و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--ایجاد شکاف در جامعه 1350-1500

قرنهاي چهاردهم و پانزدهم شاهد تقسيم اغلب طبقات جامعه قرون وسطي به دو بخش نخبگان قدرتمند و توده هاي ضعيف بود

طبقه اشراف

در انگليس در سال 1100 حدود 5000 جنگاور فئودال وجود داشتند ولي در سال 1500 تنها 40 لرد از اين تعداد باقي مانده بود. توده طبقه اشراف شواليه هاي حومه هاي شهري بودند که تبديل متحدان طبقه متوسط شهري شدند. علل اين انشعاب در طبقه اشراف متعدد هستند

الف: روش زندگي براساس آيين نجابت پرهزينه شده بود
ب: سخاوت و گشاده دستي خودنمايانه تر شده و اهميت بيشتري در سمبلهاي زندگي اشرافي پيدا کرده بود. بسياري قادر به تأمين هزينه هاي ادامه اين روش نبودند
ج: طبقه اشراف جنگاور در نتيجه استفاده از باروت، تشکيلات پياده نظام و ارتشهاي دائمي اهميت خود را از دست دادند
د: بسياري از خانواده هاي اشراف با جنگ صدساله و جنگهاي داخلي پس از آن از بين رفتند
ه: سطوح بالاتر طبقه متوسط اکنون زمينها را مي خريدند و ثروت کمتري در اختيار طبقه اشراف بود تا از طبقه بزرگ جنگاوران حمايت کند
و: شاهان در خدمات نظامي و اداري نياز کمتري به طبقه اشراف داشتند
ز: رکود اقتصادي در بسياري مناطق طبقه اشراف محلي را ناتوان کرد

طبقه اشراف به دو دسته اشراف متشخص و ملتزمين محلي تقسيم شدند. اشراف متشخص ديگر زمينهاي خود را براي پرداخت هزينه هاي خدمتکاران اهدا نمي کردند

نتايج

سه طبقه از اشراف ظهور کردند

الف: طبقه ثروتمند و قدرتمند
ب: اشراف خواهان زمين
ج: کشاورزان خرده پا و خدمتکاران که ثروت و قدرت اندکي داشتند

همزمان آيين نجابت در حد تخيل و وسواسي گرانقيمت، تفصيل و پيچيدگي فراواني پيدا کرده بود. و يک سبک ادبيات محبوب و افسانه اي در حوزه آيين نجابت بوجود آمده بود. اين روند با ميگوئل سروانتس ساودرا (1547-1616) و داستان او به نام دوان کيهو تاي به پايان رسيد

طبقه متوسط

ما ديديم که پيش سرمايه داران شروع به جايگزيني اتحاديه هاي صنفي صنعتگران با سيستمهاي جديد توليدي کردند که عبارت بودند از کارخانجات و سيستم واگذاري. اين موضوع طبقه متوسط قرون وسطي را به شدت دچار تغيير کرد. شکافي بين اتحاديه هاي صنفي بزرگتر و کوچکتر پديد آمد و گاهي جنگهاي داخلي در شهرهاي قرون وسطي بين جمعيت بزرگ و جمعيت کوچک بوجود مي آمد. همچنين بين استادکاران اتحاديه ها و کارگرانشان فاصله ايجاد شد و در نتيجه يک طبقه کارگر شهري متولد شد. افتراق نوين بين مديريت و نيروي کار در همين دوره متولد شد

دهقانان

پس از گذشت قرنها که در طي آنها دهقانان از شرايط زندگي نسبتاً خوب و رو به رشدي بهره مند بودند، توده دهقانان به سمت فقر سوق داده شدند

درنتيجه رکود اقتصادي قرن پانزدهم، سرمايه داران شروع به خريد مزارع کردند تا مواد خام صنايع توليدي خود را توليد کنند (مثلاً زمينهاي کشاورزي به پرورش گوسفند اختصاص يافت). يک طبقه اشرافي زمين خوار مدعي حقوق فئودالي شدند که مدتها بود زمانش به سر آمده بود. طبقه متوسط متمول دور زمينها -جنگلها، مراتع، درياچه ها- که زماني جزو داراييهاي مشترک جوامع دهقانان بود حصار کشيدند. اين گونه جوامع از بين رفتند و اعضاي آن يا به سمت فقر و بيخانماني رانده شدند يا تبديل به کارگران مزدبگير مزارع شدند

نوسانات جمعيت که از يک سو نتيجه طاعون، جنگها و قحطيها و از سوي ديگر محصول نرخ بالاي تولد بود نيز بر ساختار جامعه روستايي تأثير مي گذاشت. زمينداران ديگر در عوض حق اجاره يا دريافت خدمات زميني واگذار نمي کردند بلکه تمايل داشتند از کارگران موقتي مزدبگير استفاده کنند. مزارع رها شده تبديل به چراگاههاي پرسود شدند و نياز به صرف نيروي کار ناچيزي داشتند و با افزايش مجدد جمعيت به عنوان زمينهاي قابل کشت تصاحب نشدند. زماني که جمعيت زياد بود مزدها پايين بودند و نيروي کار ارزان قيمت بود و نخبگان اجتماعي و اقتصادي در حالي که از قوانين مزد بالايي سود مي بردند، قوانيني وضع کرده بودند که حتي در هنگام کاهش جمعيت و کمبود منابع، حقوق کارگران را در حد پاييني نگه مي داشت. دهقانان اجاره نشين اخراج مي شدند و روستاها تخريب مي شدند تا کشتزارهاي متراکم و بزرگتري که توليد محصول منطقي داشتند جاي آنها را بگيرند. به طور عمومي تکيه بيش از آن که بر نيروي کار انساني باشد بر سرمايه، ماشين آلات و جانوران قرار گرفته بود

نتايج

دهقانان به دو گروه تبديل شدند؛ عده اندکي که زمين داشتند و عده فراواني که براي آنان کار مي کردند. يک طبقه کارگر روستايي ظهور کرد

نتيجه گيري

ظهور پيش سرمايه داري و ديگر عوامل در اواخر قرون وسطي شرايطي را بوجود آورد که در آن ثروت در دستان کمتر و کمتري متمرکز مي شد. نتيجه تقسيم جامعه بود به عده اندک نخبه اي که ثروت و قدرت را در اختيار داشتند و توده انبوهي که هيچ کدام را نداشتند. ساختار اجتماعي اروپاي قرون وسطي که متشکل از سه طبقه بزرگ بود که بوسيله کارکردهاي اجتماعيشان افتراق داده مي شدند -- طبقه اشراف مي جنگيدند، طبقه متوسط کالاها را توليد وانها را به محل مصرف منتقل مي کردند، دهقانان غذا توليد مي کردند-- به طور اساسي متحول شد. اکنون طبقات براساس قدرت اقتصاديشان افتراق داده شده و دو تا بودند -- آنان که داشتند و آنان که نداشتند. علاوه بر اين طبقات اجتماعي قرون وسطي از مرزهاي ملي فراتر مي رفتند. طبقه اشراف جنگاور فرانسه خويشاوندي نزديکتري با طبقه اشراف انگليس احساس مي کردند و کمتر چنين احساسي نسبت به جمعيت دهقانان خود داشتند. اين وضعيت به پايان رسيد و جمعيت اروپا به گروههاي ملي رقيب يکديگر تبديل شدند

آرمان اجتماعي قرون وسطي ايجاد يک هماهنگي پايدار در بين طبقات متفاوت بود. اين آرمان بعداً از بين رفت. در حالي که قرون ميانه به پايان مي رسيدند طبقات بالاتر براي سرکوب طبقات پايينتر هر چه بيشتر متمرکز مي شدند و در صدد بودند همچنان طبقات پايينتر با نگاهي به رقابتهاي بين المللي احساسي از همکاري با آنان داشته باشند و علاقه مند بودند اين احساس را تقويت کنند. هرچند شاهدي از وجود داشتن چنين جنبشي وجود ندارد، اما نجيب زادگان و سرمايه داران مانند همديگر فکر مي کردند که گروههاي محلي هستند که اعضاي يک تشکيلات تباني کننده بزرگ متشکل از اعضاي طبقات پايين اجتماع هستند. نام اين تشکيلات تباني کننده را جامعه برادران مي دانستند. اين تنها يکي از علائم تنشهاي پنهان موجود در جامعه اروپاي اوائل عصر جديد بود

گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام ایمیل بزنه تا براش ايميل بزنم

هیچ نظری موجود نیست: