و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴

مشارکت مسلمانان در شیمی 2

تاريخ نگاران منصف شيمي

دانشمندي که از اولين نقطه، دين شيمي اسلامي را به خوبي ادا کرد و به زحمت در اين کار دچار اشکال شد هولميارد بود. هولميارد در واقع به خوبي خصوصيات مورد نياز براي بحث درباره شيمي اسلامي را داشت و به استثناي روسکا و لوي بيش از هر دانشمند ديگر در اين زمينه متناسب عمل کرد. هولميارد هم يک شيمي دان شناخته شده بود و هم يک مدرس عربي دان بود و بدين ترتيب به خوبي تواناييهاي لازم را براي نگاه کردن حرفه اي به موضوع در اختيار داشت. اين برخلاف ديگران بود که يا عربي دانهايي هستند که درباره شيمي کم مي دانند يا شيمي دانهاي حرفه اي هستند که هيچ از عربي نمي دانند. هولميارد مي گويد درباره ظهور و پيشرفت شيمي اسلامي بسيار کم کار شده است و هر اطلاعاتي که در اين زمينه موجود است خطا آميز و گمراه کننده است. و اين وضعيتي است که تا حدودي در نتيجه نظر نامساعد کوپ درباره شيمي اسلامي و نتايج عجولانه برتلوت براساس مطالعات سطحيش درباره منابع اسلامي بوجود آمده است. نه کوپ و نه برتلوت، چنان که هولميارد توجه مي دهد عربي دان نبوده اند و اين باعث شده است نتايج کارهاي آنان درباره شيمي مسلمانان، با در دسترس قرار گرفتن اطلاعات بيشتر در برابر انتقادات موجود دوام نياورد. البته همين امروز هم دانشمندان هميشه مي توانند شواهدي را که از زمان کوپ و برتلوت تا زمان ما هويدا شده اند ناديده گرفته و خود را درگير اطلاعات غلط، خطاها يا عبارات دستکاري شده و نادرست کنند و گناه را به گردن يکي از اين دو بيندازند. اين روش در واقع در بين دانشمنداني که وقتي در هر حوزه تاريخي مي نويسند وقايع را مطابق خواست خود توليد و بازتوليد مي کنند و در پايان منابع و ارجاعات کافي براي توجيه نوشته هاي خود دارند کاملاً معمول و پرکاربرد است. برخي از چنين اصطلاحاً دانشمنداني قدم پيشتر نهاده و مواد مطالعاتي در دسترس در کتابخانه هاي دانشگاههاي خود را متهم مي کنند. آنها ديباچه يا نتايج نوشته خود را چنين آغاز مي کنند که هر گونه قصوري در کارشان ناشي از دسترسي آنان به منابع محدود بوده است

به هولميارد باز گرديم. در اثرش با عنوان سازندگان شيمي، او تحول اين علم را از دورانهاي بسيار اوليه تا قرن حاضر ردگيري مي کند و با وجود اين که اطلاعات گسترده امروزي را که در اختيار بسياري از دانشمندان است شايد در اختيار نداشته است يک اثر کامل، عالي و دربرگيرنده به دست داده است. اين اثر هيچ کدام از حفرات تاريخي چند قرني معمول را که در آثار ساير تاريخ نگاران يافت مي شود ندارد و هيچ اتفاقي را که ناشي از پيشرفت و گشايشي حادثه اي، روشنگرانه يا معجزه آسا باشد شامل نمي شود

انتقال شيمي به اروپا

روشن است که شيمي مسلمانان مانند ساير علوم به سنگيني به لاتين و ساير زبانهاي منطقه اي ترجمه مي شد که گسترش آن را به اروپا توضيح مي دهد. در اين باره بيشتر در بخش انتقال علم مسلمانان به اروپا آورده شده است. بسياري از دست نوشته هايي که ترجمه مي شدند نويسندگاني ناشناس داشتند. از آنها که شناخته شده هستند رابرت از چستر يک دانشمند قرن دوازدهم قابل ذکر است. تقريباً در همين زمان هوگ از سانتالا يکي از اولين ترجمه هاي لاتين را از لوح الزبرجد ارائه داد. آلفرد از سارشل بخشي از کتاب الشفا ابن سينا را که در ارتباط با شيمي بود ترجمه کرد. يک ايتاليايي، جرارد از سرمونا ترجمه اي با ارزش از مطالعات و تقسيم بندي رازي درباره نمکها و آلومها (سولفاتها) و فرآيندهاي مرتبط که متن اصلي عربي آن حفظ شده است ارائه داد. ويرايشهاي متعدد اين اثر تأثير قاطعي بر فرآيندهاي شيميايي بعدي در غرب داشت. اين اثر در زمينه کاني شناسي عمومي تر بود. اين مطلب را ديگران در زمينه شکل گيري بنيانهاي اين دانش ذکر کرده اند. در دوران اخير، هولميارد کراوس و بالاتر از همه روسکا تمرکز قابل توجهي به شيمي مسلمانان اختصاص داده اند که متأسفانه بيشتر اين تلاشها براي غير آلماني زبانها در دسترس نيستند. چنين افرادي در نتيجه از شکل گيري تصويري هر چه صحيحتر از شيمي اسلامي محروم خواهند بود

نتيجه

پس از چنين نگاهي که هر چند کوتاه بود آيا هنوز بايد شيمي مسلمانان را به عنوان اعمالي راز آميز که کيميا گري خوانده مي شود محسوب کرد؟ آيا بسياري از جنبه هاي اين علم دقيقاً همان چيزي که ما در شيمي مدرن داريم نيست؟ و اگر اين کافي نيست بايد اشاره اي به تفکر مسلمانان درباره کيمياگري راز آلود داشته باشيم. هم ابن سينا و هم ابن خلدون تجربه کاراني را که در صدد بودند فلزات معمول را به فلزات ارزشمند از جمله طلا تبديل کنند مورد انتقاد و حمله قرار داده اند. ابن سينا به عنوان مثال در کتاب کانيها صنعتگراني را که فلزات را براي شبيه کردن به طلا و نقره رنگ مي زدند طرد کرده است. او اعتقاد داشت توليد طلا و نقره از فلزات ديگر عملاً و از ديدگاهي علمي و فلسفي ناممکن و ناپايدار است. ابن خلدون به نوبه خود شياداني که بر روي جواهرآلات نقره اي لايه اي نازک از طلا مي کشند و ساير فلزات را دستکاري مي کنند رد کرده است. ابن خلدون بر اين باور بود که حکمت الهي بر اين بوده است که طلا و نقره فلزاتي نادر باشند تا منفعت و ثروت تضمين شده باشد. رشد و توسعه نامتناسب آنها معاملات را نامعتبر خواهد کرد و برخلاف چنان حکمتي خواهد بود

بدين ترتيب وقتش است که جايگاه در خور شيمي مسلمانان به آن اعطا شود. براي اين که اين اتفاق بيفتد تلاشهاي متمرکز عربي زبانها و دانشمندان توانايي که با صداقت مي نويسند لازم است تا کار نوشتن صحيحترين گزارشات را از شيمي اسلامي در تاريخ آغاز کنند. همان کاري که راشد، جبار و يوسکويچ درباره رياضيات اسلامي انجام دادند يا آنچه که الحسن و هيل براي مهندسي اسلامي انجام دادند و آنچه که کينگ، کندي و سامسو مي خواهند براي نجوم اسلامي انجام دهند. بدين ترتيب خواهد بود که شيمي اسلامي از چاهي که برايش کنده اند بيرون خواهد آمد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

۱ نظر:

ورجاوند گفت...

با سلام و عرض تبریکات صمیمانه نوروز 1385