و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۶

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ دين و اکتشافات دريايي

تصرف سيوتا در سال 1415 بوسيله پرتغال امتدادي بر سنت فتح مجدد شبه جزيره ايبري بود. مجموعه اي از فرامين و اختصارات پاپ که بين سالهاي 1452 و 1456 صادر شدند درباره امتيازهايي که به پادشاهي پرتغال مي دادند اصلاً مبهم نبودند. درباره انتشار اين اعلانات اختصاصي، رابطه همکاري بين واتيکان و شاه پرتغال به نحو نامعمولي نزديک بود. به خصوص فرمان رومانوس پونتيفکس (هشتم ژانويه 1455) که به عنوان برنامه رسمي توسعه طلبي ارضي پرتغال ارزيابي شده است رابطه گرم بين پادشاهي و کليسا را نشان مي دهد. رومانوس پونتيفکس به پادشاهي پرتغال اين اختيار را داد تا پرتغاليها در سفرهاي اکتشافي خود در فاصله بين دماغه بوژادور و منطقه مبهمي به نام هندوستان با هر فرد کافر يا مسلماني که ممکن بود روبرو شوند، ايشان را مطيع خود کرده، به زنجير بکشند و سرزمينهايشان را فتح کنند. علاوه بر اين اين اعلاميه به پرتغاليها انحصار تمامي فعاليتهاي تجارت و بازرگاني را در اين مناطق اعطا کرد و براي ساير ملتهاي اروپايي دخالت در فعاليتهاي پرتغاليها را ممنوع اعلام کرد

در واقع براي تضمين اين که اين اعلاميه در چنان حدي که مورد علاقه پرتغال بود انتشار خواهد يافت، مواد آن در کليساي اعظم ليسبون در حضور نمايندگان اجتماعات مختلف خارجي که از اين جهت به طور ويژه اي مورد دعوت قرار گرفته بودند در پنجم اکتبر 1455 اعلان شد. در سالهاي بعد شاهان پرتغالي براي توجيه اقتدار خود بر سرزمينهاي مورد اکتشاف به نحو عمده اي بر فرامين و اعلاميه هاي پاپ تکيه مي کردند. به عنوان نمونه بعد از سفر موفق واسکو داگاما به هند، شاه مانوئل اول در اول اوت 1499 براي رم نامه اي نوشت و خود را به عنوان شاه گينه اعلام کرد و از فتح اکتشافي و بازرگاني اتيوپي، عربستان، ايران و هند خبر داد. و اين زماني بود که يک کشتي پرتغالي هم در سمت شرقي دماغه اميدواري (جنوبي ترين نقطه آفريقا) وجود نداشت

مسؤوليت روحاني نسبت به سرزمينهاي تازه اکتشاف شده اولين بار مورد ادعاي فرقه مسيح قرار گرفت که شاهزاده هنري دريانورد رهبر آن بود و اين موضوع با فرمان پاپ تحت عنوان اينتر سيوترا در سيزدهم مارس 1456 مورد تأييد قرار گرفت. با اين حال بين سالهاي 1514 و 1552 مجموعه اي از فرامين بتدريج انحصار روحاني فرقه مسيح را درباره سرزمينهاي تازه کشف شده از بين برد و آن را در اختيار شاهان پرتغالي قرار داد و به ايشان قابليت دوگانه اي بخشيد. ايشان از يک سو شاهان حاکم بودند و از سوي ديگر رهبر سه رسته نظامي پرتغالي (مسيح، سانتياگو و آويز) بودند

فراتر از جنبه هاي مديريتي که از سوي کليسا در طي سفرهاي اکتشافي اروپائيان ارائه مي شد يک جنبه مشخص صليبيگري نيز دخالت داشت. چنان که پيتر گي نوشته است حتي خوشخوترين مسيحيان بايستي مذهب خود را مطلقاً حق مي دانستند (و بنابراين تمامي ساير مذاهب کاملاً غلط بودند) و کافران يا مناديان بيخبري يا دشمناني غيرروحاني يا جانهاي غمناک نيازمند به نورانيت تلقي مي شدند. مأموران مذهبي از اسپانيا و پرتغال در درياها سفر مي کردند تا کافراني را که با ملوانان روبرو مي شوند به نحو دسته جمعي و به نام شاه خود به مذهب مسيحيت در آورند. از اين بابت اسپانياييها بيش از پرتغاليها بر چيزي که آنتوني پاگن امپراطوري جهاني مسيحيت مي خواند متمرکز شدند. مأموران مذهبي بر اين باور بودند که آنها براي اين سرزمينها نه تنها مذهبي برتر آورده اند بلکه همچنين فرهنگي برتر هم به ارمغان آورده اند

بار ديگر فرامين پاپ براي تضمين اقتدار پادشاهي اسپانيايي بر سرزمينهاي مورد سکونت قرار گرفته جديد به کمک آمدند. در سال 1493 پنج فرمان صادر شد که طي آنها سرزمينهاي مبهمي تحت عنوان جزاير و سرزمينهايي که شاه فرديناند و ملکه ايزابلا کشف کرده يا کشف خواهند کرد به ايشان اعظا شد. تاريخ نگاري امپراطوري اسپانيا زير سايه فرامين کليسايي، يک اهدايي از سوي کليسا همچون اهدايي که براي کونستانتين صورت گرفت به نظر مي رسد

واکنش جمعيتهاي بومي نسبت به مأموران مذهبي به نحو گسترده اي متفاوت بود. چنان که اي سي باکسر اشاره کرده است برخي مبلغان مذهبي کوشيدند زبان و رسوم جمعيتهاي محلي را بياموزند تا مسيحي کردن مردم تسهيل شود. در يک نمونه در آفريقا يک عضو فرقه مسيحيت نقل مي کند که عده اي از مردم بانتو را در حال گوش دادن به گيتار يک فيدالگوي پرتغالي ديده است. يکي از تماشاگران بانتو گفته بود: مي بيني، اين وحشيها همچون ما ابزارهاي موسيفي دارند

اگر شرايط سکونتگاههاي آسيايي پرتغال با شرايط اسپانياييها در اسپانياي جديد و پرو مقايسه شود مي توان چنين نتيجه گرفت که پرتغاليها براي بررسي و مطالعه جدي فرهنگ مردماني که درصدد مسيحي کردنشان بودند بسيار کندتر بودند. تا زماني که اولين عضو فرقه مسيح با مردان و روشي جديد در سال 1542 به گوآ وارد شد به طور نسبي تعداد اندکي از مبلغان مذهبي پرتغال را ترک کرده بودند. آنان که فرستاده شده بودند بيشتر شبيه راهبان فرانسيسکن بودند و اين شرايط هيچ شباهتي به فعاليت و کمکي که دوازده حواري در فتح روحاني مکزيک اسپانيايي از سال 1524 به بعد داشتند نداشت. از تعداد اندکي از روحانيوني که به آسيا سفر کردند تعداد بسيار اندکي براي مطالعه تنها اصول ابتدايي اسلام، هندوييسم يا بوداييسم علاقه اي داشتند. در عوض بيشتر آنها دوست داشتند همه ساير اديان را به عنوان آثار شيطاني رد کنند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: