و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۵

سیری در وبلاگستان--ایران هسته ای و نامه امام

اين ياداشت رو از آقاي عبدي درباره وضعيت هسته اي ايران خوندم. البته نوشته با توجه به روند پرشتاب تحولات هسته اي خيلي قديميه، سيم بهمن هشتاد و چهار. ولي خوب باز هم به نظرم محتوي نکات جالب و آموختني است. تو اين نوشته اول يک ارزيابي از نقاط ضعف ايران و آمريکا در قضيه هسته اي انجام شده. نکته مهمي که در اين نوشته به خوبي بهش اشاره شده اينه که جريانات هسته اي تنها چيزي مربوط به فناوري و انرژي و امور نظامي نيست بلکه براي طرفين منازعه، يعني غرب و ايران پيروزي و شکست درش اهميتي فراتر از اين حرفها داره. عقب نشيني براي هرکدوم از طرفين به معناي عقب نشيني از ايده ها و آرمانهاييه که چندين دهه است که درباره اش با همديگه درگير بوده اند. و من اضافه مي کنم که اهميت موضوع براي آمريکا از اين هم بيشتره. از نکات ديگه اي که بهش اشاره شده اين بود که حمله به ايران اگر اتفاق بيفته بعيده چيزي شبيه حمله به عراق باشه و احتمالاً به صورت حمله هوايي به سايتهاي هسته اي و نظامي خواهد بود. آقاي عبدي نوشته اند در مجموع دو راه پيش روي ايران مي تونه باشه: عدم سازش يا سازش و عقب نشيني. در صورت عدم سازش تحريمها و جنگ در راه خواهد بود و در صورت عقب نشيني، در هر مرحله اي هزينه هاي خاص خود را خواهد داشت. عقب نشيني دولت در اين مسأله که به آن وجهي ملي داده شده براي مردم و آرمانهاي انقلاب چندان قابل هضم نخواهد بود. راه حل سومي که پيشنهاد شده تعليق کامل داوطلبانه و سپس باز کردن فضاي سياسي در جهت تقويت پايه هاي نظام در داخل و خارج از کشور است. تصميم گيري درباره مسأله هسته اي برعهده دولتهاي مردمسالار آينده خواهد بود. حالا که شش هفت ماهي از تاريخ اين نوشته مي گذره فکر مي کنم مي شه مقايسه کرد و ديد نسبت به چشم اندازهايي که آقاي عبدي رسم کرده ايران در اين مدت چطور رفتار کرده. به نظر من تصويري که در اين نوشته از ايران در تعاملات هسته اي ترسيم شده اونو به نحو ناجوري ضعيف و منفعل و ناتوان در نظر مجسم کرده. ما امروز خيلي خوب داريم مي بينيم که ايران چه طور قاطعانه به برخوردهاي تهديدآميز غرب واکنش نشون مي ده و با چه دست بازي داره بازيش رو ادامه مي ده. يعني راه پيش روي ايران حرکت منفعلانه و هراسان به يکي از اون دو راه تنگ و تاري که آقاي عبدي رسم کرده نيست. راه سوم پيشنهادي هم هرچند از لحاظ نظري مبتکرانه به نظر مي رسه، ولي بي تعارف در برخورد اول منو به خنده انداخت. اين پيشنهاد آقاي عبدي به من اين تصور رو داد که ايشون مي خواهند هر مسأله اي رو به بهانه اي براي گريز زدن به آرمان مردمسالاري تبديل کنند. به نظرم اين پيشنهاد به عنوان يک اقدام استراتژيک در وضعيت موجود بسيار سست و کم ارزشه. اولاً ما کجا ديده ايم که دولت و نظام سياسي خودش اقدام به بازکردن فضاي سياسي کند و چنان فضاي باز کذايي چقدر ارزشمند است؟ ثانياً موکول کردن حل يک امر جاري و فوري سياسي به حل يک مسأله بنياني و درازمدت اجتماعي سياسي اصلاً راه حل مناسب و کارگشايي به نظر نمي رسد. به خصوص حالا که بعد از اين چند ماه ديده ايم بازي هسته اي به نظر مي رسد هزينه چنداني تحميل نمي کند و مي توان در آن نقش فعالتري هم داشت

يادداشت دفاع نامقدس از الپر رو درباره افشاي نامه آيت الله خميني خوندم. البته به نظر مي رسه ايشون وقتي اون نوشته رو مي نوشته اند تازه خبر رو شنيده بوده اند و نسبتاً احساساتي نوشته اند. الپر نامه تازه افشا شده امام رو خطاب به مسؤولان با نامه ايشون در زمان جنگ خطاب به مردم درباره نوشيدن جام زهر و قبول قطعنامه مقايسه کرده. تأثيرگذاري و زيبايي نامه امام که خطاب به مردم نوشته شده بود چنين توصيف مي کنه: كدام نويسنده است كه بتواند آنچنان زهر دردناك شكست را در تنور واژه ها بپزد و در حلق انسان ها بريزد كه تا عمر دارند ايمان به آن حقايق مقدس را شانه به شانه ايمان به خدا حامل باشند؟ نويسنده سپس با مقايسه فضاي اين دو نامه نتيجه گرفته: انتشار اين نامه به همه گفت همه آن چيزهايي كه مي‌گفتيم، همه آن چيزهايي كه فكر مي‌كرديد راست بود، همه دروغ بود. همه... همه... و نتيجه گرفته هيچ جنگي مقدس نيست و با پذيرش شکست آرمانهاي نسل انقلاب درباره راهي که از اين به بعد بايد در پيش بگيريم گفته شايد بايد به راه ژاپن و آلمان (شکست خورده هاي جنگ دوم) برويم. خوب ارزيابي و نظرات الپر در اين باره همون طور که قبلاً هم اشاره کردم به نظرم ناپخته و عجولانه است. من فکر مي کنم اين نشانه بي تجربگي در زندگي آرمانگرايانه در عين درگيري با موضوعات و امور واقعي است. شايد ما عادت کرده ايم آرمانگراي محض باشيم و هيچ وقت آرمان را در کنار واقعيتهاي دنيوي با يکديگر حمل نکرده ايم. به نظر من راه درست تر نسبت به چيزي که الپر پيشنهاد کرده اينه که آرمانها رو با واقعيتها صيقل و واقعيتها رو با آرمانها ارتقا بديم. اگر نامه منتشر شده از سوي دفتر آقاي رفسنجاني راهگشاي چنين رويکردي باشه بسيار خوب و اميدوار کننده خواهد بود. براي من که آرمانهام درباره انقلاب هنوز سرجاشه

هیچ نظری موجود نیست: