و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۶

خاطرات پزشکی 3

يکي از اقدامات معمولي که در بخشهاي آموزشي انجامش بر عهده انترنهاست گرفتن نمونه خون شرياني بيماره. گرفتن نمونه خون وريدي بيماران که در طيف وسيعتري از مواقع و براي آزمايشات معمول خوني انجام مي شه از جايي که نحوه انجامش ساده تر و کم عارضه تره به طور معمول بر عهده کادر پرستاري بخشهاست. براي گرفتن نمونه خون شرياني به طور معمول از سرنگ و سرسوزن انسولين که کوچکترين و ظريفترين سرنگ و سرسوزن در دسترس در بخشها هستند بايستي استفاده بشه. محل گرفتن معمول نمونه خون شرياني شريان راديال در مچ دست و جاييه که معمولاً نبض اين شريان لمس مي شه. بعد از اين که سرنگ رو با هپارين آغشته مي کنند تا خون در داخلش منعقد نشه، سر سوزن سرنگ رو با روش خاصي وارد شريان مي کنند و در حد يک سي سي خون مي کشند

در اولين ماه حضورم در بخش اورژانس يکي از نکات موجب نگرانيم در حوزه اقدامات عملي که طي بخش اورژانس بايستي انجام مي دادم مربوط به همين روش گرفتن نمونه خون شرياني بود که تا اون زمان براي انجام دادنش تجربه و اعتماد به نفس کافي نداشتم. نکته جالب و مهم در اين بين اين بود که در بيمارستانهاي تبريز من هيچ وقت نديده بودم با استفاده از سرنگ و سرسوزن انسولين براي اين کار اقدام کنند و به خاطر نبود اين سرنگها هميشه از سرنگ دو سي سي که بعد از سرنگ انسولين کوچکترين سرنگ محسوب مي شه استفاده مي شد. سرسوزن سرنگ دو سي سي خيلي درشت تر از سرسوزن انسولينه. اين سرسوزن درشت ضمن اين که عمل دردناک گرفتن نمونه خون شرياني رو در حد شکنجه دادن بيمار دردناکتر مي کنه، طبق تجربه خودم که بعدها گرفتن نمونه خون شرياني با سرنگ انسولين رو در بيمارستانهاي مشهد تجربه کردم، باعث مشکلتر شدن خون گيري مي شه و در عمل نياز به تکرار چندين باره اين عمل دردناک براي بيماران پيدا مي شه

يک روز در اواسط ماه بخش اورژانس، من انترن اتاق سي پي آر بودم. مريضهاي بدحال که نياز به مراقبتها و اقدامات ويژه دارند در اين اتاق تحت نظر قرار مي گيرند. طبق دستور يک نفر از پزشکان مسؤول اورژانس قرار شده بود از يکي از بيماران نمونه خون شرياني بگيرم و من طبق معمول در انجام اين کار با استفاده از سرنگ دو سي سي مشکل داشتم و تلاش اوليه ام با شکست مواجه شد. اين گونه موارد شکست تا جايي که ديده بودم در گروه انترني مون کم شمار نبود و تقريباً موضوع شايع و مورد انتظاري بود. دوست نداشتم با يک تلاش ناموفق ديگه مريض رو بيش از اين آزار بدم. از اتاق بيرون آمدم تا از يکي از انترنها بخوام اون هم يکبار امتحان کنه ولي متأسفانه اورژانس اونقدر شلوغ بود که کسي رو که وقت آزادي براي اين کار داشته باشه پيدا نکردم. زماني که به اتاق برگشتم با مؤاخذه پزشک مسؤول اورژانس مواجه شدم که از اين شکايت داشت که چرا هنوز کار بيمار انجام نشده. در حال توضيح وضعيت بودم که ناگهان با برخورد تند و غيرمؤدبانه اش مواجه شدم. از من خواست اونجا نايستم و اين که ديگه نيازي نيست تو اورژانس بمونم. من سعي کردم از اتفاقي که افتاده به درستي مطلعش کنم و مطمئن بشم اين طور فکر نمي کنه که من سعي دارم به نحوي وقفه ايجاد شده در کار بيمار رو توجيه کنم. ولي اين آقاي دکتر که بعداً فهميدم اصولاً از اعضاي هيئت علمي دانشگاه هم نبوده و تنها قراردادي موقت براي کار در اورژانس داشته گويا مشکل رو حادتر از اين مي ديد و در ميان صحبتهاي من با حالت فرياد و تشر بهم دستور داد از اورژانس بيرون برم. و در نهايت هم با استفاده از دستش من رو به بيرون از اتاق سي پي آر هل داد! چنين رفتاري از يک پزشک متخصص که در يک بيمارستان آموزشي معتبر در موقعيت مربي آموزشي قرار داره اون هم در برابر يک انترن البته غيرمنتظره و بعيد بود. اين قضايا در برابر بيماران، همراهانشون، کادر پرستاري و ساير پزشکان حاضر در اورژانس اتفاق مي افتاد. آقاي دکتر با اين رفتارش در موقعيت شکننده و غيرقابل دفاعي قرار گرفته بود و مي دونستم اگر در برابر اصرارش براي بيرون رفتن از اورژانس مقاومت کنم و به عنوان نمونه به اين نحوه رفتارش با يک انترن اعتراض کنم و ازش توضيح بخوام، او در اين مسير اشتباه و عصبانيت آميزش به اندازه کافي پيش خواهد رفت که موضوع سروشکلي جدي و حقوقي پيدا کنه و من در کميته انضباطي عليه اين رفتارش اقامه دعوا کنم. ولي تصميم نهاييم بر اين شد که موضوع رو جديتر از اين نکنم و عليرغم اين که او در برابر من رفتار منصفانه اي نداشت من با اغماض با اين برخوردش روبرو شدم و بدون مقاومت بيشتر از اورژانس بيرون آمدم

اون روز ديگه من به داخل اورژانس برنگشتم ولي همچنان روي نيمکتي که براي همراهان بيماران در برابر پذيرش اورژانس قرار داشت و از اونجا داخل اورژانس به خوبي ديده مي شد نشستم و دفترچه لغات انگليسي رو که همراهم بود از سر بيکاري مرور مي کردم. از اون روز به بعد سعي مي کردم در قسمتي از اورژانس حضور داشته باشم که با اين آقاي دکتر برخوردي نداشته باشم و به اين شکل بدون مورد خاص ديگه اي بخش رو به پايان رسوندم. هرچند شايد اين اتفاق در نهايت باعث شد که من اون ماه از بخش اورژانس نمره قبولي نگيرم و تجديد دوره بشم. در روزهاي بعد از اون اتفاق، انترنهاي همگروه گاه و بيگاه ازم دلجويي مي کردند. من هم اغلب بهشون مي گفتم از اين رفتار آقاي دکتر هيچ ناراحت نشده ام و بيشتر براي وضعيت عاطفي و رواني ناپايدار طرف مقابلم تأسف خورده ام. يکيشون هم مي گفت که با ديدن اون برخورد به ساير انترنها پيشنهاد داده بوده که به عنوان اعتراض همگي اورژانس رو ترک کنند. من هم گفته بودم راضي به چنين اقدامي که احتمالاً مي تونست واکنش شديد گروه آموزشي بخش اورژانس رو نسبت به کل گروه انترني ما برانگيزه نبوده ام. در ماههاي بعد داستان رو براي چندين نفر ديگه از انترنها که تعريف مي کردم همگي با تعجب و ناباوري واکنش نشون مي دادند و يکي از من با تعجب پرسيده بود که چرا برعليه اش اقدام نکرده ام و خسارت سنگيني ازش نگرفته ام

از اون به بعد تا چند ماه چگونگي برخورد نگهبانها با همراهيان بيماراني که اصرار داشتند خارج از وقت ملاقات وارد بخشهاي بيمارستان بشوند موضوع جالبي براي تماشا و دقت نظر من شده بود. وقتي مي ديدم نگهبان زماني که مي خواد يکي از همراهان بيماران رو به خارج از بخش هدايت کنه در ورودي راهروي بخش رو با يک دستش باز مي کنه و با جملات احترام آميز از همراه بيمار مي خواد براي رعايت مقررات، بخش رو ترک کنه و در همين حال با دست ديگه اش حرکت فرد رو به خارج از ورودي بخش همراهي مي کنه و همچنان تا چندين دقيقه با عناوين محبت آميز و محترمانه توضيح مي ده که ورود همراهان به بخش خارج از وقت ملاقات چه مشکلاتي مي تونه براي بيماران و کادر درماني بخش بوجود بياره، ياد رفتار اون آقاي دکتر با خودم مي افتادم و اين دو نحوه برخورد رو با هم مقايسه مي کردم. نگهباني که معلوم نيست ديپلم يا سيکل داره يا نداره، در برابر همراه بيماري که چه بسا تازه از روستا رسيده و چيزي از آداب شهري و قوانين بيمارستان نمي دونه رفتاري رو انجام مي ده که پزشک متخصص در اورژانس اون رو از يک انترن و همکار خودش دريغ مي کنه. و البته هنوز هم به درستي نفهميده ام اون رفتار آقاي دکتر رو بر چه مبنايي بايد تحليل کنم

در حال حاضر کادر پزشکي تخصصي اورژانس بيمارستان امام به طور کلي تغيير کرده اند و اين بار به جاي متخصصين داخلي، امور اورژانس بوسيله متخصصين و آسيستانهاي تخصصي طب اورژانس اداره مي شه. به اين ترتيب در مهر ماه آينده من ديگه از تجربه برخورد مجدد با اون آقاي دکتر و ساير همکارانش که ازشون ذهنيت مثبتي ندارم محروم شده ام. ولي البته اگر همچنان احساس کنم گرفتن نمونه خون شرياني به خاطر عدم تأمين سرنگهاي انسولين و استفاده اجباري از سرنگهاي دو سي سي از سوي مديريت تدارکات اورژانس، باعث آزار توجيه نشده بيماران بشه در مطلع کردن بيماران از اين وضعيت و تحريک کردن اونها به اعتراض درباره اين کمبود کوتاهي نخواهم کرد. شايد اين حداقل بازخورد مفيد از اين اتفاقي باشه که براي من افتاد

هیچ نظری موجود نیست: