بودند که بايستي با اعمال نيرو در کنار يکديگر باقي مي ماندند و دولتهاي سلطنتي آنان را با ايجاد و حفظ تشکيلات مرسوم در سرزمينهاي تحت حاکميت خود در کنار يکديگر نگه مي داشتند. جالب است که هر يک از اين امپراطوريها اصولاً از تشکيلات يکساني براي ايجاد اتحاد استفاده مي کردند: يک زبان رايج، سيستم پولي، سيستم اوزان و اندازه ها، شبکه هاي راهها و مجاري آب، ارتش پايدار، اقتدار مرکزي و مأمورين شهري حرفه اي و غيره. مولفه ها و تشکيلات متحدکننده چندي در امپراطوري روم موجود بودند

جغرافيا

اغلب جمعيت امپراطوري روم در دسترسي نزديک به مديترانه زندگي مي کردند و دولت امپراطوري تجارت دريايي و ارتباط دريايي بين بخشهاي مختلف امپراطوري را تقويت کرده مورد حفاظت قرار مي داد. حمل و نقل دريايي اگرچه نسبتاً خطرناک بود اما بسيار سريعتر از حمل و نقل در خشکي بود. براي حدود دو هزار سال قبل از غلبه روميها امپراطوريهايي بر مبناي تجارت دريايي در درياي مديترانه وجود داشته اند. روميها کوشيدند دريا را از حضور دزدان دريايي امن سازند، چراغهاي دريايي را ساختند و لنگرگاههاي بزرگ و حفاظت شده اي براي شهرهاي بزرگ تجاري که بوسيله تجارت حفظ شده بودند بنا کردند. اين موضوع چنان اهميت داشت که شايد بگوييم وجود امپراطوري روم به اتحاد درياي مديترانه وابسته بود

حدود بيروني امپراطوري از طريق رودخانه ها و جريانهايي که به دريا مي ريخت با مديترانه متصل مي شد. روميها درباره لايروبي کانالهاي عبور کشتيها و ساختن بندرگاههاي رودخانه اي در اماکني همچون لندن، پاريس، کولون، وين، بلگراد، و غيره فعال بودند. آنان همچنين ناوگانهاي رودخانه اي داشتند تا امنيت و نظم را در اين آبراهه ها برقرار سازند

اما شبکه آبراهه ها حتي بيشتر نيز گسترش يافت. روميها و مردم بومي تحت حاکميت آنان براي حفر مجاري آبي همت بسيار گماشتند. بسياري از اين آبراهه ها با هدف تخليه و فاضلاب ساخته شده بودند ولي بسياري ديگر نيز براي حمل و نقل با قايق ساخته شدند. اين مجاري در چنان وضعيت مطلوبي ساخته شدند که تا هزار سال پس از نابودي قدرت امپراطوري روم مورد استفاده بودند

در نهايت اين شبکه پيچيده آبراهه ها با سيستمي از راهها و پلهايي که تا زمان جديد نيز مورد استفاده بودند به يکديگر بافته شده بودند. مردم اغلب درباره تلاشي که مورد نياز بوده است تا چنين بزرگراههايي بدون کمک گرفتن از ماشينهاي جديد ساخته شوند اظهار تعجب و حيرت مي کنند اما بايد توجه کرد که ساخت و ساز بيش از آن که وابسته به فناوري پيشرفته باشد وابسته به تشکيلات و سازماندهي است. روميها به خوبي مي دانستند که نگهداشتن يک ارتش پايدار و هميشگي امري پرهزينه بود به خصوص که اين ارتش اغلب تنها ده درصد زمان خود را در جنگ مي گذراند. به اين ترتيب مديران رومي براي بخشهاي زيادي از ارتش در زماني که در جنگ يا آموزش نظامي به سر نمي برد حرفه اي فعال در امور سازندگي در نظر گرفتند. يکي از چنين حرفه هايي رهسازي بود که باعث مي شد نيروهاي نظامي به سرعت در اماکن مختلف تغيير محل دهند. چنين تحرکي، کارايي ارتش روم را به نحوي افزايش مي داد که اجازه مي داد تعداد آن و در نتيجه هزينه هاي آن را کاهش داده شود بدون اين که کارآمدي آن کاهش يابد. شبکه عظيم راهها که به اتحاد سرزمينهاي امپراطوري کمک کرد يک نتيجه فرعي ازاين سياست محدود کردن هزينه ها بود

دولت

بالاترين سطوح دولت رومي در حاکميت مطلق يک امپراطور ظهور مي يافت که خود در آيين مذهبي حکومتي يکي از خدايان در نظر گرفته مي شد. اجرايي کردن خواسته امپراطور وظيفه عملي يک تشکيلات اداري آموزش ديده بود. اگر چه اين تشکيلات مدني در مقايسه با ساختارهاي دولتهاي جديد کوچک بوده و سازمان بندي آن در مقايسه با استانداردهاي امپراطوري هان در چين بدوي مي نمود ولي در مقايسه با تمام دولتهاي پيشين غربي در برتري قرار داشت و تقريباً تمامي وظايف مورد انتظار خود را عملي مي کرد

بسياري از مردم وقتي به امپراطوري روم فکر مي کنند درباره امپراطوران و مشاورانشان فکر مي کنند. البته اين نکته مورد تمرکز تاريخ نگاران رومي بوده است و آنان بدين وسيله مواد ابتدايي بسياري براي داستان نويسان و نمايشنامه نويسان بعدي که صدها داستان و فيلم را در اين مورد ساخته اند آماده کرده اند. با اين وجود در زندگي روزمره متوسط شهروندان رومي امپراطور يک فرد دور بود که تنها با چهره اي که از او بر سکه ها ضرب مي شد شناخته مي شد. بسياري از شهروندان در سيويتا يا واحد منطقه اي دولتي، چيزي مشابه ايالتهاي آمريکايي زندگي مي کردند. هر سيويتا از دو بخش تشکيل شده بود، شهري که زندگي سياسي بازرگاني و فرهنگي منطقه در آن متمرکز شده بود، و پاگوس مناطق حومه اي که وابسته به اين مرکز شهري بود. بسياري از اين سيويتاها تلاش مي کردند با رم، پايتخت بزرگ هم چشمي کنند. با اين حال آنها در واقع مناطق کم بهره اي بودند که دادگاههاي بزرگ يا بازيليکا، آمفي تئاتري بزرگ براي تماشاگران، يا پيستهاي سوارکاري نداشتند. سيويتاها از يک حمام عمومي و بازارهاي شلوغ و از خدمات و امکانات شهري در حدي که براي زمين داران ثروتمند پاگوس ممکن بود تا براي شهر خرج کنند برخوردار بودند. دولت منطقه اي و زندگي منطقه اي در سرتاسر امپراطوري براساس چنين اجتماعاتي شکل گرفته بود و يک رومي مي توانست از جبهه هاي اسکاتلند تا کوهستانهاي سوريه جابجا شود و هنوز تا حدود زيايدي احساس کند که در خانه به سر مي برد

قوانين نوشته شده توسعه يافته پول واحد سيسيتم واحد اوزان و اندازه ها

نظامي

ارتش بزرگ پايدار در جبهه ها متمرکز بود و از داخل امپراطوري در برابر تهاجمات خارجي دفاع مي کرد. تا جايي که ممکن بود تشکيلات اداره کننده سلطنتي روم تلاش مي کرد سپاهايان رومي تا حدامکان توليدکننده و سازنده باشند. برخي واحدها در کارگاههاي آجرپزي، کارخانه هاي کاشي سازي، ذوب سرب و آهن و بسياري از ساير فعاليتها شرکت داشتند. آنان معمولاً مجاز بودند در برخي شهرهاي نظامي تقريباً به طور دائم باقي بمانند و از جمعيت بومي سربازگيري مي کردند. کسي که به ارتش روم مي پيوست در واقع براي کارکردن در تمام دوره زندگيش تصميم گيري کرده بود. نام نويسي معمول براي انجام خدمت بيست و پنج ساله انجام مي شد. از جايي که بسياري از سربازان از مناطق فقير و دور از مراکز زندگي رومي مي آمدند ارتش آنان را از پايين به بالا آموزش مي داد. آنان مي اموختند درست لباس بپوشند، لاتين صحبت کنند، بهداشت شخصي را رعايت کنند، در يکي يا بيشتر از تجارتها مهرت پيدا کنند. در امتداد اينها، حتي مهمتر بود که آنها درباره عظمت روم و شأن و اقتدار تشکيلات آن بياموزند. آنان هر ساله مراسم بزرگي داشتند که در آن روما را الهه اي که نمادي از رم و سلامتي وايمني خانواده سلطنتي و وفاداري ارتش در خدمتگزاري نسبت به امپراطور بود گرامي مي داشتند

در واقع هنگامي که رم دچار نابساماني مي شد يا تشکيلات اداره کننده سلطنتي در فساد و ناکارآمدي غوطه ور مي شد احترام ارتش نسبت به آرمان روم دست نخورده باقي مي ماند هرچند ممکن بود فرمانده خود را امپراطور قلمداد کرده و به سمت رم حرکت کنند تا آن را از آشفتگي پاکسازي کنند. به اين ترتيب آنان در اوقات فراغت زمان و تلاش خود را براي تغيير دادن شهرهاي کوچکي که در امتداد قلعه هاي آنان قرار داشتند و تبديل کردن آنها به رمهاي کوچک يا شبيه کردن آنها به آن چه که باور داشتند ماهيت رم باشد صرف مي کردند. هنگام جاگيري در جبهه براي ساختن شبکه هاي ارتباطي و حمل و نقل گماشته مي شدند؛ راهها، پلها، برجهاي ديده باني، کانالها، بندرگاهها، آبراهه ها و بسياري از ساير کارهاي عمومي در سرتاسر امپراطوري به آنان واگذار مي شد

بايد به خاطر داشت که جبهه هاي غربي روم بطور ابتدايي براي ممانعت مردم مورد استفاده قرار نمي گرفتند بلکه رفت و آمد آنان را تحت نظارت داشتند. رفت و آمدهاي بسيار تجاري در نواحي مرزي در جريان بود و دسته هاي بزرگي از مردم ژرمن در امتداد جبهه روم ساکن بودند و در اين مناطق از روابط گسترده و ايمن با روميها بهره مند بودند. شهرهاي کوچک رومي آن سوي مرز شايد بيشتر از خود روم، رومي بودند و لااقل برخي از مردم ژرمن در امتداد جبهه هاي روم کم وبيش در آرامش زندگي مي کردند و با شيوه هاي زندگي رومي آشنا شده و تلاش مي کردند از آن تقليد کنند. هر چند در واقع سپاهيان روم قادر بودند با دشمنان روم بجنگند ولي در بسياري مواقع مشخص شده بود غلبه بر آنان و متحد شدن با آنان امري ساده تر و مؤثرتر است. ارتش روم به هر جايي فرستاده مي شد يا در هر جايي ساکن مي شد براي ساکنان بومي نمونه اي برجسته از رومانيتا بود؛ حس تعلق به يک تمدن بزرگ

فرهنگ

روميها لاتين را به عنوان زبان مرسوم و رسمي امپراطوري تعيين کردند با اين حال فرهنگ يوناني را پذيرفتند و در شکلي که با نام يوناني رومي شناخته مي شود ادبيات عمومي، معماري، هنر و ساير موارد را در سراسر امپراطوري گسترانيدند

اقتصاد

يک تعادل اقتصادي بين شرق ثروتمند و توليدکننده و غرب نسبتاً فقير و عقب مانده حفظ مي شد. از شرق به سنگيني ماليات اخذ مي شد، پول به غرب منتقل مي شد تا دوباره کالاهاي مورد نياز خود را از شرق خريداري کند

دين

روميها يک سياست محکم براي تحمل مذهبي پيش گرفتند. آنان خود با آزادي با خدايان و الهه هاي مردم مناطقي که فتح مي کردند هماهنگ شده و آنان را به خدايي مي گرفتند به چنين روندي سينکرتيسم گفته مي شد. آنان با استقرار و تقويت سنت عبادت امپراطور درجاتي از عوام زدگي را پيگيري کردند. اين امر مانند رسوم ميهن پرستانه اي همچون سلام دادن به پرچم، باده نوشي به نشانه وفاداري و تبعيت، ايستادن هنگام خواندن سرود ملي، احترام به پارچه پرچم، با هدف تقويت احساس اتحاد ملي بين شهروندان ترويج شد

مسائل بغرنج

پاکس رومانا (آرامش روم): روميها درجه اي بي سابقه از آرامش و ايمني به سرزمينهاي امپراطوري خود آوردند. شهروندان و رعاياشان نيز به خوبي مي دانستند اين موهبتها وابسته به تداوم اتحاد امپراطوري است. رومانيتا (احساس رومي بودن) يک احساس عميق بود که تا قرنها پس از امپراطوري به حيات خود ادامه داد

اما چنين تشکيلاتي نيازمند توجه و تلاش مداوم بود تا حفظ شود. ضعف در تشکيلات سلطنتي رومي منجر به جنگهاي داخلي و تنازعات شهري شده و نهايتاً سبب شد تا دولت سلطنتي نتواند اين تشکيلات و سياستها را چنان که زماني مورد حمايت قرار مي داد، تداوم بخشد

3. روميها مايل نبودند پشتيباني خود را نسبت به سنت طولاني روم درباره دولت جمهوري دريغ کنند حتي اگر چنين شکلي از دولت ديگر نتواند به طور موثري امور روم را سامان دهد. آگوستوس سزار جمهوري را در حدود سال 14 قبل از ميلاد با متمرکز کردن ادارات عمده جمهوري در شخص خود به يک امپراطوري تبديل کرد و بر اين باور خيالي بود که خود جمهوري را حفظ و نگهداري مي کند. تحت چنين سياستي او قادر نبود يک دستگاه پايدار جانشيني سلطنتي مستقر سازد و نهايتاً مجادلات بر سر قدرت توان امپراطوري را به تحليل برد

در سال 69 ميلادي يک جنگ داخلي در گرفت. چندين هنگ جبهه به طور جداگانه کوشيدند امپراطور مورد نظر خود را جايگزين نرو کنند. اين باعث شد در سالهاي 69 تا 192 ميلادي دوره اي از حکومت امپراطوران نظامي به طول بينجامد. اين دوره با جنگهاي خونين سپتيميوس سوروس در سالهاي 193-197 پايان يافت. از سال 198 تا 282 پايداري که بوسيله سوروس استقرار يافته بود رو به فساد تدريجي نهاد و در سالهاي 258 تا 283 روم نهايتاً دچاره دوره اي از جنگهاي مداوم داخلي شد که با نام عصر سي ستمگر شناخته مي شود. در سال 283 تشکيلات دفاعي مرزي سلطنتي در هم شکست و تيره هاي ژرمن در سراسر بخشهاي غربي امپراطوري تهاجم کردند. در سال 283 ديوکلتين امپراطور شد و اصلاحاتي در تشکيلات سلطنتي پيش گرفت

4. آن امپراطوري روم که بوسيله آگوستوس سزار برقرار شد و مردم عموماً هنگام صحبت کردن درباره شکوه روم به آن مي انديشند با تمام اهداف و مقاصدي که داشت در سالهاي 280 به پايان رسيد. با اصلاحات ديوکلتين و جانشينش، کونستانتين بزرگ امپراطوري روم به جايي کاملاً متفاوت نسبت به چيزي که قبلاً بود تبديل شد و چنان که خواهيم ديد بتدريج در مسير کسب بسياري از صفات اروپاي قرون وسطي حرکت کرد.
بنابراين يک جواب ممکن به سوال امپراطوري روم کي سقوط کرد، زماني حدود 284 ميلادي است. چراسقوط کرد؟ تشکيلات سلطنتي نشان داد قادر نيست آرامش و نظم داخلي را حفظ کند و روم ديگر آن تشکيلات و سياستهايي را که اتحاد، ايمني و رونق سرزمينهاي مديترانه به آن وابسته بود حفظ نکرد

چه چيزي پس از سقوط امپراطوري روم بوجود آمد؟ يک امپراطوري روم ديگر

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: