و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۶

استمنا یا تجربه جنسی اولیه؟

چون درباره تبعات نوشته هاي خودم نگرانم، اول همين قدر تذکر مي دم که در هر بحثي و از جمله در موضوع حساس و نامتعين حاضر، نبايستي ارتباط مستقيمي بين عالم نظر و عالم عمل برقرار کرد. يعني از يک نوشته و نظر، شايد بهتر باشه به يک نتيجه گيري مستقيم و قطعي و فوري عملي نرسيم. دنياي واقعي بيروني رو از دنياي نظريه پردازي کمي جدا کنيم و خودمون با نگاهي جامع مسؤوليت تصميم گيريهامون رو برعده بگيريم و به سادگي به يک يا دو نوشته ديگران استناد نکنيم

به نظرم براي صحبت کردن درباره موضوع مورد نظرمون، عنوان استمنا عنوان مناسبي نيست. استمنا و شايد معادلهاي فارسي و انگليسيش نوعي بار معنايي منفي تداعي مي کنند که شايد الزاماً شايسته پديده مورد نظر ما نباشه. من مثلاً اسمش رو "تجربه جنسي اوليه" مي ذارم. و اين در برابر "تجربه جنسي ثانويه" است که اشاره به رابطه طبيعي و شناخته شده جنسي زن و مرد داره

تجربه جنسي اوليه چيه؟ چندان درباره اش نخونده ام اما همين قدر مي دونم که گيرنده هاي حسي لامسه اي ويژه اي در بدن وجود دارند که گيرنده هاي حسي جنسي ناميده مي شن که در اعضاي به خصوصي متمرکز شده اند و از طريق مسيرهاي عصبي مخصوص به مراکز عصبي کنترل کننده رفتارهاي جنسي مرتبط مي شوند. نمي دونم اين گيرنده ها در دوران پيش از بلوغ چه وضعي دارند ولي مي شه تصور کرد اين گيرنده ها و مسيرهاي عصبي در دوران بلوغ فعاليت مشخصي نشون مي دهند و فرد به طور اوليه در اين دوران اين کارکرد و حس ويژه و جديد رو کشف مي کنه. در اين دوران نوجوان متوجه مي شه مواضعي از بدنش هستند که لمس کردن، فشار دادن و تحريک کردنش حس بخصوص و متفاوتي در وجودش بوجود مياره و بعضي واکنشهاي فيزيولوژيک مشخص ابتدايي به دنبال مياره. مي شه تصور کرد در اين وضعيت و در طول زمان، نوجوان کم کم لااقل از سر کنجکاوي دست به توسعه و تداوم چنين تجربه هاي لمسي مي زنه. همينطور، تغييرات عضوي همزمان با بلوغ و ظهور علائم ثانويه جنسي رو از نظر دور نداشته باشيم. نوجوان اگر اين تجربيات طبيعي لمسي بدني رو تا رسيدن به مرحله ارگاسم ادامه بده ما در سيستم اخلاقي سنتي اسم آزاردهنده استمنا و خودارضايي روش مي ذاريم و شايد بخواهيم در اين مقام نوجوان رو به جايگاه متهم دادگاه اخلاق بکشونيم. مي شه تصور کرد نوجوان و جوان در مراحل بعد از اين و شايد در طول سالها، در واقع همچنان تجربه هاي جنسي اوليه خودش رو پيچيدگي و تنوع بيشتري مي بخشه

اگر چنين تعريفي رو براي تجربه جنسي اوليه داشته باشيم، مي شه پرسيد چطور مي شه که نوجوان از اين احساس و تجربه شخصي/اوليه به يک رابطه و تجربه جنسي دو نفره/ثانويه پل مي زنه؟ به عبارتي يک پسر در مسير ارتقاء شناختها و تجربيات جنسيش چطور نظرش به يک دختر جلب مي شه؟ مرد چطور مي فهمه از بدن زن چي مي خواد؟ آداب و رفتارهاي جنسي را نوجوانها چطور مي آموزند؟ آيا کودکوان و نوجوانان تنها از آموخته هاي نسلهاي پيش از خود که از مسيرهاي نيمه مخفي و رمزي بهشون منتقل مي شه تا به سنين ازدواج برسند به مناسبات و ترتيبات بين جنسي پي مي برند؟ يا خود افراد در اين روند ابتکار عمل دارند و مناسب تجربيات و علائق و آموخته هاي شخصي خود رفتار مي کنند؟

چيزي رو که من اينجا تجربه جنسي ثانويه ناميدم مي شه طور ديگه اي هم توجيه کرد. مثلاً شايد بشه تصور کرد دختر و پسر قبل از بلوغ و فارغ از دغدغه هاي جنسي هم توجه و علاقه متفاوتي نسبت به همجنسان خودشون نسبت به همديگه دارند. اين توجه انساني و مرموز در سالهاي بعد پس از دوران بلوغ به صورت تجربه جنسي ثانويه متجلي مي شه. براي آزمون اين نظر بايستي پرسيد آيا دختربچه ها و پسربچه ها نسبت به همبازيهاي غيرهمجنس خود رابطه قويتري دارند؟ يا آيا روابط و علائق بين زنان و مردان در جامعه بشري الزاماً همگي انواع و اقسامي تحول يافته از علاقه جنسي بين دو جنس است؟ من براساس جوابهايي که به اين سوالات مي دم فکر مي کنم اين نظريه اخير (نظريه انساني/رمزي) هم موضوعيت داره و شايد کامل کننده اون نظريه قبلي (حسي/بدني) هم باشه

در هر حال براساس نظريه اولي (حسي/بدني)، اگر فرض کنيم تجربه جنسي ثانويه شکلي تکامل يافته از تجربه جنسي اوليه است بايستي براي تجربه جنسي اوليه ارزش تکاملي بدني/رواني/اجتماعي قائل باشيم. براين اساس در واقع مي شه گفت فرد در مسير تکرار، تداوم و توسعه تجربه جنسي اوليه خودش به رابطه جنسي مي رسه. يعني در اثر تکرار، تداوم و توسعه تجربه جنسي اوليه (بخوانيد استمنا/خودارضايي) است که فرد به سوي رابطه با جنس مخالف/ازدواج کشيده مي شه. فردي که در اين مسير تجربيات اوليه، فعالتر و مؤثرتر رفتار کنه زودتر و فعالتر به مرحله رابطه جنسي مي رسه. براين اساس مثلاً اين طور مي شه گفت که پسران چون حوزه وسيعتري از تجربيات جنسي اوليه دارند (مثلاً طبق آمار درصد بيشتري از پسران خودارضايي مي کنند) و شناخت بهتري در اين زمينه از خود دارند، در اين زمينه فعاليت بيشتري از خود نشان داده، در شکل دادن به رابطه و ازدواج با دختران ابتکار و فعاليت قويتري به خرج مي دهند. اما دختران چون تجربيات جنسي اوليه محدودتري داشته اند، پيش از ازدواج چه بسا اصولاً احساس جنسي قدرتمندي نداشته اند، خاطره اي از ارگاسم ندارند، شناختي از قابليتهاي جنسي بدن خود ندارند، اصولاً در مسير رابطه با جنس مخالف نقش طرف منفعل و ناآگاه را بازي مي کنند و منتظر مي مانند تا مطابق سليقه هاي طرف مقابل انتخاب شوند. به اين ترتيب تجربه جنسي اوليه نه تنها در روند تکاملي بدني و رواني فردي افراد تأثيرگذار خواهد بود بلکه چگونگي ظهور اجتماعي و نحوه ايفاي نقش اجتماعي افراد رو هم تحت تأثير قرار مي ده

اين دو توضيح ضروري رو بايستي ضميمه کنم: اول این که اصطلاحات و تعاريف و نظريات اين نوشته ها تماماً خودساخته و خودپرداخته بود. تضميني در صحتشون وجود نداره. دوم این که از اين نظريات الزاماً نه به تجويز و نه به تحريم تجربه جنسي اوليه مي رسم. يه بخشي از قضيه همونطور که گفتم اصولاً گريزناپذير و کاملاً طبيعي و ناخودآگاهه. يه بخش ديگه اش هم که آشکارا رفتار بيماري شناخته بشه مورد صحبت ما نيست. درباره طيف بين اين دو حد حداقل مي شه گفت اگر قراره رويکردي محدود کننده در پيش گرفته بشه بايستي با احتياط و دقت اظهارنظر کرد و حتي الامکان به انتخاب و تشخيص خود فرد احترام گذاشت
زیرنویس: نوشته در اصل مربوط به حدود سه ماه قبله

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من اسیر شدم . کمک میخوام منتظرم