و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵

مسعودی؛ یک تاریخدان نمونه 1

بغداد در قرنهاي نهم و دهم جاي جالبي بود. اين پايتخت خليفه، شهري بزرگ بود که در سياست، تجارت، دانش و هنر مرکز بلامنازع دنياي اسلام بود. اين شهر هم منزلگاه و هم چهارراه رفت و آمد مردمي از مليتهاي گوناگون بود. يک شهر جهاني که با نوآوريهاي گوناگون هميشه تازه مي نمود. چنين نقشي با مؤسساتي همچون بيت الحکمه، مرکزي که بوسيله خليفه مأمون براي ترجمه متون علمي يوناني و ساير آثار به عربي بنيان گذاشته شده بود ايفا مي شد. بغداد همچنين به خاطر رويکرد نوين دانشمندانش که برآمده از گرايش به دنياي طبيعي بود و به موازات تمرکز اسلام در دنياي معنوي شکل گرفته بود مورد توجه بود. يکي از پيشگامان اين متفکران ابداعگر، تاريخ داني با نام ابوالحسن علي ابن الحسين المسعودي بود که در سال 895 در شهر متولد شد

تاريخنويسان پيشين و سنتي تر از قبيل طبري که بوسيله المسعودي به نحو گسترده اي مورد ستايش قرار گرفته است مقادير انبوهي از داده ها را بر مبناي ترتيب تقريبي تاريخي جمع آوري کرده بودند. هر گزاره تاريخي با سلسله اي از نقل قول حمايت مي شد: "من اين را از فلاني نقل مي کنم که او خود از فلاني نقل کرده است که او خود هنگام وقوع فلان واقعه در حضور فلاني بود" و اين دقيقاً مطابق با همان کاري بود که درباره حديث و سنت رفتارها و اقوال پيامبر اکرم انجام مي شد. اين روش کار قابل فهم بود ولي براي خواننده نامناسب مي نمود. مکتب جديد دينوري و يعقوبي که دو دانشمند ديگر قرن نهم بودند اين روش را بهبود داد و به روش نقل حوادث با امتدادي به هم پيوسته و گزيده گرايش پيدا کرد. المسعودي بر مبناي انديشه هاي آنان تا جايي که توانست اطلاعاتي دست اول افزود و در اين زمينه به خصوص درباره کشورهاي بيگانه و حوادث معاصر خود نوشت. المسعودي، بيشتر از هر تاريخ نگار مسلمان ديگري کوشيد تا کتابهاي خود را با استفاده از داستانها و حکايات گوناگون، زنده و پويا نگه دارد و اين باعث شد تا در زمان خود خوانندگان فراواني بيابد

با اين حال برخي مفسران مدرن اين مشخصه را با عنوان سبکسري توصيف کرده اند، در حالي که چنين نقدي منصفانه نيست. اما انحراف المسعودي از نقل وقايع نه تنها گاهي جو خشن گزارشات پايان ناپذير او را درباره کشتارها و جنگها تلطيف مي کند بلکه همچنين از اين داستانها براي اشاره هاي زيرکانه استفاده مي کند. داستاني درباره رفتار خليفه در دوران کودکيش در حالي که به نظر مي رسد بي ربط باشد از پيش خبر مي دهد چگونه يک صد صفحه بعد آن مرد با مرگ روبرو مي شود. يا شورشگري يک دختر برده پيش گويي خواهد کرد در آن حکومت چگونه يک شورش بوجود خواهد آمد. مطالعه دقيق آثار المسعودي مشخص خواهد کرد که او يک داستان گوي چيره دست است و در سنجش روش او هوشيارانه خواهد بود هر مطلب جزئي را مهم قلمداد کنيم. همچنين خواننده بايستي به اندازه کافي سخت دل باشد تا رضايت دهد برخي از داستانهاي فوق العاده و احساسي او را ناخوانده رها کند. داستاني درباره اوباشيگريهاي ابراهيم ابن مهدي فرزند خليفه، داستاني درباره ظهور و سقوط خانواده برمکي که خود با تراژدي يوناني رقابت مي کند، يا پانوشته هايي درباره زندگي خليفه هارون الرشيد که ما امروز او را بر مبناي داستانهاي هزار و يک شب مي شناسيم. همه اينها المسعودي را به سرگرم کننده ترين و جذابترين تاريخ نگار کلاسيک عرب تبديل مي کند. او را به خوبي با هرودوت مقايسه کرده اند

با اين حال عجيب است که درباره خود المسعودي کمي دانسته است. کمبود اطلاعات در اين باره زماني عجيب تر مي شود که براساس گزارش خود او، المسعودي بومي بغداد بود و بسياري نويسندگان و دانشمندان را که برخي از آنها از آثار او براي تدوين دايره المعارفهاي خود درباره شرح حال بزرگان سود جسته اند مي شناخته است. با اين حال در عوض همين دايره المعارفها اگر هم بخشي را به او اختصاص داده باشند کمتر درباره او نوشته اند. بدين ترتيب اطلاعات ما درباره المسعودي تقريباً به طور کامل مبتني بر آن چيزي است که خود او مي گويد و اين مقدار اندک و گرانبهاست. او مستقيماً درباره زندگي شخصي خود از قبيل موقعيت اجتماعي، حرفه و منبع در آمد خود هيچ فاش نمي کند ولي در اين باره مي توان اندکي بازسازي و استنباط کرد. اما درباره مسائل فکري، او بازتر نوشته است و مي توان در حد رضايت بخشي درباره خلقيات او، نظريات و داوريهايش، رويکردهايش به تاريخ نگاري و علم آموزي و رفاقت او با ديگر مردان برجسته دورانش آموخت

ابن النديم، کتابفروشي در بغداد که از 935 تا 990 مي زيست او را در "فهرست" خود يادآوري مي کند. فهرست کتابي است که در اصل ليستي مفصل از کتابهاست و حدود سي سال پس از درگذشت المسعودي نوشته شده است. متأسفانه اطلاعاتي که او در اختيار مي گذارد در حد کلي گويي بود و تا حدود زيادي نادرست است با اين حال تعدادي از آثار او مورد اشاره قرار مي گيرد و اين شامل اثري است که المسعودي بيشتر از هرچيز ديگري با آن شناخته مي شود؛ مروج الذهب، مرغزارهاي طلا. حتي سالهاي دقيق تولد و درگذشت المسعودي قطعي نيستند. او بايستي حدود سال 895 متولد شده باشد و در 956 يا 957 درگذشته باشد. وضعيت حرفه اي او نيز ناشناخته است اما وي نويسنده اي پرکار بوده است. او به سي و چهار عنوان از آثار خود اشاره مي کند که تا زمان ما باقي نمانده اند و دو تا از آنها تأليفات عظيمي بوده اند که مکرراً در "مرغزارهاي طلا" مورد اشاره قرار گرفته اند. به عنوان مثال او در پايان بخشي که به چين اختصاص داده است چنين مي نويسد

هنوز مقدار زيادي اطلاعات جالب و انواعي از مسائل هيجان انگيز هست که درباره چينيها و کشورشان مي توان برشمرد اما ما بعداً در اين کتاب به اين موضوع برخواهيم گشت و درباره آن بيشتر خواهيم گفت. البته ما در اين باره به نحو بسيار کاملي در "سالنامه تاريخي" و "تاريخ ميانه" خود به آن پرداخته ايم. در واقع ما اصولاً اين کتاب حاضر را براي ثبت جزئياتي که از دو کتاب گفته شده حذف شده است مورد استفاده قرار داده ايم

همچنين در ميان کتابهايي که از بين رفته اند به نظر مي رسد چهار اثر عمده تاريخي ديگر نيز موجود بوده اند. آثار ديگر عمدتاً در حوزه هاي الهي و فلسفي بوده اند و يک يا دو مورد ديگر درباره علم، جغرافيا و مسافرت بوده اند. خوشبختانه شاهکار او با عنوان مرغزارهاي طلا اثري است که بر جاي مانده است. به نظر مي رسد اين اثر حداقل در ويرايش اول خود تا سال 947 ميلادي تکميل شده باشد اما روشن است المسعودي مکرراً آن را تا زمان درگذشت خود مورد بازنگري قرار مي داده است. ابن خلدون تاريخ نگار بزرگ شمال آفريقا و فيلسوف تاريخ حدود چهارصد سال بعد چنين درباره مرغزارهاي طلا مي نويسد

تاريخ متشکل از ثبت اتفاقات خاصي از يک دوران يا يک نسل است. شرايط عمومي سرزمينها، نسلها و دورانهاي دور پايه اي براي تاريخ دان فراهم مي آورد که بسياري از اهدافش بر مبناي آن ساخته مي شود و براساس آن گزارشات او طبقه بندي مي شود. زماني مرداني زندگي خود را به اين گونه نوشتن اختصاص دادند چنان که المسعودي در مرغزارهاي طلاي خود چنين مي کند. او در اين اثر شرايط ملتها و سرزمينهاي دور را در شرق و غرب تا زمان خود تشريح مي کند. او به عقايد و رسوم آنها اشاره مي کند، کشورها کوهستانها درياها پادشاهيها و دولتها را توصيف مي کند و عرب را از ملتهاي غيرعرب تميز مي دهد. او بدين ترتيب تبديل به يک امام براي تاريخ نگاران مي شود که به او ارجاع مي دهند و منبعي مي شود که بر مبناي آن بسياري از گزارشات خود را مي سنجند

مرغزارهاي طلا دو تا از علاقه منديهاي بزرگ المسعودي را با هم ترکيب مي کند: تاريخ و جغرافيا. او با روش سنتي قرون ميانه تاريخ جهان را از زمان خلقت تا قرن خود پوشش مي دهد و آن را با انبوه داستانها و حکاياتي که از دانشمندان ديگر نقل مي کند يا از تجربيات خود اوست غني مي کند. چنين ترکيبي باشکوه است. ليستي از درختاني که براساس سنت آدم و حوا مجاز بودند با خود از عدن بياورند. توصيفي درباره درگذشت کلئوپاترا که خود باعث ظهور شکسپير شد، کسي که با المسعودي از منابع کلاسيک يکساني برخوردار بود. کتابهاي بنفش و طلايي حاکمان پيش از اسلام ايران. زندگينامه پيامبر اکرم. مبادله اسرا با بيزانسيها. يک تاريخ طبيعي درباره فيل آفريقايي و آسيايي همراه با اشاراتي درباره تجارت عاج. قصه هاي عاشقانه غم انگيز. جشنهاي بزرگ خليفه و طرز تهيه غذاهاي آن. و بسياري موارد ديگر. اين ليست تقريباً بي پايان است و تک تک خلفا حتي آنها که بيشتر از همه در هاله ابهام قرار دارند را به گرماي زندگي باز مي آورد

قسمتهاي مربوط به جغرافيا که از جمله بخشهاي جذاب براي خوانندگان امروزي کتاب است هم شامل گزارشاتي از مسافرتهاي بسيار دوردست خود اوست و هم در بخشهايي که تجربيات شخصي او کم مي آورد شامل خوشه چيني از منابع کساني است که آنها را قابل اعتماد مي داند. به عنوان مثال هنگام ارجاع دادن به ديگر دانشمندان مي گويد "تحقيقات آنان درباره عرض جغرافيايي زمين ثابت مي کند منطقه مسکوني از نواحي دوردستي همچون تول در آن سوي بريتانيا که در آن طولاني ترين روزها بيست ساعت طول مي کشد فراتر مي رود

دوباره هنگام بحث درباره روشهاي آب يابي از متون کشاورزي نقل مي کند. تحت عنوان هند او از جاهز نقل مي کند. جاهز دانشمند، متفکر و نويسنده اي با لطافت طبع است که المسعودي در جاهاي ديگر نيز از او داستانهاي تمجيدکننده اي نقل مي کند

الجاهز ادعا مي کند که رودخانه سند از نيل نشأت مي گيرد و وجود تمساحها را به عنوان دليل مورد تأکيد قرار مي دهد. من نمي دانم او چگونه توانسته است چنين استدلالي فراهم کند اما او اين نظر را در کتاب خود درباره شهرهاي بزرگ و عجايب زمين عنوان کرده است. اين اثري عالي است ولي از جايي که نويسنده هيچ وقت در دريا سفر نکرده و حتي به اندازه کافي در سرزمينهاي مختلف نگشته است تا با پادشاهيها و شهرهاي بزرگ آشنا شود، او نمي داند که سند منابع و سرچشمه هاي کاملاً شناخته شده اي دارد

المسعودي سپس آن سرچشمه ها را بازشماري مي کند. او بسيار علاقه مند است تا در ارتباط با گزارشات سفرهاي خود مطالعه کند. سفرهاي او به طور اختصاصي به خاور دور، يمن و هند مورد توجه هستند ولي او براي جمع آوري اطلاعات درباره امپراطوري بيزانس و فرهنگ عمومي يوناني نيز با سختيهاي فراواني روبرو مي شود. اين عجيب نيست وقتي در نظر داشته باشيم که دانش و تعليم عرب در اوج شکوفايي خود بود و بدهکاري آنان نسبت به دانشمندان يونان به خوبي به رسميت شناخته مي شد. علاوه بر اين در آن زمان بيزانس حريف درجه اول دنياي اسلام بود و به طور طبيعي اطلاعات درباره اين کشور و رسوم آن چيزي بيشتر از علاقه منديهاي دانشگاهي بود

مسعودي همچنين تلاش فراواني کرد تا جايي که مي تواند درباره سرزمينهاي دور جهان بيشتر بداند. اين مشخصاً کار ساده اي نبود اما او به عنوان مثال توانست اطلاعات مشخصي درباره اسلاوها که تعداد اندکي از آنها به طور منظم در بغداد به تجارت مي پرداختند جمع آوري کند. او درباره ديگر مردمان اروپاي مرکزي و شرقي نيز مطالبي نقل مي کند. اطلاعاتي نيز درباره آفريقا موجود هستند اما در اين حوزه بيشتر به جغرافيا و دانش طبيعي پرداخته شده است. مثلاً درباره صادرات پوست پلنگ، عادات کرگدنها و مسير رودخانه نيل بيشتر از رسوم مردم نوشته شده است. اين موضوع چندان باعث تعجب نيست زيرا تعداد زياد بردگان آفريقايي در بغداد جمع آوري اطلاعات در اين زمينه را نسبتاً ساده مي کرده است. شايد اين اطلاعات بسيار ساده و بسيار شناخته شده در نظر گرفته مي شدند و مناسب نوشتن تشخيص داده نمي شدند. عجيبتر نقل اندک اطلاعات درباره شمال آفريقا و اسپانيا است که در آن زمان مسلمان بود. او البته اندکي درباره گاليشيا مي نويسد اما به روشني به آن ميزان که بغداد مورد توجه آندلوس بود، آندلوس در اين سو علاقه اي بر نمي انگيخته است

هیچ نظری موجود نیست: