و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۸۵

قدس

گويا بچه هاي مذهبي قرار گذاشته اند به مناسبت روز قدس چيزي بنويسيم يا کاري بکنيم. من هم کار خودمو مي کنم. اين سؤال رو مرور مي کنم که نسبت ما و مسأله فلسطين چيه؟ ببينيم چي از توش درمياد

البته در اين موضوع شکي نيست که انقلاب اسلامي به لحاظ ماهيت و خواستگاههاش نسبت نزديکي با مسأله فلسطين داشته و آيت الله خميني براساس همين نزديکي و به عنوان بخشي از رابطه معنوي فيما بين نامگذاري روز قدس رو براي يادآوري و تحکيم چنين ارتباطي انجام داده اند. اما پس از گذشت چندين دهه بعضي جريانات فکري به اين طرف گرايش پيدا کرده اند که تأکيد و توجه تریبونهای رسمی نسبت به مسائل فلسطين خواسته يا ناخواسته تبديل به محملي شده که کمبودها و نارساييهاي عملکرد داخلي گروههای سیاسی رو تلطيف کنه. ايشان معتقدند جريانهاي سياسي که در عرصه داخلي با نارضايتي قابل توجهي از طرف مردم ايران روبروست بهتره بيشتر به فکر مردم خودشون باشند. عده اي هم جلوتر رفته اند و گفته اند مداخله جمهوري اسلامي در مسأله فلسطين بهانه اي براي صدور انقلاب و بسط تسلط سياسي نظامي ايران در منطقه است. ايشان همچنين گفته اند مردم مظلوم فلسطين و لبنان ابزار دست سياستمداران ايران شده اند. در مجموع اين دو واکنش باعث شده تا تعداد قابل توجهي از مردم به نحو معکوس نسبت به طرح مسأله فلسطين در مجامع و تريبونهاي عمومي کشور واکنش نشون بدهند يا لااقل با بي اعتنايي از کنارش رد بشن. جالبه که اين اتفاق مشابه واکنش مردم در عرصه دينداري و آموزه هاي ديني است. در حوزه دينداري و آموزه هاي مذهبي هم اغلب به طور رسمي موضع حمايت و حفاظت و تقويت اسلام رو در پيش گرفته شده اما به طور معکوس مردم در وثوق و اهميت گزاره هاي ديني دچار شک و ترديد شده اند. شايد بشه يک الگوي واحد رو براي توضيح اين دو پديده مطرح کرد: کسي که توانايي و صلاحيت کافي يا شايد صداقت کافي براي دفاع از چيزي رو نداشته داعيه دار حمايت و حفاظت از اون شده و اقداماتش نتيجه عکس داده. نتيجه نهايي و دراز مدت چنين طرفداري و حمايتي گويا نه براي مدعي و نه براي موضوع مورد ادعا قايده بخش خواهد بود

من از مجموع پاراگراف بالا نتيجه مي گيرم که به حمايت رسمي و توده واري که در جمهوري اسلامي براي دفاع از فلسطين تبليغ مي شه خوش بين نيستم و اون رو قبول ندارم. اما اين موضوع باعث نمي شه احساسات انقلابي گري، ضدغربي ضد استعماري و اسلامي ايدئولوژيک خودم رو کتمان کنم. همچنان به منش انقلابي اعتقاد دارم، روي احساسات ضدغربي ضداستعماري خودم کار مي کنم و پيگير اسلام سياسي و ايدئولوژيک هم هستم. اما از مقايسه وضعيت خودم و وضعيت عمومي جامعه مي تونم اين طور نتيجه گيري کنم که اگر جمهوري اسلامي روزي رضايت بده داعيه حمايت از فلسطين از سطح رسمي و دولتي و توده اي به سطح داوطلبان و نخبگان (به معني گروه محدودي از جامعه) تعديل بشه شايد عوارض منفي که امروز کم و بيش شاهدش هستيم کمتر بشه و اون دفاع و حمايت هم واقعيتر و حساب شده تر صورت بگيره. و اونايي که نمي خوان در اين امور مشارکتي داشته باشند و شاهد صرف داراييهاي عمومي کشور در اون راه باشند بيشتر سکوت اختيار خواهند کرد. اما چه مي توان کرد که چه درباره ادعاي حمايت و حفاظت از اسلام و چه درباره حمايت از فلسطين، اين دو بخشي از دستگاه مشروعيت بخشي به افراد و جناحهايي هستند که نسبت به ساير گروهها مشروعيت دموکراتيک و مردمي زيادي ندارند و از اين دو به عنوان ابزارهايي براي پيش دستي در دسترسي سهل الوصول و سليقه اي به داراييهاي مادي و معنوي کشور استفاده مي کنند. از موضوع صحبت زياد دور نشيم

پس تا اينجا دو نکته رو مرور کردم: يکي اين که ادعاي وفاداري و حمايت من از فلسطين به معني تحميل اين گرايش به ديگراني که علاقه اي به اون ندارند نيست. و به موجب چنين وفاداري و حمايتي هم مدعي هيچ ارزش و امتياز خاصي براي خودم نيستم. دوم اين که افراد و گروههايي که در برابر سياستهاي نادرست رسمي و دولتي واکنش نشون مي دهند به خودي خود براي حمله و نقد نسبت به کساني که نسبت به فلسطين نگران هستند محق نيستند. به نظرم بهتره با دقت بيشتري مسأله فلسطين رو از سياستهاي دوره اي نادرست جدا کرد. از اين دو نکته ابتدايي که بگذريم درباره خود مسأله فلسطين با انبوه اختلاف آرا در سطح وسيع بين المللي مواجه مي شيم. عده اي هوادار رويکرد مسالمت آميز هستند و موضوع فلسطين رو به بنيادگرايي اسلامي نسبت مي دهند و معتقدند مسأله فلسطين تبديل به بستري براي گسترش نظامي گري و خشونت در منطقه و جهان شده. از طرف ديگه عده ديگري هوادار رويکرد قهري در قبال موجوديت غيرمشروع اسرائيل هستند و فلسطين رو نمونه اي از تاريخ ظلم و بيدادگري غرب تلقي مي کنند و موضع گيري در قبال اسرائيل رو به معني ايستادگي در برابر تلاش آمريکا براي نفوذ بيشتر در منطقه قلمداد مي کنند. در مجموع هم به نظر مي رسه رهبران هر دو طرف روز به روز بيشتر از گذشته بر عليه يکديگر شاخ و شانه مي کشند و هر چه بيشتر به سمت رويکرد نظامي مي روند. حالا من زياد تو اين حوزه ها دخالت نمي کنم و بيشتر در حد خودم و علاقه منديهاي شخصي خودم صحبت مي کنم

فلسطين به همون سه دليلي که اشاره کردم براي من موضوع قابل توجه و مهميه. فلسطين براي من سمبلي از بيعدالتي و بيرحمي نظام فرهنگي فکري غرب لااقل در قبال مسلمانانه و اين موضوع رو مدام در ذهنم برمي انگيزه که چنين دستگاهي قابل اعتماد نيست و هميشه لازمه يه حدي از فاصله فکري رو با غرب حفظ کرد. مسلمانان مي توانند و پتانسيلش رو دارند که خودشون نظام سياسي اجتماعي آلترناتيوي در برابر زياده خواهي غربي ارائه کنند تا بتوانند حقوق خودشونو مورد ادعا قرار دهند و تعادل قوا بوجود بياورند. اما از طرف ديگه رويکرد خيره سرانه و زياده خواهي بي حد و حصر اسرائيل و آمريکا به نظرم تا حدود زيادي رويکرد مسالمت آميز رو سد کرده و راهي جز رويکرد انقلابي و راديکال باقي نگذاشته. مخصوصاً که با دست پخت جديد آمريکايي مبني بر خاورميانه جديد بي شک مسأله در حد مرزهاي نوار غزه و کرانه باختري و لبنان محدود نخواهد ماند. حتي اگر صلحي به طور رسمي در اين مناطق مورد توافق قرار بگيره پس از مدت کوتاهي بزرگواران آمريکايي و اسرائيلي دنبال راه ديگري براي برنامه هاي بلندمدت و بعدي خود خواهند بود. شايد ريشه همه اين اختلاف نظرات در کنار ساير مسائل در ترديد و شک گروههايي از مسلمانان نسبت به کارايي و اهميت جهاد و شهادت طلبي باشه و مسأله مهم استفاده منطقي و کارساز از اين ابزاره. تو اين پاراگراف به ترتيب گفتم چرا فلسطين براي من زمينه اي براي گرايش به رويکرد ضدغربي ضداستعماري، اسلام ايدئولوژيک و انقلابي گري محسوب مي شه

به بهانه همدلي و همراهي با مقاومت اسلامي در برابر اسرائيل يک نکته هم درباره لبنان بگم. نکته جالب درباره لبنان اينه که ايده انقلابي گري از طريق حزب الله در لبنان دروني و بومي شده. يعني گروههاي بزرگي از لبنانيها با خواست خودشون به سمت اين ايده و نظريات انقلابي امام خميني گرايش پيدا کرده اند و اين چيزي که از بيرون ديکته مي شده باشه نيست. خوب مشخصه که خودشون هم بايد پاي هزينه هاي احتماليش بايستند و در عوض از دستاوردهاي احتماليش هم استفاده خواهند کرد. مسأله حال حاضر لبنان ديگه ربطي به دخالت مستقيم ايران و جمهوري اسلامي نداره. جذابيت ديگه لبنان در اين معادله درگيري جدي حزب الله در مسائل سياسي اجتماعي لبنانه که اين موضوع مي تونه تا حدود زيادي بر مجموعه تواناييها و شايستگيهاي حزب الله و لبنان در معامله با اسرائيل اضافه کنه

به اميد روزي که تصويري که از طرف مسلمان در معادله فلسطين در ذهن طرف غربي شکل مي گيره هرچه بيشتر متناسب با شايستگيها و پتانسيلهاي امت اسلامي باشه

هیچ نظری موجود نیست: