و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۶

لاندن

فيلم لاندن رو ديدم. نويسنده و کارگردان هانتر ريچاردز که فکر نمي کنم معروف باشه

لاندن اسم دختريه که دوست سيد، شخصيت اصلي فيلمه. فيلم شايد مشخصات يک فيلم سينمايي واقعي رو نداشته باشه و ما بيشتر شاهد گفتگوها و نقل خاطرات شخصيتهاي فيلم در حالي که تو دستشويي کوکائين مي کشند و مشروب مي خورند هستيم. لاندن و سيد، شش ماهه که رابطه شون به هم خورده و لاندن براي اين که در حال ترک کشوره مهموني خداحافظي ترتيب داده و سيد تنها به صورت اتفاقي و غيرمستقيم مطلع مي شه. سيد با يکي از خريداران مواد که مدت کوتاهيه با هم آشنا شده اند به مهموني مي روند و بعد از مدت کوتاهي با چند شيشه مشروب به طبقه بالا مي روند تا جاي خلوتي پيدا کنند

بيتمن آقايي که به تازگي دوست سيد شده شخصيت جالبي داره. يک انگليسي شيک پوش و خوش تيپ که با لهجه جالبي حرف مي زنه، ده پونزده سال از سيد جوان مسنتره و البته چندان پولدار به نظر نمي رسه. يکي از محورهاي اصلي گفتگوهاي تو دستشويي که با کشيدن گرد سفيد کوکائين به حالت انفيه با استفاده از اسکناس لوله شده و سرکشيدن مداوم شيشه هاي مشروب و گاه سيگار کشيدن همراهه درباره اعتقاد به خداست. اين موضوع مورد علاقه سيده. دغدغه سيد اينه که هر چند موضوع خدا و اعتقاد براش اهميت داره ولي نمي تونه دلايل اطرافيانش رو قبول کنه. موضوع ديگه گفتگوها جريانات آشنايي و به هم خوردن رابطه و دوست پسر جديد لاندنه. پسرا همچنين با هم درباره دغدغه ها و بعضي تجربه هاي جنسي خودشون صحبت مي کنند

طي گفتگو، دو دختر از دوستان سيد که تو مهموني شرکت دارند به صورت جداگانه بالا ميان و تو دستشويي براي کشيدن مواد با اشتياق به پسرا ملحق مي شوند و بعد از مدتي مي روند. همه اين شخصيتها طبق خواسته سيد، درباره خدا و ايمان و رابطه سيد و لاندن صحبت مي کنند. مثلاً جالبه که يکي از دخترا در حالي که در حضور پسرا روي سنگ دستشويي مي شينه و جابجا مي شه از دلايل تجربي و تحقيقاتي که درباره اثبات خدا شنيده تعريف مي کنه. موسيقي و افکتهاي تصويري با بالارفتن هيجان صداي مايا همراه مي شوند تا تأثيرگذاري صحبتاشو بيشتر کنند. و در اين مدت البته ما فقط بالا تنه و ميميک صورت و حرکات دستاشو مي بينيم و بعد از مدتي صداي سيفون دستشويي رو مي شنويم

جنبه ديگه فيلم نگاه متناقض کارگردان به موضوع سکسه. بيتمن مثلاً درباره تجربه خودش از يکي از مؤسسات تفريحي جنسي تعريف مي کنه. اين که اونجا چي کار کرده و چه احساسي داشته. درباره اشکال غيرطبيعي جنسي مثل مازوخيسم و کاپروفيليا و اينفنتاليزاسيون که اونجا باهاش مواجه شده بوده صحبت مي کنه. پسرها تو گفتگوهاشون به وفور از طعنه هاي جنسي نسبت به دخترا استفاده مي کنند و اين که اگه در حضور دخترا چنين حرفهايي بزنند هيچ وقت نمي تونن دوست دختر داشته باشند. در طول فيلم چند موقعيت هم پيش مياد که با عصباني شدن پسرها اين طعنه هاي جنسي در برابر دخترا آشکار مي شوند و باعث واکنش شديد دخترا مي شه. بيتمن که از نظر جنسي ناتوانه در يک سکانس و براي اين که نشون بده مشکل سيد چقدر در برابر مشکل خودش کوچک و بي اهميته با پرخاش و هيجان بالايي به سيد مي گه که از اين وضع چه رنج و دردي متحمل مي شه و با اين وضع وجود داشتن يا نداشتن خدا چه اهميتي مي تونه براش داشته باشه

به نظر مي رسه کارگردان در لاندن قصد داره در يک کانتکست غيرمعمول، بين موضوع خدا و فلسفه اش از يک طرف و زندگي عادي روزانه کاراکترها از طرف ديگه پيوند برقرار کنه. دو دختري که تو دستشويي درباره وجود خدا استدلال مي کنند و در برابرش سيد راضي نمي شه و صحبتشون رو قبول نمي کنه، هر دو وقتي تو طبقه پايين از طرف دختر ديگه اي که صاحب آپارتمان محل مهمونيه مورد سوال قرار مي گيرند که آيا تو دستشويي خونه والدينش کوکائين مي کشيده اند هر دو به راحتي به خدا قسم مي خورند که چنين کاري نکرده اند و بعد با بي خيالي به راه خودشون ادامه مي دهند. حتي خود لاندن تو قضيه شک کردن سيد به خيانتش، به دروغ درباره کسي که تو تلفن باهاش صحبت مي کرده به خدا قسم مي خوره و سيد متوجه دروغ گفتنش مي شه و از همونجا رابطه شون به هم مي خوره. لاندن هم کلي با سيد بحث کرده بود که خدا رو چطور بايد باور کرد و سيد هم نتونسته بود صادقانه حرفاش رو راضي کننده بدونه. سيد، آدمي که بدجوري کوکائين مي کشه و مشروب مي خوره و تا حدودي منزوي شده، هر چند در عمل رابطه اش با بيتمن و دختراي ديگه خوبه، درباره خدا قانع نشده ولي در عمل کاملاً صادقانه برخورد مي کنه و سر اين که تو دستشويي محل مهموني کوکائين مصرف مي کرده آخر سر با توهين دختر صاحبخونه کارش به دعوا هم مي کشه. و تو اين دعوا بيتمن هم بهش کمک مي کنه. نکته ديگه شايد ارتباط بين رابطه سيد و لاندن و اين انديشه هاي فلسفي و معطوف به خدا باشه. سيد عليرغم اصرار و خواسته لاندن براي اين که اين جمله رو بهش بگه که دوستش داره، در حالي که در عمل کم نمي ذاره اما اين جمله رو به زبون نمياره و مي گه به الفاظ و جملات بي ارزش نبايد اهميت داد. اما لاندن اين وضعيت براش آزار دهنده است. سيد هرچند يک بار اين جمله رو با ماژيک رو کتف لاندن مي نويسه ولي تنها در آخرين صحنه که لاندن تو فرودگاه عازم خارج از کشوره و در حالي که خداحافظي معمولشون تموم شده و سيد در حال ترک فرودگاهه برمي گرده و اين جمله رو خطاب به لاندن به زبون مياره. شايد کارگردان با اين ترتيب در صدد گفتن اين مطلب هست که درباره قبول وجود خدا که تو داستان ما شايد معادل عشق سيد به لاندن هم باشه تنها زماني بايد ابراز بشه که واقعاً اونو فهميده ايم و عليرغم شرايط نامساعد قبولش داريم

اين موضوع رو نمي تونم پنهان کنم که در نگاهي جنسيتي زنان در فيلم ضعيف و محکوم هستند: هر چهار دختر اصلي فيلم در برابر سيد قرار مي گيرند و در طول فيلم اشتباه مي کنند. لاندن هرچند انتقادات خوبي خطاب به سيد داره اما به خصوص تو قضيه شک به خيانتش و شايع کردن تلاش سيد براي خودکشي تا حدودي گناهکار نمايش داده مي شه و در برابر سيد موضع ضعيفتري داره. بيتمن هم تنها پسر اصلي ديگه فيلم با توجه به اين که همراهي بيشتري با سيد داره و به خصوص با استحکام زيادي از نظر خودش دفاع مي کنه و همون شب هم با يکي از دخترا دوست مي شه چهره مقبول و قابل دفاعي تو فيلم پيدا مي کنه

کارگردان تو اين فيلم خط داستاني فکري دلپذيري رو نقاشي مي کنه که از خدا و اثبات وجودش شروع مي شه، از عشق سيد و لاندن و رابطه اونها مي گذره و به موقعيتهاي کاملاً روزمره و چه بسا (ظاهراً) سخيف و شرم آور مثل مصرف مواد مخدر و مصرف بي رويه مشروب و گفتگوهاي ناجور پسرا تو دستشويي درباره سکس مي رسه. و همه اين قضايا به خوبي در هم تنيده شده اند و هيچ کدوم مانع از ديگري نيست. و جالبه عليرغم اينها فضاي فيلم کاملاً روان و قابل قبول و دوست داشتنيه و همدلي بينننده رو با کاراکترها و به خصوص سيد بر مي انگيزه

زيرنويس: اين نوشته در اصل مربوط به چهارماه پيش از اينه

هیچ نظری موجود نیست: