و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--ظهور مسیحیت

مسيحيت از لحاظ تاريخي به طور اوليه به عنوان يک جنبش اصلاحي در درون يهوديت ظهور کرد. روحاني اعظم، پل آن را تبديل به مسلکي براي غيريهوديان کرد و به آن رنگ و بويي يوناني داد که باعث شد در مديترانه شرقي به شکوفايي برسد. سوال مهم اين است که اين مذهب چگونه تبديل به مذهب رسمي امپراطوري و يکي از بخشهاي دولت سلطنتي روم شد

مذاهب روم پايه اي اخلاقي يا پيامي اميدوارکننده در برنداشتند. روميها دستگاه مذهبي مفصلي داشتند که انواع و اقسامي از مذاهب را در بر مي گرفتند
الف: پانتئون: خدايان و الهه هاي اسطوره ای
ب: خداهاي قديم: کرونوس، اورانوس و ديگران بوسيله مذاهب المپيا برافتادند
ج: تيتانها: متحدان شکست خورده خداهاي قديم و دوستان بشريت. پرومتئوس آورنده آتش يک تيتان بود
د: نيم خدايان: خداهاي تقريبي مانند گاني مد که به عنوان خدمتکار از سوي المپياها انتخاب شده بودند
ه: قهرمانان: انسانهايي که به مقامي الهي مي رسيدند. هرکول مشهورترين نمونه بود. توجه کنيد که فاصله بين خدا و انسان چنان بزرگ نبود که نتوان از آن گذشت
و: مذاهب منطقه اي: هر منطقه، شهر بزرگ و کوچک و روستا، خداي حامي خود را داشت و آنها خداياني بودند که محدوده مزارع، انبارهاي کالا و هر چيز ارزشمند قابل تصور ديگري را حفاظت مي کردند
ز: ارواح طبيعت: هر درخت، جريان آب، تپه و ديگر پديده هاي طبيعي يک روحي ساکن دروني داشت. دريادها در درختان، هيدرادها در چشمه ها و جريانهاي آب، اوريادها در تپه ها و کوهها ساکن بودند
ح: بتهاي خانگي: روميهاي ابتدايي نياکان خود را مي پرستيدند و هر خانواده و خانه خانوادگي خدايان خانگي خود را داشت
ط: خدايان شخصي: به علاوه هر شخصي جنيوس خاص خود را داشت. يک خداي محافظ که بوسيله مسيحيان اوليه به فرشته محافظ تبديل شد
ي: جادو و موهوم پرستي: مردم نيازمند بودند باور داشته باشند که ارواحي محافظ دارند زيرا آنان بسيار خرافاتي بودند. آنان هميشه در روزهاي جمعه، سيزدهم ماه، بعد از شکستن يک آينه، وقتي ستاره شان در موقعيت مناسبي قرار نداشت و موقعيتهايي از اين قبيل در خطر بدشانسي قرار داشتند. آنان همچنين به طلسمها، خون آشامان، چشم بد و نيروهاي نحس اعتقاد داشتند

دستگاههاي ايماني متفاوتي براي آنان که با اشکال مذهبي سنتي آشفته احساس نارضايتي مي کردند وجود داشتند
دستگاههاي فلسفي يوناني: اسکپتيسيسم، اپيکوريانيسم، استويسيسم که دستگاهي اخلاقي ولي بدون اميد ارائه مي دادند. با اين حال برخي از اين دستگاهها به خصوص اتويسيسم که به برادري جهاني و عدالت اعتقاد داشت تأثير مهمي بر گسترش مسيحيت داشت
فرقه هاي مزي: ايسيس، ميترا، اورفئوس و بسياري ديگر که اميد و گاه پايه اخلاقي براي رفتار انساني ارائه مي دادند. فرقه هاي رمزي (به اين دليل به اين نام خوانده مي شوند که اعضا بايستي در هنگام شروع رفتاري خاص را مانند غسل تزکيه و خوردن و نوشيدن بدن و خون سمبليک بنيانگذار فرقه انجام مي دادند) و فرقه هاي طبيعي (مانند خداي شفرد، پان، خداي ماهيگير، نپتون که با تصور مسيحي شيطان ترکيب شد و نام لوسيفر، آتش آور که متعلق به پرومتئوس بود به آن داده شد) عمده ترين رقيبان مسيحيت در بين تازه ايمان آورندگان و طرفداران بودند

نکات مثبت در مسيحيتبنيانگذار آن يک انساني حقيقي بودوارث دستگاه قانوني و سنت اخلاقي يهودي بودتوانايي اخذ خصوصيات ديگر و تطابق را داشت: کريسمس از فرقه ميترا، حضرت مريم از ايسيس و بسياري از ساير سنتهاي مسيحي از مذاهب ديگر قرض گرفته شدند. مسيحيان اوليه فوق العاده متعصب بودند که با اشتياق مذهبي پر شده و متعهد به بشارت دادن به دين مسيحي شده بودند. توسعه در گرايش به دين مسيحي پيش آمد. مسيحيت مطلوب توده هاي لگدمال شده بود. زنان، کارگران غيرماهر، فاحشگان، آموزش نديده ها، بردگان، ماهيگيران، جمع کنندگان ماليات و افرادي از اين قبيل همراهيان و افراد مورد علاقه مسيح بودند. طبقه اي در حال رشد از مردم تحت ستم و تحقير شده مسيحيت را به عنوان تنها ايماني که آنان را بدون اهانت _به عنوان نمک زمين_ مورد توجه قرار مي داد مي ديدند. اين ايمان گاه آنان را به اميد يک زندگي بهتر وعده مي داد.مسيحيت تنها افراد متعهد را برمي انگيخت زيرا مسيحي شدن شبيه امضا کردن حکم مرگ خود بود و اين فرقه بطور متناوب با امواجي از کشتار و تعقيب روميها کم شمار مي شد. آنان که ايمان سستي داشتند زياد دوام نمي آوردند. گفته شده است خون شهيدان بذر کليسا بود و اين از بسياري جنبه ها درست است. مسيحيان با اعدامهاي وحشتناک با متانت و حتي لذت روبرو مي شدند و تمامي ناظران را با اين حقيقت تحت تأثير قرار مي دادند که به نظر مي رسيد چيزي ارزشمند در مسيحيت وجود دارد که ارزش مردن دارد. توانايي مسيحيت در بازماندن از امواج اعدام آنان که ايماني ضعيف در دل داشتند تحت تأثير قرار مي داد

جوامع ابتدايي مسيحي

تاريخ مسيحيت 33 تا 36 ميلاديانجيل به روايت لوک و رسالات حواريون هرچند اغلب به اين عنوان مد نظر قرار نمي گيرند اما در واقع دو قطعه تاريخي درباره مسيحيت اوليه هستند که بوسيله لوک براي تقديس تئوفيلوس به خصوصي نوشته شده اند. درباره وي غير از اين نوشته ها، مقدار ناچيزي دانسته است. اين دو کتاب بر روي هم روند گسترش اين مذهب را از تعداد اندکي باورمندان در نواحي حاشيه اي کشور در جودائيه تا ورود و سپس در سي سال بعد تا حضور مبشران مسيحي در رم پيگيري مي کنند. به اين ترتيب اين دو نوشته اولين مراحل بزرگ تاريخ مسيحيت را به طور کلي نقش بندي مي کنند. روندي که طي آن رهبري شخصي و فرهمند مسيح نصراني در قالب ساختاري در مي آيد و به روند فعال بشارت مسيحي وارد مي شود. گزارشات موجود در اين کتابها جريان تاريخي را تا ابتداي سه و نيم قرن آزار دولت سلطنتي روم دنبال مي کنند

گسترش مسيحيت 63 تا 313 ميلاديپس از شورش يهودي در سالهاي 89 و 90 يهوديان در سرتاسر امپراطوري پخش شدند که آن را با نام دياسپورا مي خوانند. مسيحيت اوليه به عنوان يک جنبش اصلاحي يهودي ابتدا از طريق اجتماعات يهودي در شهرهاي امپراطوري پراکنده شد. يهوديان در کم اهميت ترين صنايع مانند دباغي، خيمه دوزي با چرم، در شيشه ريختن روغن زيتون و کارهاي مشابه، کفش و دمپايي سازي و مشاغل مشابه اشتغال داشتند. آنان در مناطق شلوغ و کثيف صنعتي شهرزندگي مي کردند و اينجا جايي بود که اولين اجتماعات مسيحي ظهور کردند. مسيحيت چيزي بيشتر از يک مذهب شهري بود. ساکنان نواحي حومه اي اطراف يا پاگوس، پاگان (کافر) خوانده مي شدند. يهوديت مذهبي پاينن شهري بود. اعضاي آن از پايين ترين طبقات اجتماعي بوده و دانشجويان دانشگاههاي امروزي شايد نخواهند در کنار پيتر، جيمز يا هرکدام از مسيحيان اوليه بنشينند چون ممکن است از بوي آنها (اگر دليل ديگري مطرح نباشد) آزرده شوند

مسيحيان اوليه کاملاً مداراناپذير بودند. آنان معتقد بودند خداي آنان تنها خداست و منجي آنان تنها منجي است. آنان باور داشتند مسيح گفته است جز از طريق من نخواهيد توانست پدرم را ببينيد. علاوه بر اين آنان همچنين معتقد بودند مسيح به آنان دستور داده است دين را با مذهب آوردن ديگران گسترش دهند. بدين ترتيب آنان نمي خواستند به ديگران اجازه دهند مذهب خود را دنبال کنند و باورهاي آنان را محکوم کرده و مي کوشيدند آنان را به ايمان خود وارد کنند. اين کاملاً در تعارض با سياست امپراطوري رومي مبني بر تلاش براي احترام نسبت به تمامي اديان و حتي شامل کردن آنها در ملاحظه ديني حکومتي رسمي بود. مسيحيان اين رويکرد را نپذيرفتند و مرتباً اقتدار امپراطوري را به تمسخر مي گرفتند. اين ايمان غيرقانوني بود و اعضاي آن اغلب بوسيله دولت مورد آزار قرار مي گرفتند. براي هدايت کردن روشن امور، آنان گروههاي شهري داخلي با دولتهاي داخلي تشکيل دادند که تحت نظارت ناظران روحاني و مادي بوده و تحت حمايت سران خانواده بودند. اسقفها (ناظران) با يکديگراز طريق نامه، جلسات مخفي و نگهداري اسناد مذهب در کتابهاي مخفي در ارتباط بودند. اعضا مجموعه اي از علائم و سمبلها را براي تشخيص يکديگر مورد استفاده قرار مي دادند: صليب در فرمهاي مختلف، طرحي از يک ماهي، اقسامي از عدد سه رومي و از اين قبيل. مسيحيت به آرامي رشد کرد و حتي شروع به نفوذ در طبقه متوسط شهري و برخي عناصر ارتش کرد

قانوني شدن مسيحيت

به رسميت شناخته شدن مسيحيت 313 ميلاديدر يک جنگ بسيار سخت براي در اختيار گرفتن امپراطوري روم کونستانتين از يکي از نشانه هاي مسيحيت بر روي پرچم خود استفاده کرد و بدين ترتيب حمايت مسيحيان را در ميان جنگجوياني که براي جنگ به پل ميلويان آمده بودند به دست آورد. کونستانتين جنگ را برد و به طرفداران خود با اين فرمان که از آن به بعد مسيحيت تحمل خواهد شد پاداش داد

کونستانتين به زودي متوجه شد به نفع امپراطوري خواهد بود اگر از اشتياق مسيحيان سود جسته و آن را براي حمايت از دولت امپراطوري به خدمت بگيرد. بعد از قرنها مخفي کاري، مسيحيان انواع و اقسامي از عبادات و باورهاي محلي بوجود آورده بودند. کونستانتين تصميم گرفت برخي ساختارها را بر آن تحميل کرده و آن را از يک جنبش به يک تشکيلات تبديل کند. مي توان چنين گفت که مسيح باور مسيحيت و کونستانيتن کليساي مسيحي را بنيانگذاري کردند

در سال 325 کونستانتين اسقفها را براي جلسه اي فراخواند تا درباره عناصر پايه اي باور مسيحيت به توافق برسند. نتيجه آن فرمان نيسن بود. او سپس از آنان خواست اعمال مذهبي خود را براساس اين دستورعمل پايه اي ترتيب دهند. در سال 330 پايتخت روم شرقي را در کونستانتينوپل مستقر ساخت؛ شهري که فاقد سنت کفرآميز رم بود. در همان سال او به رهبران مسيحي دستور داد تا درباره اين که کدام يکي از کتابهاي مخفي شان معرفي کننده ايمان حقيقي است تصميم گيري کنند. نتيجه کار آنان قانون بود که به لحاظ اصولي همان انجيل در شکل امروزيش بود

کونستانيتن مدت کوتاهي پس از آن درگذشت و طبق افسانه ها او به عنوان يک مسيحي در بستر مرگ غسل تعميد داده شد. اين موضوع چه درست باشد چه نباشد او يک مذهب بينظم و تحت تعقيب پايين شهري را تبديل به يک سازمان مورد احترام کرد که آن را به عنوان يک پيروزي بزرگ برعليه رقيبانش مورد استفاده قرار داده و آن را به شکل يک تشکيلات مشخصاً رومي در آورد

نتيجه

تصوير عمومي مسيحيت به عنوان يک فرقه تحت تعقيب تنها درباره اوايل امپراطوري صحت دارد. در اواخر امپراطوري که گاه به عنوان دوران عتيق پسين از سوي تاريخ نگاران مورد اشاره قرار مي گيرد، مسيحيت مذهب حکومتي و سازمان رسمي دولتي بود. کليساي قرون وسطي به سادگي امتدادي از بخشي از دولت رومي بود و جنبه سياسي آن ناشي از ساختاري بود که کونستانتين و جانشينانش بر آن ساخته بودند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: