و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۶

خاطرات پزشکی 6

يکي از قسمتهاي زيبا و جالب کار تو اورژانسهاي پزشکي تماس نزديک با حقايق و پديده هاي مختلف اجتماعي و انساني ايه که در جامعه وجود داره. در اين ميان گاهي تو اورژانس شايد شاهد موقعيتهاي جالب و بامزه اي هم باشيم

يک بار درباره يک بيمار خانم، رزيدنت ارشد اورژانس به خاطر سرگيجه بيمار به کاهش حجم خونش شک کرده بود و از من خواسته بود وجود اختلاف فشار خون و تعداد ضربان قلب بيمار رو در حالت خوابيده و نشسته کنترل کنم. زماني که من اين علائم رو در بيمار کنترل کردم و در حال ثبت اونها در پرونده بودم يکي از همراهان بيمار که شوهر خانم بود کنارم اومد و با احتياط و صراحت پرسيد اينها رو مي نويسيد که پول بيشتري بگيريد؟ من جلو خنده امو گرفتم و در حالي که به اين موضوع فکر مي کردم که ما تو چه عوالمي سير مي کنيم و بيماران و همراهانشون به چه چيزهايي فکر مي کنند، براي اون آقا توضيح دادم که اين نوشته ها و بررسيهاي اضافي براي چي انجام مي شه

تو اين بخش اورژانس اولين باره که معمولاً صحبتهاي بيماران و مراجعان رو بدون اين که ازشون بخوام فارسي تکرار کنند مي فهمم. گاهي اوقات همون مقداري که مي فهمم براي راه انداختن کار مريض کفايت مي کنه. خيلي از اوقات اون مقداري رو که مي فهمم به فارسي تکرار مي کنم و از طرف مقابل مي خوام ادامه ماجرا رو توضيح بده و به اين شکل طرف مقابل متوجه مي شه که بايستي فارسي صحبتش رو ادامه بده. در اين حالت گاهي اوقات اتفاق جالبي که مي افته اينه که طرف مقابل به زبان ترکي به سؤالاتم جواب مي ده و من هم به زبان فارسي سؤالاتم رو ادامه مي دم. يعني هر دو طرف زبان همديگه رو مي فهميم ولي به زبان همديگه نمي تونيم صحبت کنيم. ولي گاهي اوقات تداوم صحبتهاي طرف مقابل به زبان ترکي برام نامفهومه و مکالمه قطع مي شه. در اغلب اوقات هم طرف مقابل يا به خوبي يا شکسته بسته به زبان فارسي ادامه صحبتش رو پي مي گيره. گاهي هم طرف مقابل به زبان فارسي به سؤالات، جواب نادرست و عوضي مي ده و اين حاکي از اينه که سؤالات يا توضيحاتم رو به خوبي نمي فهمه. اين پاسخها و واکنشهاي نادرست و عوضي گاهي ساير همراهان بيمار رو به خنده ميندازه. مثلاً گاهي در برابر پرسش از سن بيمار اسم پدر بيمار ذکر مي شه

يک روز صبح تو قسمت سوانح اورژانس نشسته بودم. سالن خلوت بود. همراه يکي از مريضها که يک خانم بود در برابر چشمهاي من و يکي ديگه از انترنها و پرستار به طور ناگهاني به روي زمين افتاد. هر سه نفر غافلگير شديم. خوشبختانه طوري روي زمين افتاد که ضربه اي به سرش وارد نشد. در حالي که روي زمين افتاده بود چشمهاش باز بود و خيره مونده بود. بعد از دو سه ثانيه هم خودش از جاش بلند شد چنان که گويا هيچ اتفاقي نيفتاده. احتمالاً به خاطر ضعف و خستگي دچار افت فشار خون شده بود. توصيه کرديم استراحت کنه و مايعات بنوشه. يادمه در ساعات بعد در حالي که آبميوه دستش بود بيمارش رو همراهي مي کرد. تا به اون زمان چنين صحنه سنکوپي رو مستقيماً نديده بودم

يک روز تو قسمت ترياژ اورژانس نشسته بوديم. ترياژ اورژانس در محل ورودي اورژانس جاييه که بيماران يک معاينه و ويزيت اوليه مي شوند و براي تشکيل پرونده و تقسيم در قسمتهاي مختلف اورژانس يا توصيه هاي ديگه راهنمايي مي شوند. خانم پيري با کمک دو نفر ديگه وارد ترياژ شد. قيافه ناراحت و درهمي داشت و با اشکال راه مي رفت. خيال کرديم بيمار جديديه که بايد ويزيت بشه و ازش خواستيم روي يکي از تختهاي ترياژ دراز بکشه. اما بعد مشخص شد همراه يکي از بيماران داخل اورژانسه و براي ديدن يکي از بيماران بدحال اورژانس اومده. پرستارا و نگهبانهاي اورژانس که در محل حضور داشتند خنده شون گرفته بود

مرکز امداد اورژانس زن و مردي رو به ترياژ اورژانس بيمارستان آورده بود. طبق پرس و جوهاي اوليه اين طور تصور مي شد که اين دو، زن و شوهري هستند که با همديگه دعوا کرده اند. خانم با هيجان و دقت درباره اين که به کدوم قسمت بدنش چند ضربه وارد شده بود صحبت مي کرد و معلوم بود از ضارب خيلي شاکي بود. اما آقا چشمهاي پراشکي داشت و حرفي نمي زد. يک بچه چهار پنج ساله هم ساکت و آروم کنارش روي برانکارد دراز کشيده بود. من هر دو نفر رو به عنوان مورد جراحت در اورژانس پذيرش دادم. بعداً خبر رسيد که ماجرا از اين قرار بوده که پدر و مادر شوهر به خونه اونها اومده بودند و زن رو کتک زده بودند و شوهر هم با ديدن اين وضع غش کرده بوده و در واقع مورد ضرب و شتم قرار نگرفته بود. وضع پسربچه هم جالب بود. چون ممکن بود از کنار پدرش و از روي برانکارد سقوط کنه موقع بردن بيمار به داخل اورژانس، بيماربر اورژانس اونو پايين گذاشت. بعد در حالي که بيماربران پدر و مادرش رو به داخل اورژانس مي بردند پسربچه هم دوان دوان و ساکت و آروم دنبال اونها به داخل اورژانس رفت

هیچ نظری موجود نیست: