و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۷

معتادان گمنام 6

آنچه در این نوشته می آید خلاصه ای است که از فصل
بهبودی و لغزش از کتاب پایه انجمن جهانی معتادان تهیه کرده ام.
بهبودي و لغزش

بسياري از مردم فکر مي کنند مفهوم بهبودي فقط مصرف نکردن مواد مخدر است. آنها لغزش را نشانه شکست کامل و پرهيز به مدت طولاني را علامت موفقيت کامل مي دانند. اما تجربه ما نشان داده است که مسأله به اين سادگي نيست. گاه لغزش براي عضوي که قدري با انجمن ما مربوط شده است مي تواند چنان تجربه تکان دهنده اي باشد که او را وادار به دنبال کردن جديتر اين برنامه کند. در حالي که اعضاي ديگري را مي بينيم که با وجود پرهيز درازمدت هنوز در اثر ناصادقي و خودفريبي قادر نيستند از بهبودي کامل و پذيرش اجتماعي بهره مند شوند. در مجموع پرهيز کامل و مداوم، تماس و همساني با اعضاي گروههاي ان اي بهترين راهي است که زمينه رشد را براي معتاد فراهم مي کند. معتادي که بتواند به هر طريق نياز و ميل به مصرف را حتي براي يک مدت کوتاه نديده بگيرد و اختيار افکار غيرارادي و رفتار اجباري خود را داشته باشد به نقطه عطفي رسيده است که مي تواند در بهبوديش سرنوشت ساز باشد. گاه موازنه احساس آزادي و استقلال حقيقي ما به هم مي خورد و با آن که ظاهراً مي دانيم هر چه داريم در اثر اتکا به يک نيروي برتر، کمک کردن و کمک گرفتن از ديگران و همدلي به دست آمده است اما ميل به تکروي و در دست گرفتن دوباره اختيار زندگي ما را به طرف خود مي کشد. هيولاهاي زندگي گذشته به دفعات به سراغمان خواهند آمد. ممکن است احساس کنيم زندگي دوباره بي معنا، يکنواخت و کسل کننده شده است. ممکن است مغزمان از تکرار اصول تازه اي که در زندگي پيدا کرده ايم خسته شود و از لحاظ جسمي نيز به خاطر انجام مکرر فعاليتهاي تازه مان احساس کوفتگي کنيم. اما با اين حال ما مي دانيم که اگر اين کارها را تکرار نکنيم مطمئناً رفتار قديم خود را دوباره از سر مي گيريم. اگر از چيزي که داريم استفاده نکنيم آن را از دست مي دهيم. با آن که شايد ظاهراً جسم و فکر ما از تمام اين چيزها خسته به نظر برسند اما ممکن است قوه محرکه تغيير و تبديل حقيقي در عمق وجودمان در صدد پيدا کردن راهي باشد که بتواند انگيزه هاي دروني ما را دچار تحول کند و زندگيمان را تغيير دهد. لازم است براي پيشرفت خود زحمت بکشيم. اين طور به نظر مي رسد که مقاومت در برابر تغيير در خون ماست و فقط چيزي مانند يک انفجار اتمي مي تواند زمينه هاي لازم را براي تغيير مسير در ما بوجود آورد. گاه لغزش نزديکان يا مرگ آنها ممکن است ما را به خود بياورد و چشم ما را در مورد لزوم يک عکس العمل شديد باز کند. معتاداني را ديده ايم که به انجمن ما آمدند و با امتحان برنامه بهبودي ما مدتي پاک ماندند اما بعضي از آنها پس از مدتي تماس خود را با ديگر معتادان در حال بهبودي از دست دادند و در نهايت اعتياد مجدداً در زندگيشان فعال شد. آنها فراموش کردند که در واقع مصرف مواد مخدر در همان بار اول جريان مرگ آور اعتياد را دوباره به حرکت در مي آورد. آنها سعي کردند اعتياد خود را با اعتدال در مصرف و يا با مصرف مواد مخدر بخصوصي کنترل کنند. لغزش يک واقعيت است و مي تواند اتفاق بيفتد و اتفاق مي افتد. برخي از افراد ممکن است قبل از لغزش سالها پاک بوده باشند. آنها که بخت يارشان است و دوباره برمي گردند در اثر اين تجربه تکان شديدي مي خورند. آنها مي گويند لغزش به مراتب وحشتناکتر از دوران قبلي مصرف است. بسياري اوقات لغزش به مرگ مي انجامد. اکثر اين افراد سالها در گمراهي به سر مي برند و با بدبختي روزگار مي گذرانند. آنها که کارشان به زندان يا تيمارستان کشيده مي شود ممکن است جان سالم به در برند و شايد مجدداً به معتادان گمنام رو آورند. ما در زندگي روزانه خود گاه دچار لغزشهاي عاطفي و روحاني مي شويم اين حالت باعث مي شود که در برابر لغزش جسماني يعني مصرف مواد مخدر مقاومتي نداشته باشيم. از آنجا که اعتياد يک بيماري غيرقابل علاج است نتيجتاً معتادان هميشه در خطر لغزش قرار دارند. لغزش هرگز اجباري يا اتفاقي نيست و در مورد آن به ما حق انتخاب داده شده است. لغزش علامت اين است که ما در برنامه خود خلائي داريم. ما اين جريان را با دست کم گرفتن برنامه بهبودي خود و پيدا کردن راههاي گريز در زندگي روزانه مان آغاز مي کنيم. چشم بسته به دام اين باور که خودمان مي توانيم گليم خود را از آب بکشيم مي افتيم. دير يا زود گرفتار اين تصور باطل مي شويم که مصرف مواد مخدر زندگي را آسانتر مي کند. تا وقتي که اين تصور باطل که هنوز هم مي توانيم به مصرف خود ادامه دهيم و يا هنوز هم خود به تنهايي و بدون کمک مي توانيم قطع مصرف کنيم در هم شکسته نشود به طور قطع در حال امضاي جواز دفن خود هستيم. بنا به دلايلي وقتي ما به خودمان و کارهايمان نمي رسيم اعتماد به نفسمان کم مي شود و به صورت الگويي در تمام زندگيمان تکرار مي شود. اگر ما از زير بار مسؤوليتهاي زندگيمان شانه خالي کنيم، بخواهيم کنار گود بايستيم، بي اعتنا و تنبل شويم برنامه بهبوديمان متوقف مي شود. اينها چيزهايي است که باعث لغزش مي شود و ما مي توانيم تغييرات به خصوصي را در خود احساس کنيم. در اين مواقع روشن بيني خود را از دست مي دهيم و احتمالاً از همه چيز و همه کس رنجيده و عصباني هستيم. ممکن است نزديکانمان را از خود برانيم و خود را منزوي کنيم. در مدت زمان کوتاهي از خود بيزار مي شويم. بدون آن که مجبور به مصرف مواد مخدر باشيم مجدداً اسير بدترين عادات و بيمارترين الگوهاي رفتاري خود مي شويم. رفتار افراطي وجه مشترک همه معتادان است. گاه ما سعي مي کنيم آنقدر خودمان را از چيزي پر کنيم تا شايد راضي شويم اما مي بينيم که هيچ چيز نمي تواند راضي مان کند. اين جزئي از الگوي رفتاري معتادگونه ماست. براي ما هيچ وقت هيچ چيز کافي نيست. فکر مي کنيم فقط اگر بتوانيم به مقدار کافي غذا، رضايت جنسي و يا پول بدست بياوريم راضي مي شويم و همه چيز درست مي شود. هواي نفس وادارمان مي کند که تصميمات خود را برمبناي تزوير و زرنگي، خودخواهي، شهوت و يا غرور بيجا بگيريم. ما دلمان مي خواهد که هميشه حرف حرف خودمان باشد. غرورمان مي گويد که خودمان به تنهايي مي توانيم موفق شويم اما وحشت و احساس تنهايي سابق دوباره سراسر وجودمان را فرا مي گيرد. ما متوجه شده ايم که در واقع خود به تنهايي نمي توانيم موفق شويم زيرا هر وقت سعي کرده ايم اوضاع خرابتر شده است. لازم است مرتب به ما يادآوري شود که از کجا آمده ايم و چه حالي داشته ايم و در صورت مصرف بيماريمان به صورت مضاعفي بدتر خواهد شد. زماني که تصميم بدي گرفته يا قضاوت بدي کرده ايم فوراً به فکر مي افتيم که چطور آن را توجيه کنيم و اکثراً در کوشش خودخواهانه اي که در از بين بردن رد پايمان داريم شديداً افراطي هستيم. ما فراموش مي کنيم که امروز حق انتخاب داريم و حالمان روز به روز وخيم تر مي شود. در شخصيت خودآزار ما گرايشي وجود دارد که خواهان شکست ماست. اکثر ما احساس مي کنيم که لايق موفقيت نيستيم. افسوس به حال خود يکي از نواقص مخرب ماست و تمام انرژي مثبت را از ما مي گيرد. ما توجهمان را بر روي هر چيزي که به مراد دلمان پيش نمي رود متمرکز کرده و تمام زيباييهاي ديگر زندگي را فراموش مي کنيم. بدون آن که تمايلي براي بهبود زندگي خود داشته باشيم و يا اصلاً ميلي براي زنده ماندن هنوز در ما باشد مرتباً رو به تحليل مي رويم. بعضي از ما ديگر هرگز برنمي گرديم. چيزهايي را که فراموش کرده ايم بايد از نو بياموزيم و اگر مايليم جان سالم به در بريم بايد راه تازه اي در پيش بگيريم. معتادن گمنام به همين دليل به وجود آمده است. اعضاي اين انجمن به سرنوشت معتادان مستأصل و در حال نابودي علاقه مندند و مي توانند زندگي بدون مواد مخدر را به وقت خود به آنها بياموزند. بعضي وقتها ما رفتار گذشته خود را قسمتي از وجود خودمان مي بينيم نه قسمتي از بيماريمان. به هر حال زمانهايي خواهد بود که هوس شديد مصرف دوباره به سرمان مي زند و حال بدي پيدا مي کنيم و دلمان مي خواهد که فرار را بر قرار ترجيح دهيم. در اين مرحله لازم است به ما يادآوري شود که چه حالي داشته ايم و اگر لغزش کنيم اين بار وضع به مراتب خرابتر و بدتر مي شود. اينجاست که بيش از هر وقت ديگر به برنامه نياز داريم و متوجه مي شويم که بايد آستينها را بالا بزنيم. وقتي ما فراموش کنيم که چه کوشش و زحمتي صرف به دست آوردن اين دوران آزادي در زندگيمان شده است ناسپاسي در ما پديد مي آيد و خودآزاري دوباره از نو آغاز مي گردد. لغزش هم مي تواند عامل نابودي ما باشد و هم ممکن است ما را به طرف خودشناسي و توجه به واقعيت وجودمان بکشاند. گريز زودگذر ارزش تقاص دردناک مصرف دوباره را ندارد. يکي از بزرگترين موانعي که بر سر راه بهبودي قرار دارد انتظار بيجا از خود و ديگران است. براي ما روابط مي تواند مسأله بسيار دردناکي باشد. ما فراموش مي کنيم که در مورد ديگران عاجزيم. وقتي به ديگران اجازه مي دهيم که ما را در تجربه خود شريک کنند اميد بهتر شدن اوضاع در ما قوت مي گيرد. در صورت لزوم به اعتراف به عجز احتمالاً اول سعي خواهيم کرد با آن بجنگيم و پس از خسته شدن از کوششهاي بيهوده خود شروع به مشارکت با ديگران مي کنيم و دوباره اميدوار مي شويم. تمايل به آزمايش هرچه که براي ديگران کاربرد داشته است امري حياتي است. براي ما بسيار مهم است که وقتي هوس مصرف به سرمان مي زند آن را با ديگران مشارکت کنيم. وقتي وسوسه هاي سابق به سراغمان مي آيند با خود فکر مي کنيم حتماً ايرادي در کارمان است و ممکن نيست که اعضاي ديگر بتوانند آن را درک کنند. بسيار مهم است به خاطر داشته باشيم که هوس مصرف مي گذرد. ما ديگر هرگز اجباري به مصرف نداريم. هرگونه احساسي هم که داشته باشيم فرقي نمي کند و بالاخره همه آنها مي گذرند. پيشروندگي بهبودي حرکتي مداوم در جاده اي سربالاست. در صورتي که ما در اين راه کوشا نباشيم دوباره به طرف قعر سرازير مي شويم. پيشروندگي بيماري ما مداوم است حتي در در دوران پرهيز. ما به يکديگر نياز داريم. معتادان گمنام يک انجمن تنازع بقاست و يکي از محسنات آن اين است که ما را در تماس دائم و نزديک با همان کساني قرار مي دهد که مي توانند بهتر از هرکس ديگري ما را درک و در بهبودي کمک کنند. ما هرچقدر هم که ايده و نيت خوب داشته باشيم تا آنها را به کار نگيريم هيچ کاري از پيش نمي بريم. يکي از علائم بيماري ما احساس بيگانگي است. مشارکت صادقانه آزادي براي بهبودي را در ما پديد مي آورد. ما مي آموزيم که وقتي دردي داريم از ديگران تقاضاي کمک کنيم. ما دريافتيم که وقتي درددل مي کنيم از دردمان کاسته مي شود. ما در رابطه با بيماريمان با يک قدرت نابودکننده و قهار که قدرتش مافوق ماست و مي تواند ما را به لغزش بکشاند سروکار داريم. اگر لغزش کرده ايم مهم اين است که بدانيم بايد هرچه زودتر دوباره خود را به جلسات برسانيم. در غير اين صورت ممکن است فقط چند ماه يا چند روز از نقطه اي که بازگشت از آن ديگر ممکن نيست بيشتر فاصله نداشته باشيم. بيماري ما آنقدر مکار است که مي تواند ما را در تنگناهاي غيرقابل تصوري گرفتار کند. وقتي اين اتفاق افتاد تا وقت باقي است البته اگر بتوانيم دوباره به برنامه برمي گرديم. غفلت و رکود دشمن شماره يک کساني است که مدتهاي طولاني پاک مانده اند. در صورتي که اين غفلت طولاني شود مراتب بهبودي متوقف مي شود. انکار دوباره به همراه وسوسه و اجبار ما را در خود مي گيرد. احساس گناه، پشيماني، ترس و غرور ممکن است غيرقابل تحمل شود. به زودي به جايي مي رسيم که ديگر کاملاً در تنگنا قرار گرفته و انکار و قدم اول در مغزمان به کشمکش برمي خيزند. مادامي که پاک بمانيم در هر شرايطي بزرگترين امتياز ممکن را در مقابل بيماري خود داريم و از اين بابت سپاسگزاريم. ما بايد از چيزهايي که مي آموزيم استفاده کنيم والا آنها را با يک لغزش از دست مي دهيم. در آغاز ما هم مجذوب اين انجمن شده بوديم و هم از آن مي ترسيديم. به مرور در اثر تجربه مشارکت ترسمان کمتر شد. حفظ سلامتي روحاني يعني بهبودي مداوم و جاري. انزوا رشد روحاني ما را به خطر مي اندازد. همانطور که رشد مي کنيم مي آموزيم که چگونه بر گرايشهاي مخفي شدن و فرار از خود و احساساتمان غلبه کنيم. صادق بودن در مورد احساساتمان به ديگران امکان مي دهد با ما همسان شوند و خود را در ما ببينند. ما متوجه شده ايم که وقتي صادقانه ارتباط برقرار مي کنيم بر ديگران تأثير مي گذاريم. صداقت نياز به تمرين دارد. براي حفظ صداقت بايد از قدرت روحاني و عاطفي زيادي برخوردار باشيم. مشارکت با ديگران احساس تنهايي و انزوا را از ما دور مي کند. اين روند از قدرت خلاقه روح سرچشمه مي گيرد. تله ديگري که ممکن است پس از لغزش در آن گرفتار شويم اين است که فکر کنيم ديگر نمي توانيم مصرف را متوقف کرده و پاک بمانيم. ما به تنهايي هرگز نمي توانيم پاک بمانيم. ما در حالي که خودمان را ملامت و شکنجه مي کنيم دوباره به طرف برنامه برمي گرديم و با خود فکر مي کنيم که هيچ کس به شهامتي که براي بازگشت لازم است اهميت نمي دهد. ما در اين انجمن دريافته ايم که خالصانه ترين احترامات را براي اين گونه شجاعتها قائل شويم. ما از ته دل براي کساني که باز مي گردند هورا مي کشيم. لغزش خجالت ندارد بازنگشتن خجالت دارد. ما وقتي از دوره سختي مي گذريم و پاکي خود را حفظ مي کنيم براي بهبودي ابزار تازه اي پيدا کرده ايم که مي توانيم به دفعات از آن استفاده کنيم. ممکن است در صورت لغزش احساس خجالت و يا گناه کنيم. پا بر روي غرور گذاشتن به مراتب از مردن يا به کلي ديوانه شدن بهتر است. تا وقتي ما به خاطر پاکي خود شکرگزار باشيم حفظ آن براي ما آسانتر است. بهترين راه شکرگزاري رسانيدن پيام و مشارکت تجربه اميد و نيرويمان با معتاداني است که هنوز در عذابند. معتادان در حال مصرف مردمي خودمحور خشمگين وحشت زده و تنها هستند. در دوران مصرف ما مردمي دروغگو خودخواه و غالباً در بند زندان يا بازپروري بوده ايم. برنامه به ما امکان مي دهد که به اعضاي سازنده و مسؤول اجتماع خود تبديل شويم.

هیچ نظری موجود نیست: