و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۶

رنسانس در ایتالیا؛ لئوناردو داوينچي

لئوناردو داوينچي (1452-1519) نياز به معرفي ندارد. اگر کسي وجود داشته باشد که به نظر برسد رنسانس را به طور کامل و سراسري تجسم بخشيده باشد، او اين نقاش، محقق، مخترع، دانشمند، نويسنده و آناتوميست بدخلق و خودمحور است. او به نظر مي رسد تمامي دانش بشري را که در آن زمان شناخته شده بود دربرگرفته بود و تمامي اين دانش را در يک وجود کلي پهناور و تلفيقگر در هم آميخته بود. دستاوردهاي هنري و فکري او چنان فراگير بود که زندگي و فعاليتهاي لئوناردو به طور سنتي آغاز آن چيزي را علامتگذاري مي کند که تاريخنگاران دوران انتهايي رنسانس مي نامند

با اين حال به خاطر تمامي اين نبوغ، او هيچ وقت نتوانست حقيقتاً پروژه هاي بسيار متعدد خود را به انتها برساند. اين موضوع به نظر مي رسد قانوني عمومي باشد در بين نوابغ شايع است؛ من فکر مي کنم آنان هيچ وقت پروژه هاي خود را تمام نمي کنند زيرا بسيار به سادگي از يک پروژه خسته مي شوند. او حتي هيچ گاه بسياري از اختراعات خود را با معنا و ارزش حقيقي خود درنيافت. با مروري بر يادداشتهايش که به طور معکوس نوشته مي شدند تا چشمهايي ناخواسته همنشين رازهايش نشوند مي توان هليکوپترها و زيردرياييها را يافت صدها سال پيش از آن که هرکس ديگري به آن فکر کند. اما او هيچ وقت ننشست و در عمل اين اختراعات حيرت آور را نساخت

داوينچي که به عنوان فرزند نامشروع يک وکيل و يک دهقان روستايي متولد شده بود، مغازه اي براي خود در فيرنزه راه انداخت و چنان موفق شد که تا سن بيست و پنج سالگي تحت حمايت لورنزو دمديسي، حاکم قدرتمند فيرنزه قرار گرفت. با اين حال او و حاميش چندان با يکديگر توافق نداشتند؛ لئوناردو طبعي تحريک پذير براي تمام نکردن کارهاي خود داشت و لورنزوي کبير طبعي تحريک پذير براي به اتمام رسيدن مأموريتها داشت. بنابراين لئوناردو فيرنزه را ترک گفت و تحت حمايت خاندان اسفورزاس در ميلان قرار گرفت. او آنجا طبق تمايل خود و بدون دخالت ديگري کارهاي خود را پيش مي برد تا اين که در سال 1499 فرانسه حمله کرد. در نهايت او تحت حمايت فرانسيس اول، شاه فرانسه قرار گرفت و تا زمان وفاتش در سال 1519 در خدمت او بود

در نقاشي، مشهورترين آثار او لاگيوکوندا (مونا ليزا)، شام آخر و باکره صخره ها هستند. شام آخر که به روش رنگ روغن بر روي گچ روي ديوار سانتا ماريا دلگرازيه در ميلان نقاشي شده است با گذشت سالها و در معرض تأثيرات آب و هوا وضعيت نامناسبي پيدا کرده و به خاطر اين که رنگ روغن ناچيزي بر روي گچ باقي مانده تقريباً غيرقابل تشخيص مي باشد. شهرت اين اثر از اين جهت است که اين نقاشي يکي از پيچيده ترين نقاشيها در سنت غربي از جهت به تصوير کشيدن مجموعه مختلفي از واکنشهاي رواني و حالات دروني که همگي بر روي يک مرکز واحد و غيرواکنشي که چهره مسيح ناصري است متمرکز شده اند. در تنوعي گيج کننده از واکنشهاي مربوط به هنگام اعلام افشاي مسيح، لئوناردو با بياني ديداري گفته هاي پيکو دلا ميراندولا و ديگران را درباره تنوع و غيرقابل پيش بيني بودن انسانها نشان مي دهد

باکره صخره ها مانند شام آخر در تصوير سازي از مجموعه اي از حالات رواني و دروني اثر منحصر به فردي است. مانند تصويري که از چهره جينورا دبنچي يا لاگيوکوندا نقاشي شده است، باکره صخره ها روانشناسي انسان را در هماهنگي و تعادل نزديک با جهان طبيعي اطراف نشان مي دهد. شايد بزرگترين کار داوينچي آن عده از يادداشتهايش که بر مبناي آنها او تنها کتاب خود "نقاش" را نوشت و نيز گروهي از ياداشتهايش درباره فناوري، دانش، آناتومي انسان و معماري که همراه با طرحهايي درباره اين مطالب بود باشد

در ياداشتهاي او به طور پراکنده رساله اي کوچک درباره نقاشي کردن وجود دارد که قصد انتشار آن را داشته است اما به علت اين که مانند بسياري از امور ديگر که آغاز کرده بود هيچ وقت آن را به پايان نرسانيد هيچ وقت انتشار آن عملي نشد. اولين بخش رساله درباره يک تغيير تدريجي عمده در جهان بيني اروپا علامت مي دهد و اين تغييري بود که بيش از هر چيز ديگري خصوصيت رنسانس و ميراث آن را تثبيت کرد. اولين بخش رساله به معناي توجيه زاويه ديد (پرسپکتيو) خطي است. بخش دوم توضيح مي دهد چگونه زاويه ديد خطي ممکن شده است. طبق نظر لئوناردو زاويه ديد خطي در حقيقت تنها يک روش نقاشي نبود که نسلهاي گذشته به اندازه کافي براي ابداع آن توانايي نداشته اند بلکه اين روش مبتني بر يک جهان بيني است که منظره انسان را به نحوي بازآرايي مي کند که به انسان يک امتياز و زاويه نگاه منحصر به فرد مي دهد و اين چيزي است که با زاويه ديد الهي در تضاد است. اين جهان بيني جديد همچنين مبتني بر نظريه هاي جديد پديداري و قابليت ديد بود که در فصل زاويه ديد ابراز شده است. لئوناردو در توضيح خود درباره زاويه ديد خطي چنين مي گويد که تمامي جهان به هر حال به طريقي قابل رؤيت شدن بوسيله چشم آدمي است و اين که درک انسان درباره جهان به طور اساسي درک درستي است. اين ممتاز شمردن زاويه ديد انساني و قابليت بدون مرز بينايي انسان در موازات نظر پيکو درباره ممتاز شمردن تواناييهاي انسان و قابليت مهارنشدني انديشه او قرار مي گيرد. بدون اين باور که تمامي جهان براي چشم انسان قابليت ديدار دارد شايد اختراعاتي مانند ميکروسکوپ و تلسکوپ اتفاق نمي افتاد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: