و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵

امپراطوری مغول 3

اسب سواران شيطان

اولين چيز در ذهن اوگه دئي به انقياد در آوردن اجزاي باقي مانده امپراطوري خوارزم بود که پيشتر از اين بوسيله چنگيز خان در سال 1221 از هم پاشيده بود اما بعداً در آذربايجان امروزي بازسازي شده بود. اين هدف در سال 1231 فراهم شد. هدف بعدي کامل کردن فتح امپراطوري جين بود. امپراطوري جين پيش از اين بخش بزرگي از سرزمينهاي خود را به چنگيز خان و بعداً موکالي که از سوي او به عنوان فرمانده در شمال چين برگزيده شده بود واگذار کرده بود. اما پس از مرگ موکالي در 1223 جين در تحرکاتي سرسختانه در حال بازپس گيري سرزمينهاي خود بود. در سال 1231 يک سپاه بزرگ مغول که بوسيله اوگه دئي، فرمانده مشهور مغول سوبه دئي و تلوئي برادر اوگه دئي فرماندهي مي شد برعليه جين عازم شد. پس از مجموعه اي از مشکلات مغولها سرانجام پايتخت جين، کائي فنگ را در سال 1234 با کمک بيست هزار چيني از امپراطوري سونگ در نورديدند. و بدين ترتيب امپراطوري بزرگ يکجانشيني را که براي بيش از يک قرن بر استپ کنترل داشت به پايان بردند

در حالي که اوگه دئي در امپراطوري جين در اردو به سر مي برد، پيش از آن فرمان بناي يک پايتخت سلطنتي براي امپراطوري را صادر کرده بود. وقتي شهر در سال 1235 با نام کاراکوروم تکميل شد بزرگترين جايگاه سکوني در مغولستان محسوب مي شد. کاراکوروم خيلي قبل از اين بوسيله چنگيز بنا شده بود اما پيش از آن که پايتخت باشد يک پايگاه نظامي پشتيباني کننده بود. هر چند شهر به ابعاد قابل توجهي همچون شهرهاي چين توسعه نيافت اما چنان که بعداً بوسيله سياح اروپايي رابروک ذکر شده است به نحو جذابي متنوع و چندفرهنگي بوده و با حضور صنعتگران حرفه اي به رونق رسيد. اوگه دئي همچنين اصلاحات چندي در دولت بوجود آورد که يکي از آنها تقويت دستگاه پستي بود
تهاجم به روسيه

اگر چه مغولها قبلاً يک دهه پيش در سال 1222 طي لشکرکشي افسانه اي سوبه دئي با روسها در تماس قرار گرفته بودند اما هيچ گونه دولت دائمي در آن سرزمينها برقرار نساخته بودند. وقتي چنگيز خان در گذشت سرزمينهاي شمال غربي امپراطوري به پسرش جوچي واگذار شد. يکي از پسران جوچي، باتو خان بود که غربي ترين سرزمينهاي ميراث جوچي را به ارث برد. اما سرزمينهاي باتو کوچک بودند و بخش بزرگي از سرزمينهايي که به او واگذار شده بود هنوز تحت کنترل مغولها نبود. در اجتماع 1235 باتو قصد خود را مبني بر تحت کنترل گرفتن اين سرزمينها از جانب مغولها اعلام کرد. اين تصميم فتحي خارق العاده پيش آورد که در نهايت به معني سفر پنج هزار مايلي سپاه باتو بود! سوبه دئي پذيرفت که همراه با باتو عازم شود و در سال 1237 اين دو نفر نيرويي فراهم آوردند که مشتمل بر صد و بيست هزار مرد بود که آماده عبور از رودخانه يخ زده ولگا به سمت روسيه بودند

در طي زمستان مغولها از رودخانه ولگا گذشتند و سپس به سمت شمال راندند تا حضور خود را در جنگلها مخفي کنند. اولين شهر بزرگي که با آن برخورد کردند ريازان بود که پس از تهاجم پنج روزه منجنيقها سقوط کرد. آنها سپس به سمت شمال راندند و کولومنا و مسکو را فتح کردند و دوک بزرگ از سوزدال را که قدرتمندترين نيروي نيمه شمالي روسيه بود شکست دادند. از آنجا مغولها به سمت نوگورود پيش رفتند. با اين حال محاصره پس از اين که عبور از باتلاقها بسيار نااميد کننده و ناممکن به نظر مي رسيد رها شد. اگر چه نوگورود از معدود شهرهاي بزرگ روسيه بود که از فتح مغولان دور ماند، آنان رابطه اي دوستانه با مغولها را با پرداخت خراج حفظ کردند. پس از تلاشهاي خسته کننده در نوگورود باتو و سوبه دئي به سمت جنوب تاختند و به شهر کوزلسک حمله کردند. اين شهر به نحو دلاورانه اي مغولها را پس راند و حتي به طور موفقيت آميز يک دسته پيش قراول مغول را در کمين گرفتار ساخت و اين شاهکاري بود که به ندرت رخ مي داد. کوزلسک براي هفت هفته مقاومت کرد و پس از در نهايت سقوط کرد تمامي جمعيت آن قتل عام شدند به نحوي که مغولان آن را شهر ناله ناميدند. آخرين مانع در روسيه شهر بزرگ کيف بود که اغلب مادر شهرهاي روسي خوانده مي شود. از جايي که کيف در اروپاي شرقي اهميت زيادي داشت مغولها حتي کوشيدند آن را بدون صدمه در اختيار بگيرند. شاهزاده مايکل از کيف، در واقع به فتح گريز ناپذير کيف از سوي مغولها پي برد. متأسفانه او گريخت. فرمانده دوم او يک افسر مستحکم و سرسخت بود که تصميم گرفت مقاومت کند. وقتي مغولها شهر را در نورديدند تنها ساختمان عمده اي که تخريب نشد کليساي بزرگ سنت سوفيا بود

تهاجم به اروپا

با سقوط کيف مغولها در روسيه به پيروزي رسيدند. جالب است که اين تنها تهاجم موفق در تاريخ در مقياسهاي بزرگ بود که در روسيه و در فصل زمستان به انجام رسيد. در نتيجه تاخت و تاز مغولها در روسيه بسياري از گروهها با گذشتن از مرزها در صدد پناهندگي در مجارستان برآمدند. در ميان اينان کومانها و کيپچاکها بودند که آنان نيز همانند مغولها اسب سواراني چادرنشين بودند. وقتي باتو از اين موضوع مطلع شد غضبناک شد زيرا آنان را از رعاياي خود مي دانست و آنان مجاز نبوده اند بگريزند. به اين علت يا انگيزه اي ديگر، سوبه دئي به سرعت طرحي براي اردويي نظامي بر عليه اروپا آماده ساخت. برنامه مبني بر حمله اي دوسويه بود: يک نيروي جناحي متشکل از بيست هزار مرد به لهستان فرستاده مي شدند در حالي که خود او همراه با باتو نيروي اصلي را متشکل از پنجاه هزار نفر رهبري مي کرد.در مارس 1241 نيروي سوبه دئي و باتو در کوهستانهاي کارپاتيان ناپديد شدند و سپس به طرز گيج کننده اي در سوي ديگر آن ظاهر شدند. اما به جاي پيشرفت بيشتر در داخل مجارستان مغولها برنامه را رها کردند. با اين وجود مجارها اسير نوعي جسارت و خودبيني شدند و حتي کومانها و کيپچاکها را که مي توانستند حمايت سواره نظام ارزشمندي را فراهم نمايند اخراج کردند. در هيمن زمان سپاه شمالي لهستان را در نورديد، مزارع را تخريب کرده و کراکو را غارت کردند. در نهم آوريل يک نيروي اروپايي به رهبري دوک هنري از سيلسيا وارد لهستان شد و سپاهي متشکل از بيست هزار مغول قدرتمند را آزمود. شواليه هاي اروپايي با آلات جنگي و زره سنگين خود حريف مناسبي براي تيزتازي اسب سواران مغول نبودند و بدين ترتيب شکست خوردند. در اين هنگام شاه بلا از مجارستان دريافت عقب نشيني مغولها نمايشي بوده و در اکنون در حال نزديک شدن هستند. شاه بلا با نيرويي متشکل از شصت تا هشتاد هزار مرد بيرون تاخت و با سپاه باتو و سوبه دئي در سمت مخالف رودخانه ساجو ملاقات کرد. پس از برخوردي گذرا در پل رودخانه، سوبه دئي بخشي از سپاه را به سمت جنوب کشيد و بدون اين که مجارها متوجه شوند از رودخانه گذشت. وقتي سوبه دئي در سمت ديگر رودخانه ظاهر شد مجارها مبهوت شدند. به زودي باتو در عرض رودخانه پيش کشيد و سپاه مجارستان در محاصره گرفته شد

دو پيروزي عمده بوسيله دو سپاه مجزاي مغول در فاصله تنها چند روز درخشش فرماندهي سوبه دئي را نشان مي دهد. در يک ماه لهستان و مجارستان شکست خوردند. چند روز پس از پيروزي در رودخانه ساجو (اين جنگ با نام موهي شناخته مي شود) دو نيروي مغول به هم پيوستند و با گرفتن شهرهايي همچون پست، ساير نيروهاي مجاري را به تلفات کشيدند. شهر بزرگ و باشکوه گران در روز کريسمس فتح شد. تا اوائل سال 1242 در حالي که باتو قصد داشت پيشروي بيشتري در اروپا انجام دهد ناگهان اخباري از مغولستان دريافت کرد مبني بر اين که خان بزرگ اوگه دئي درگذشته است. اين اخبار مهم بود. نگراني باتو از اين جهت بود که مبادا گويوک خان که شخصاً نسبت به او مشکل داشت عنوان خان بزرگ را دريافت کند. در حالي که باتو سرزمينهاي بسياري را فتح کرده بود ناپايداري سياسي در مغولستان مي توانست مشکل ساز باشد. او تصميم گرفت به روسيه بازگردد و سرزمينهاي خود را از نظر سياسي تحکيم بخشد تا از هر گونه مشکل بعدي به دور بماند و بدين ترتيب سپاه مغول به طور کامل از لهستان و مجارستان خارج شد

اروپا رها شد و باتو به شمال درياي خزر بازگشت. او آنجا پايتخت خود را در سارايي باتو (سارايي قديم) استوار ساخت و سرزمينهاي به ارث رسيده خود را به پادشاهي يا خانات تغيير داد. خانات باتو با نام اردوي آبي شناخته مي شوند. همچنين دو برادر باتو، اوردا و شيبان که آنان نيز در اردوي نظامي شرکت داشتند خاناتهاي خود را تشکيل دادند. خانات اوردا با نام اردوي سفيد شناخته شد که در سمت شرق اردوي آبي باتو قرار داشت. از جايي که باتو و اوردا هر دو از اعضاي خاندان طلايي بودند در واقع اين دو خانات به يکديگر وابسته بودند و با يکديگر تحت عنوان "اردوي طلايي" شناخته مي شدند. با اين حال خانات شيبان به طور مبهمي شناخته شده است. هرچند خانهاي اردوي طلايي استيلاي خان بزرگ را به رسميت مي شناختند و براي چهار دهه ديگر به عنوان بخشي از امپراطوري مغول باقي ماندند، اما در واقع اردوي طلايي (و تمامي ساير خاناتي که سرانجام بوجود خواهند آمد) قصد بدست آوردن استقلال سياسي داشتند




هیچ نظری موجود نیست: