و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۶

آهن تفتیده مولا کجاست؟

يادم مياد به اين موضوع چند سال قبل به شکل ديگه اي پرداخته بودم. امروز به شکل ديگه اي برام تداعي شد. نمي دونم با چه اسمي بخونمش. فعلاً اسمش رو مي ذاريم: اختلاف طبقاتي و بيعدالتي اقتصادي و فقر و بيچارگي. شما چه ديدگاهي درباره اش داريد؟ علتش چيه و باهاش چه بايد کرد؟ آيا علت فقر، ظلم و بيعدالتي عده اي درباره عده ديگه ايه؟ يا پايين بودن رشد اقتصادي و ناکارايي دستگاه اقتصادي؟ اين دو ديدگاه با هم يک مقداري گويا فرق دارند. در ديدگاه اول يه عده مورد اتهام هستند و مورد قضاوت قرار مي گيرند و علت فقر به يک مسأله اخلاقي و دروني رجوع داده شده. اما در ديدگاه دومي کسي گناه و ظلمي نکرده بلکه يک اشکالي در کليت سيستمه که اين مشکل رو بوجود آورده و علت فقر به يک مسأله اجتماعي و بيروني ارجاع شده. کدوم يکي از اين دو درسته؟

قرآن مي گه: الذين يکنزون الذهب و الفضه و لاينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم. به نظر مي رسه به ديدگاه اول اشاره داره. در همين راستا شعر زيبايي از پروين تو کتابهاي دبستاني مون بود که گويا به ديدگاه اول اشاره داره

روزي گذشت پادشهي از گذرگهي
فرياد شوق بر سر هر کوي و بام خاست

پرسيد زان ميانه يکي کودکي يتيم
کان تابناک چيست که بر تاج پادشاست؟

آن يک جواب داد چه دانيم ما که چيست
دانيم آن قدر که متاعي گرانبهاست

نزديک شد پيرزني کوژپشت و گفت
اين خون دل من و اشک ديده شماست

ما را به رخت و چوب شباني فريفته است
اين گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است
آن پادشا که مال رعيت خورد گداست

بر قطره سرشک يتيمان نظاره کن
تا بنگري روشني گوهر از کجاست

عنوان اين مطلب هم از اين ترانه که عصار خونده و گويا در امتداد ديدگاه اوله گرفته شده

باز بوي باورم خاکستريست
صفحه هاي دفترم خاکستريست

پيش از اينها حال ديگر داشتم
هرچه مي گفتند باور داشتم

پيرها زهر هلاهل خورده اند
عشق ورزان مهر باطل خورده اند

باز هم بحث عقيل و مرتضي است
آهن تفتيده مولي کجاست

نه فقط حرفي از آهن مانده است
شمع بيت المال روشن مانده است

دستها را باز در شبهاي سرد
ها کنيد اي کودکان دوره گرد

مژدگاني اي خيابان خوابها
مي رسد ته مانده بشقابها

در صفوف ايستاده بر نماز
ابن ملجمها فراوانند باز

سر به لاک خويش برديد اي دريغ
نان به نرخ روز خورديد اي دريغ

گير خواهد کرد روزي روزيت
در گلوي مال مردم خوار ها

من به در گفتم وليکن بشنوند
گفته ها را مو به مو ديوارها
...

اما اون ديدگاهي که عملاً امروز در ايران مطرح و مورد توجهه و مورد نظر بحثهاي علمي جديد و غربي بوده ديدگاه دوم و نگاهي جامعه محور و برونگرا به موضوع فقر بوده. البته اين که توسعه اقتصادي و تسلط سيستم بازار آزاد به کاهش فقر کمک مي کنه نمي دونم چقدر مستنده ولي گويا تشکيکهايي از سوي منتقدين سرمايه داري درش وجود داره. ما فعلاً قبول مي کنيم رشد اقتصادي و دستگاه اقتصادي کارا (طبق تعريفهاي رايج اقتصادي) و کاهش فساد دولتي که خودش نيازمند اصلاحات مشخص شده بوروکراتيک و سياسي هستند راه حلي مدرن و تدوين شده براي کاهش فقر باشه. به اين ترتيب طبق اين ديدگاه فقر اقتصادي موضوعي مرتبط با سطح توسعه يافتگي جامعه است که بايستي با برنامه هاي اصلاح اقتصادي و سياسي و اجتماعي باهاش مقابله کرد. و اين ربطي به ارزشهاي اخلاقي و انساني و دروني نداره و ظلم و بيعدالتي که ممکنه عده اي از افراد در حق ديگري روا بدارند به خاطر نقص در سيستم کنترل کننده اونهاست و خود اون افراد رو نمي شه چندان متهم دونست

خوب حالا بين اين دو نظر ما چه انتخابي داريم؟ آيا بايد اون ديدگاه اولي رو ديدگاهي سنتي و قديمي و ناکارا تلقي کنيم و اين ديدگاه جديد رو کارآمد و عملي بدونيم و نگاه ما به موضوع فقر از چنين زاويه اي باشه و براي کاهش فقر از متهم کردن و قضاوت کردن درباره ثروتمندان و سرمايه داران دست برداريم و اين مسير توصيه شده در اين رويکرد مدرن رو پيش بگيريم؟ آيا بايد گفت در دورانهاي گذشته در نبود دستگاههاي کنترل کننده اجتماعي امروزين، دين و اخلاق در حکم دستگاههاي کنترل کننده فردي بوده اند تا حداقلي از نظم و تعادل اجتماعي براي ادامه حيات جامعه حفظ بشه و امروز با وجود نظامهاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي مدرن نيازي به اين باورهاي سنتي اخلاقي و ديني نيست؟ و امروز که ما جايي بين سنت و مدرنيته به سر مي بريم اندکي از اون باورهاي سنتي و اخلاقي و ديني رو با خودمون حمل مي کنيم و اندکي از رويکردها و آگاهيهاي مدرن غربي رو در ذهن داريم

اما علايمي هم وجود داره که انسان برونگرا و جامعه مدار امروز از درون تهي شده و به تحليل رفته. گويا موجود بي اراده و بي معنايي شده که بين دستگاههاي عريض و طويل اجتماعي و اقتصادي از سويي به سويي حرکت داده مي شه. و در جنبه اقتصادي هم البته اگر نگاهي جهاني داشته باشيم سيستمهاي جديد مشکل فقر رو حل نکرده اند بلکه برعکس فاصله طبقاتي رو به ازدياد هم هست. رويکرد اقتصادي نوين از جهات بسياري مورد انتقاده و از اين موضوع مي شه فعلاً نتيجه گرفت رويکرد مدرن موجود پاسخي قطعي به چالشهاي زندگي بشري نيست. و از اين جهت براي رسيدن به وضعيتي بهتر شايد بشه نگاهي مجدد به رويکردهاي سنتي و درونگرا داشت و مثلاً درصدد تلفيق اين رويکردهاي درونگرا و اخلاقي با رويکردهاي برونگرا و اجتماعي براومد. نقطه تعادل بين اينها کجاست؟ و اينها رو چطور مي شه به نحو مناسب و کارايي با هم ترکيب کرد؟

هیچ نظری موجود نیست: