و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۴

امپراطوری صفوی 3

در سال 1576 قزلباشها که علاقه مند به روي کار آمدن شاهزاده اي از مادري ترکمن بودند تا از مادري قرقيزي يا گرجي، شاه اسماعيل دوم فرزند شاه طهماسب اول را به قدرت رساندند. حکومت شاه اسماعيل دوم با ظلم و سياستهاي ضد سني مشخص مي شود. بدين ترتيب در نوامبر 1577 با شراکت خواهرش، پري خان خانم مسموم شد. محمد شاه که تنها برادر بازمانده شاه اسماعيل دوم بود خود را به عنوان رهبري ضعيف به اثبات رساند. در واقع همسرش مهد عليا بر وي مسلط بود. پس از قتل مهدعليا در سال 1579 قزلباشها کنترل را در دست گرفتند. در اين اثنا عثمانيان با استفاده از آشفتگي سياسي ايران تهاجمي بزرگ به کشور را آغاز کردند. و بدين ترتيب سرزمينهاي وسيعي در اختيار عثمانيان قرار گرفت که شامل بيشتر آذربايجان با تبريز و گرجستان مي شد. برخي قزلباشهاي منطقه اي با قدرتي که بواسطه ثروت خود داشتند به طور خودانگيخته تمايل به آزادي بيشتري از اقتدار شاه داشتند. آنان کوشيدند محمد شاه را قانع کنند تا جانشيني براي خود برگزيند که از نظر آنان قابل قبول باشد. برخي از اين فرماندهان کوشيدند احتمال انتخابهاي ديگر را با قتل برخي از وارثان مستقيم شاه، مادرش و برخي ديگر از افراد خانواده سلطنتي کاهش دهند. همانطور که اغلب اتفاق مي افتد سياستهاي قاتلين چندان مؤثر نمي افتد. برادر جوانتر وارث سلطنتي به طور مخفيانه به خراسان فرستاده مي شود و فرماندهان قزلباش وفادار به خانواده سلطنتي برعليه ساير فرماندهان قزلباش مي جنگند و آنان را شکست مي دهند و قدرت کامل به سلسله قديمي شاهان باز مي گردد

عباس اول (1587 - 1629) که جانشين محمد شاه شد درباره تجربه خانواده اش با فرماندهان قزلباش منطقه اي فراوان آموخت. او قدرت آنان را شکست و ثروت آنان را توقيف کرد. وي املاک حکومتي و املاک تحت مالکيت شاه را توسعه داد. استانها اکنون به جاي قزلباشها بوسيله حکومت اداره مي شدند. او تشکيلات اداري دولت خود را قدرتمند ساخت و براي کاهش قدرت قبائل توانست آنان را در سرزمينهاي ايراني جابجا کند. قزلباشها به عنوان دسته هاي صوفي که بنا به اهداف نظامي در دورانهاي گذشته در قالب واحدهاي قبيله اي ساختگي سازمان بندي شده بودند تا منبعي براي سربازگيري سپاه باشند بوسيله يک ارتش پايدار و قدرتمند شخصي جايگزين شد. او از روستاهاي ايران و مسيحيان، گرجي ها قرقيزها و ارمنيها و ديگران سربازگيري مي کرد و آنان را مسلح به توپخانه و تفنگ کرد. مسيحيان مفتخر بودند که در خدمت شاه باشند و خود را غلام شاه مي خواندندف هر چند ايشان برده نبودند. براي تأمين مخارج ارتش جديد شاه عباس قطعات بزرگي از زمينها را که به طور سنتي در اختيار رؤساي قبائل قرار گرفته بود به عنوان املاک سلطنتي که به طور مستقيم ماليات مي پرداختند در اختيار گرفت. نيروي تسليحاتي جديد براساس خطوط راهنمايي اروپايي با سرپرستي رابرت شرلي آموزش مي ديدند. شرلي ماجراجو و سياحي انگليسي بود که در تاکتيکهاي توپخانه اي حرفه اي بود و با تيمي از توپسازان همراهي مي شد. او با همراهي برادرش آنتوني شرلي در سال 1598 به قزوين رسيد. بدين ترتيب در زماني کوتاه شاه عباس ارتش قدرتمندي ساخت که متشکل از اسب سواران، پياده نظام و توپخانه بود. شاه عباس در شنيدن نظريات روحيه اي گشوده داشت و از نظر فکري نيز فعال بود. او شخصي کنجکاو بود و به نوعي نسبت به اسلافش تحمل بيشتري نشان مي داد. قبلاً کافران (بيگانگان و افراد غيرمسلمان) براي ورود به دربار شاه اجازه نمي يافتند. اما او از بيگانگان و رعاياي غيرمسلمان در دربارش پذيرايي مي کرد و از مباحثات با بيگانگاني از عقايد مذهبي متنوع لذت مي برد. او با اجازه دادن به مسيحيان در پوشيدن آنچه که خود تمايل دارند و تصاحب خانه و زمين خود اقدامي نامعمول در بين حاکمان مسلمان انجام داد. شاه عباس در آوريل 1598 ازبکها را شکست داد و مناطقي را در خراسان شامل مشهد که چندين سال قبل از دست رفته بودند بازيافت. او قدرت صفوي را در خراسان به نحو سنگيني استحکام بخشيد. او به عنوان يک زائر مقبره امام رضا امام هشتم شيعيان را در مشهد که بوسيله ازبکها آسيب ديده بود بازسازي کرده و توسعه داد. اين حرم مرکز عمده اي براي زيارت شيعي شد و به عنوان رقيبي براي اماکن مقدس شيعه در بين النهرين مانند نجف و کربلا که زائران با زيارت آن مناطق پول و اعتبار نصيب سرزمينهاي عثماني مي کردند مطرح شد. پيش از اين صفويان پايتخت خود را از تبريز آسيب پذير به قزوين منتقل کرده بودند. با بزرگ شدن تهديد ازبکها از سمت شرقي درياي مازندارن شاه عباس توانست در 1598 به پايتخت تازه ساز خود در اصفهان نقل مکان کند. اصفهان براي نظارت بر تمامي کشور و ارتباط با مسيرهاي تجاري خليج فارس نسبت به قزوين موقعيتي مرکزيتر داشت. ايران تحت حاکميت شاه عباس اول رونقي تازه يافت و شکوفا شد. او گروهي از ارمنيها را که در امر صنعت و بازرگاني متبحر بودند از جلفاي آذربايجان به جلفاي جديد در نزديکي اصفهان آورد. او دوستدار هنر بود و قصرها مساجد و مدارس فراواني ساخت. اصفهان پايتخت فرهنگي و فرزانگي ايراني شد. شاه عباس بازرگاني بين المللي را حمايت مي کرد و توليد ابريشم فرش سراميک و ابزارهاي فلزي براي فروش در اروپا را تقويت کرد. شاه عباس همچنين يک کارخانه فرش در اصفهان راه اندازي کرد. دلبستگي سلطنتي و تأثير طراحان درباري باعث شدند تا فرش ايراني در طي دوران صفوي از نظر شکوه و زيبايي به اوج برسد. او تجارت را با ساختن و ايمن کردن راهها توسعه داد. او حضور بازرگاناني از بريتانيا، هلند و غير آن را در ايران گرامي مي داشت. انحصار دولتي در تجارت ابريشم درآمد دولتي را افزايش داد. تجاري از شرکت انگليسي هند شرقي خانه هاي تجاري در شيراز و اصفهان ساختند. پس از اين که شاه عباس در سال 1622 پرتغاليها را از جزيره هرمز در محل ورودي خليج فارس بيرون انداخت بندرعباس مرکز تجاري شرکت هند شرقي شد. اما بعداً شرکت هلندي هند شرقي از شاه عباس امتيازات تجاري ويژه اي دريافت کرد. هلنديها به زودي در تجارت اروپايي با ايران تسلط يافتند و از رقيبان انگليسي خود فاصله زيادي گرفتند. آنان يک مرکز تجارت ادويه در بندر عباس تأسيس کردند. در سالهاي 1623-24 شاه عباس اول برعليه عثمانيان دست به حمله زد و کنترل خود را بر مناطق کردنشين، بغداد و شهرهاي مقدس شيعي نجف و کربلا پايدار ساخت. شاه عباس اول با اقداماتي مثل تأسيس بيمارستانها در طي حکومتش توجه زيادي به مراکز رفاهي در اصفهان و شهرهاي ديگر داشت. طبابت براي درمان بسياري از بيماريها هنوز مبتني بر راهنماييهاي قرون ميانه در اين باره بودند. اثر ارجاعي عمده در اين زمينه همچنان قانون ابن سينا (وفات 1037) بود اما همچنين آثار باليني جديد در طي دوران صفويان نوشته شدند. در قرن هفدهم يک اثر منحصر به فرد، گنجينه جراحي بوسيله يک جراح ارتشي که با عنوان حکيم محمد شناخته مي شد نوشته شد که به شاه صفي اول تقديم شد. اين کتاب مشتمل بر ليستي از ابزارهاي در دسترس براي جراحان بود که شامل ابزار ويژه اي براي خارج کردن گلوله مي شد و شرحي بر انواعي از بي حسي و اقدامات جراحي در تومورهاي سرطاني ارائه مي داد. تشکيلات ادراي نيز با توجه زيادي سازماندهي مجدد شدند؛ اصلاحات بزرگ در ساختارهاي نظامي، نظارتي و مالي به مرکزيت يافتن اقتدار در حدودي که بوسيله اسلاف شاه عباس بدست نيامده بود کمک کردند. اما بذر تضعيف اين اتحاد و تمرکز در خود خانه سلطنتي کاشته شده بود که سيستم تثبيت شده اي براي وراثت مبتني بر ارشديت در آن بوجود نيامده بود. با اين حال يکي از ابداعات شاه عباس در طولاني مدت حکومت صفوي را تضعيف کرد. ترس از شورش فرزندان باعث شد تا او سنت به کار گيري شاهزادگان را در اداره استانها کنار بگذارد. در عوض او اقدام به محبوس کردن شاهزادگان در باغهاي قصر مي کرد تا از تماس مستقيم با توطئه گران و دنياي بزرگ خارج دور بمانند. نزديکترين و خطرناکترين موراد مشکوک براي يک شاه فرزندان خودش بودند. علاوه بر اين ها برادران بر عليه يکديگر براي دسترسي به حکومت پس از مرگ پدر توطئه مي کردند و دسيسه چينان که اميدوار به تأثيرگذاري در سازمان حکومتي آينده بودند از يکي از شاهزادگان بر عليه ديگري حمايت مي کردند. اين اقدام جديد شاه که بوسيله جانشينانش ادامه يافت باعث تربيت شاهاني شد که آموزش ضعيفي داشتند، در تصميم گيري ناتوان بودند و کارايي چنداني نداشتند و به سادگي بوسيله افراد قدرتمند بلند پايه مذهبي تحت تسلط قرار مي گرفتند. اين بزرگان مذهبي از سوي صفويان در تلاش براي تبديل تشيع به مذهب رسمي قدرت قابل ملاحظه اي پيدا کردند

هیچ نظری موجود نیست: