و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۴

جنگ صلیبی اول 2

والتر سنس آووار

کسي که زودتر پيتر را ترک کرد يک شواليه فرانسوي بود که والتر خوانده مي شد. شايد گاه ببينيد که از وي با عنوان "والتر بي پول" ياد شود که از اين عنوان برخي چنين برداشت مي کنند که وي شواليه اي فقير بوده است. نام خانوادگي والتر، سنس آووار بود و او تقريباً اصلاً بي پول نبود. در هر حال والتر کولون را بلافاصله پس از ايستر در سال 1096 ترک کرد در حالي که چند هزار پيرو وي را همراهي مي کردند. والتر ابتدا در امتداد رودخانه راين و سپس در طول رودخانه نکر حرکت کرد. اين رود در سرچشمه اش نهري کوچک است که به دانوب مي پيوندد. به نظر مي رسد سپاه والتر توانايي کافي براي پرداخت هزينه سفرشان را داشته اند. آنها بدون حادثه از آلمان و مجارستان گذشتند. در اواخر ماه مه در بلگراد وارد سرزمين بيزانس شدند بدون اينکه اختلالي يا تأخيري در حرکتشان پيش آيد. يک ماه طول کشيد تا از طريق کولوگ به بلگراد برسند. فرمانده نظامي بلگراد انتظار ملاقات با صليبيون را نداشت. از جايي که مطمئن نبود با چندين هزار فرانسوي و آلماني چه کند کاري که فرماندهان ايالتي انجام مي دهند را انجام داد و موضوع را به اخذ دستورات به کاردار دولتي ايالتي ارجاع داد. کاردار دولتي در نيش به نوبه خود آنچه را که مدتها کارداران دولتي انجام مي داده اند انجام داد و موضوع را براي اخذ دستورات به پايتخت ارجاع داد
اين موضوع شايد شبيه نوعي بوروکراسي باشد ولي يک نتيجه فوري دربرداشت: افزايش نرخ خريد منطقه. هزاران بيگانه با پول و زبان بيگانه نياز به يک تشکيلات بازاري خاص داشتند. ترتيبات بازاري مناسب يک نياز اساسي براي سپاه است تا با حفظ آرامش از يک منطقه دوست عبور کند. اهمال کاري قدرت منطقه اي در اين امر راه خوبي براي انتقال اين پيام به سپاه است که بايد به راه خود ادامه دهد و اين که حضور آنها گرامي داشته نشده است. بلگراد دقيقاً قصد نداشت سپاه را از امتيازات بازار محروم کند اما در عمل تأخير بوجود آمده براي اخذ دستورات عملاً اين طور تفسير شد که براي سپاه بازاري وجود ندارد. طولي نکشيد که صليبيون دچار کمبود منابع شده و صبر خود را از دست دادند. آنها شروع به برداشتن مايحتاج خود از منابع حومه شهر کردند. بلگراد دروازه هاي خود را بست. در يک شهر کوچک آن حوالي 16 شواليه را در حال چپاول اموال دستگير کردند. آنها ادعا کردند که از اهالي درخواست کمک مي کرده اند. مردم شهر آنها را برهنه کرده و زره آنها را از ديوارهاي شهر به علامت هشدار به ديگران آويزان کردند
قبل از اين که شرايط از کنترل خارج شود دستور از نيش رسيد که صليبيون بايستي به آن شهر وارد شوند. آنجا يک دسته محافظت نظامي بيزانسي به سپاه ضميمه شد. صليبيون راه خود را به نحو مناسبي تا کونستانتينوپل (قسطنطنيه) ادامه دادند و آلکسيوس کامننوس به گرمي از آنان استقبال کرد. هر چند والتر و دسته اش دقيقاً چيزي نبود که امپراطور انتظار داشت اما با آنان به خوبي رفتار شد. اما دسته والتر اصلاً با چيزي که کمي بالاتر در راه، در حال آمدن بود قابل قياس نبود

رخدادي در بلگراد

پيتر تنها چند روز بعد از والتر کولون را در 20 آوريل 1096 با حدود بيست هزار همراهي ترک کرد.اين با استانداردهاي آن روز سپاه پرشمار و شايد بزرگترين نمونه در اروپا در خلال چندين قرن بود. اغلب سپاهيان افراد عادي بودند اما تعداد قابل توجهي شواليه نيز به آنها پيوسته بودند. فقرا البته پياده و شواليه ها سوار بودند. قطاري از ذخاير اقلام مصرفي همراه سپاه بود. پيتر همچون هميشه بر الاغي راه مي پيمود. اين صليبيون نيز بدون حادثه از آلمان و مجارستان گذشتند. از اين موضوع مي توانيم نتيجه بگيريم که در طول مسير به اندازه کافي براي رضايت بازرگانان هزينه مي کرده اند. با اين حال در سملين دردسر شروع شد. اين شهري بود که 16 شواليه از سپاه والتر را تنبيه کرده بود. 16 زره شخصي هنوز بر ميخهاي ديوارهاي شهر آويزان بودند که موجب رضايت خاطر صليبيون جديد نبود. پيتر کوشيد سپاه را سريعتر از شهر عبور دهد اما در دنباله سپاه مشاجره اي بر سر خريد يک جفت کفش _مسأله اي مهم براي صليبيون_ بوجود آمد. مشاجره به سرعت به يک جنگ تمام عيار تبديل شد. سپاه پيتر ارگ شهر را در نورديدند و شهر را غارت کردند در حالي که چندين هزار نفر از اهالي و سربازان بيزانسي محلي را به قتل رساندند. سملين نسبت به بلگراد در سمت مخالف دانوب واقع بود. فرماندهي نظامي چند صد نفر از سربازانش را براي ممانعت کردن صليبيون از عبور کردن از رودخانه فرستاد. وي سپس به سمت نيش رفت در حالي که اهالي شهر را ترک کرده بودند. پچنگهاي(؟) وفادار در حالي که از عرض رودخانه دفاع مي کردند کشته شدند اما آنها به طور مأيوس کننده اي کم شمار بودند. بلگراد هم غارت شد

پيتر در کنستانتينوپل

صليبيون به سمت نيش رفتند و سوم ژوئيه بدانجا وارد شدند. حاکم ايالتي شهر را سنگربندي کرده و نپذيرفت که دسته محافظتي در اختيار سپاه قرار دهد. از صليبيون دعوت شد تا از منطقه عبور کنند. پيتر صلاح ديد به حرکت ادامه داده و نيروي کمکي را در نزديکيهاي کنستانتيوپل جستجو کند. صبح روز بعد آنها اردو را برچيدند و با نظم خوبي منطقه را ترک کردند اما دوباره در دنباله سپاه درگيري شروع شد. بدنه اصلي سپاه براي کمک بازگشتند و از آن سو نيروهاي بيزانسي براي مقابله از شهر بيرون ريختند. اين بار صليبيون باختند. با از دست دادن ذخاير همراه که در واگني در انتهاي سپاه بود و ربع سپاهيانش، پيتر به جنگ خاتمه داد و به سمت جنوب حرکت کرد. آنها موفق شدند ادامه راه را با آرامش بپيمايند و اول اوت 1096 وارد کونستانتينوپل شدند. اخبار مشکلات سپاه زودتر از آنها رسيده بود. آلکسيوس با جلال و شکوه اپيتر را پذيرفت اما به نحوي سختگيرانه سپاه را در خارج ديوارهاي شهر نگه داشت. او بازاري در اختيار انها گذاشت اما فرانسويها به تلخي از قيمتها شکايت کردند و کاري بيشتر از دزديدن چيزي که نياز داشتند انجام ندادند. تنشها به سرعت در حال زياد شدن بودند و آلکسيوس تصميم گرفت فرانسويهاي دردسرساز را هر چه زودتر به سمت بوسپروس هدايت کند. با آغاز از ششم اوت، صليبيون وارد آسياي صغير شدند و به سمت کيبوتوس که قرار بود به اردوي صليبيون تبديل شود رفتند. پيتر در اين انديشه بود که آنان بايستي قبل از تلاش براي ورود به سرزمين ترکها، منتظر شوند نيروهاي اصلي صليبي که از آغاز حرکتشان اطلاع داشت برسند. با اين حال وي نتوانست مانع از آغاز تهاجمات شود. برخي از اين تهاجمات به خوبي در اعماق خاک ترکها نفوذ کردند

پايان جنگ صليبي نيروهاي مردمي

فرانسويها اولين نيرويي بودند که تهاجم را شروع کردند و بسيار موفق بودند. آنها تمام راه را تا دروازه هاي نيشيا پيمودند در حالي که روستاهاي طول مسير را که بيشترشان مسيحي بودند غارت کردند _اين براي صليبيون اهميتي نداشت. نيشيا پايتخت خليج ارسلان سلطان ترک آسياي صغير بود. او يک نمونه کامل از شاهزادگان "دانشمند" بود. او شايد خزانه و خانواده خود را در يک شهر نگه مي داشت ولي پايتخت واقعي او ارتشش بود که در اين زمان دور از خانه در آناتولي مرکزي با يک شورش درگير بودند. محافظان شهر بيرون ريختند و صليبيون را راندند اما فرانسويها غرق در غنيمتها به کيبوتوس بازگشتند و همه را از داستان پيروزي بزرگشان محظوظ کردند. بطور طبيعي بقيه در اردو سهمي در انجام کار مي خواستند. آلمانيها کمي بعدتر به راه افتادند. آنان به يک قلعه متروکه به نام گزيرگوردون رسيدند که به نظرشان نقطه خوبي براي تشکيل اردو و پايگاه حملات گسترده بعدي به نظر مي رسيد، بنابراين به داخل رفتند. نيروهاي منطقه اي ترک به سرعت قلعه را شناسايي کردند. به نظر نمي رسد آنها انتظار چنين چيزي را داشتند زيرا منبع آب قلعه در پايين دست تپه که حال در اختيار ترکها بود قرار داشت. بعد از هشت روز زجرآور آلمانيها تسليم شدند. آنها بايد انتخاب مي کردند يا اسلام بياورند يا کشته شوند. آنها که بر اعتقاد خود ماندند اعدام شدند و بقيه به عنوان اسير به شهرهاي دوردست فرستاده شدند، جايي که ديگر درباره آنها چيزي شنيده نشد

آنها که در کيبوتوس بودند درصدد کينه جويي گزيروگوردون بودند اما خبر مي رسيد که خليج ارسلان با ارتشش در حال بازگشت است. بنابراين پيتر زاهد به کونستانتينوپل بازگشت تا از امپراطور درخواست کند سربازان عادي براي دفاع از صليبيون بفرستد. امپراطور اکراه داشت و مذاکرات براي روزها ادامه يافت. در همين زمان کله داغهاي اردوي مسيحي غلبه يافتند و اين توافق بوجود آمد که سپاه قبل از رسيدن نيروي تقويت کننده ترک به طرف نيشيا حرکت کند. در 21 اکتبر صليبيون کيبوتوس را ترک کردند و به يک کمينگاه آماده شده نقل مکان کردند. در اين زمان خليج ارسلان رسيده بود اما نخواست وارد شهر شود و قصد داشت ابتدائاً به دشمنانش حمله کند. در طول مسير به سمت نيشيا يک دره جنگلي در چند مايلي سيبوتوک وجود دارد. در حالي که گروه پيشرو صليبيون که متشکل از شواليه ها بود در خلال جنگل در حال حرکت بودند ترکها حمله کردند. آنان اسبها را کشتند و شواليه ها را به سمت عقب که بقيه سپاه هنوز در حال ورود به جنگل بود پس راندند. ريشه کني صليبيها کامل شد. تنها عده محدودي از آن جنگ بازماندند. ترکها همگي را کشتند به جز دختران و پسران جوان که در بازار برده به فروش مي رسيدند. از بيست هزار نفري که آن روز صبح به حرکت در آمدند به زحمت سه هزار نفر توانستند به يک بندر نيمه کار در ساحل بگريزند. يک يوناني توانست خود را به يک قايق برساند و خبرها را به کونستانتينوپل برساند. پس از اين بود که امپراطور کشتيها را براي نجات بازماندگان فرستاد

نوشته بالا ترجمه اي از اين چهار متن است: يک و دو و سه و چهار
... راستی ...
کریسمس مبارک

هیچ نظری موجود نیست: